۲۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۳
کد خبر: ۵۱۷۲۰۶
بررسی موانع اسلامی سازی علوم انسانی در گفت وگو با حجت الاسلام مختاری:

پژوهش های حوزه و دانشگاه درباره علوم انسانی ماکت تقلیدی و البته تقلیلی از مبانی غربی است

نقش حوزه ‌های علمیه در تشدید وضعیت نابسامان کنونی در مقوله تولید علم کمتر از ساختار علمی دانشگاه ‌ها نیست اما متأسفانه حوزه‌ های علمیه نتوانسته ‌اند منابع خام موجود در اسلام را به علوم ‌انسانی تبدیل کنند.
حجت الاسلام و المسلمین مختاری حجت‌الاسلام و المسلمین محمد حسین مختاری

اشاره: تحول در علوم انسانی و بومی سازی علوم انسانی از جلمه مطالباتی است که رهبر معظم انقلاب بارها بر آن تأکید کرده اند چنانچه در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه امیر کبیر می گویند علوم انسانی، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، علوم اقتصادی و مسائل گوناگونی که برای اداره‌ی یک جامعه و یک کشور به صورت علمی لازم است، به نو آوری و نو اندیشی علمی - یعنی اجتهاد - احتیاج دارد.

همچنین ایشان در زمینه اهمیت تحول در علوم انسانی می گوید« بنده درباره‌ى علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر این دانش‌هاى ذاتاً مسموم هشدار دادم – هم به دانشگاه‌ها، هم به مسئولان – به خاطر همین است این علوم انسانى‌اى که امروز رائج است، محتواهائى دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متکى بر جهان‌بینى دیگرى است؛ حرف دیگرى دارد، هدف دیگرى دارد وقتى اینها رائج شد، مدیران بر اساس آنها تربیت می شوند؛ همین مدیران مى‌آیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسى داخلى خارجى، امنیت، غیره و غیره قرار می گیرند».

اما آنچه که اهمیت دارد رسالت حوزه علمیه در زمینه تحول در علوم انسانی است که برخی مسؤول اصلی تحول در علوم انسانی و بومی سازی آنها بر اساس موازین اسلامی را حوزه علمیه می دانند و رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار با اساتید و طلاب حوزه های علمیه می گویند «حوزه‌هاى علمیه و علماى دین پشتوانه‌هائى هستند که موظفند نظریات اسلامى را در زمینه تحول در علوم انسانی از متون الهى بیرون بکشند، مشخص کنند، آنها را در اختیار بگذارند، براى برنامه‌ریزى، براى زمینه‌سازى‌هاى گوناگون پس نظام اسلامى پشتوانه‌اش علماى دین و علماى صاحب‌نظر و نظریات اسلامى است».

از این رو خبرنگار خبرگزاری رسا، در گفت و گویی با حجت الاسلام والمسلمین مختاری رییس دانشگاه مذاهب اسلامی و از اساتید درس خارج حوزه علمیه قم و دارای مدرک دکترای فلسفه غرب از دانشگاه های انگلیس نقش و جایگاه حوزه علمیه در زمینه تحول علوم انسانی را مورد بررسی قرار می دهد که تقدیم خوانندگان می شود.

 

 

رسا- آیا در زمینه تحول در علوم انسانی رسالتی را متوجه حوزه های علمیه می دانید؟ این رسالت مشخصا چیست و حوزه در این زمینه چگونه عمل کرده است؟

نقش حوزه ‌های علمیه در تشدید وضعیت نابسامان کنونی در مقوله تولید علم کمتر از ساختار علمی دانشگاه ‌ها نیست و نیز نقش‌ آفرینی نخبگان حوزه در امر تولید علم غیر قابل‌ انکار است، در حالی که منشأ شکل ‌گیری علوم ‌انسانی غربی در سراسر اروپا منبعث از نگاه دینی (یهودی و مسیحی) است و ساختار متعدد علمی در غرب بر مبنای آموزه‌ های دینی آن جوامع همچون نگاه یهودی فروید، نگاه مسیحی ماکس وبر و نگاه یهودی کارل مارکس شکل گرفته است.

متأسفانه حوزه‌ های علمیه نتوانسته ‌اند منابع خام موجود در اسلام را به علوم ‌انسانی تبدیل کنند، البته در صورت تحقق این مهم، حوزه ‌های علمیه می ‌توانستند بازتولید معارف اسلامی را به ‌عنوان منبع متقن از آموزه ‌های وحیانی اسلام به مراکز علمی و پژوهشی در حیطه علوم‌ انسانی ارائه نمایند اما واقعیت خلاف این مطالبه را نشان می‌ دهد.

 متأسفانه این دو نهاد مهم علمی و معرفتی کشور در پاره ‌ای از موارد، خود مصرف‌ کننده مطلق و ضد تولید به شمار می ‌آیند، زیرا حوزه با غفلت از نیازهای روز جامعه، تمرکز فقهی و اصولی خود را به گذشته معطوف کرده است و تقریرات مکرر سرفصل‌ های دروس فقه و اصول با رویکرد نگاه به نیازهای گذشته، سیستم دانشی و فکری حوزه را از جامعه دور کرده است، حال آنکه با چنین رویکری نمی ‌توان خلاقیت و نوآوری حوزه در مواجهه با وقایع جامعه امروزی را به نظاره نشست.

همچنین اجتناب حوزه از تمرکز در ساحت فردی فقه و ورود عالمانه به دغدغه ‌های اجتماعی و فرهنگی، لازم و ضروری به نظر می ‌رسد؛ لازم به ذکر است که به حاشیه راندن نخبگان، کیفیت نیروی انسانی کشور را کاهش داده است که پدیده مدرک ‌گرایی در بین مدیران و معضل دکترای یک‌ شبه، امکان رقابت سالم در ساختار علمی کشور را محدود و محدودتر کرده است.

بی‌ تردید استادان و پژوهشگرانی که حتی به یک زبان بین‌ المللی اشراف ندارند و نمی‌ توانند منابع اصلی علم را مطالعه کنند، چگونه خواهند توانست به پژوهش در منابع اصلی آن رشته و فهم دقیق مسائل و چالش‌ های موجود در علوم ‌انسانی اهتمام ورزند.

از سوی دیگر، پژوهش‌ ها در حوزه علوم ‌انسانی در دانشگاه ‌ها و حوزه ‌های علمیه، ماکت تقلیدی و البته تقلیلی از مبانی علوم‌ انسانی غربی است که بسیار سطحی، وارداتی و به صورت جزئی و ناقص از کشورهای غربی وارد فضای علمی کشور شده است.

رسا- چرا علی رغم تاکیدات رهبرمعظم انقلاب و دلسوزان در زمینه تحول در علوم انسانی ما هنوز اندر خم یک کوچه مانده ايم؟

اگر نقطه نظرات رهبری را متصدیان مربوطه پیاده ‌سازی کنند، در این صورت ما می‌ توانیم در تولید فکر، فاصله خود را با غرب کمتر کنیم، بنابراین بازشناسی دقیق غرب می تواند ظرفیت علوم انسانی بومی را بیش از پیش ارتقا بخشد.

در این زمینه باید گفت پژوهش‌ های دانشگاه ‌ها نیز با بی ‌اعتنایی مفرط نسبت به نیازهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مردم، صرفاً به تولید مقاله، کتاب و پایان ‌نامه ‌های غیرهدفمند پرداخته است که در نهایت هر دو نهاد دانشی و پژوهشی کشور با عدم تولید فکر و نظریه پیش رفته ‌اند.

هم چنین نهادهای دیگر نیز به ویژه آنهایی که متصدی امر فرهنگ هستند در مقولۀ تولید فکر مؤثر هستند؛ واقعیت این است که همه نهادها به نوعی نقشی کلیدی دارند و تولید فکر در یک جامعه، مساعدت جمعی را طلب می‌ کند.

بنابراین تأثیر و تأثر را نمی ‌توان در بین نهادها به ویژه نهادهای فرهنگی، آموزشی  و نهاد سیاست کتمان کرد؛ ما نمی ‌توانیم تأثیرات این بخش های کلیدی را نادیده بگیریم، در این مسیر سیاست‌ های کلانی که تبیین می ‌شود، مؤثر است؛ ایده ‌پردازی نکته‌ ای است که از سوی رهبر معظم انقلاب مطرح شد.

نقش نخبگان جوان و نیز جنبش‌ های دانشجویی و علمی برای تقویت علوم دانش‌ بنیان و لزوم ایجاد نهضت ترجمه آثار و منابع اصلی غرب برای فهم علوم ‌انسانی غرب غیرقابل ‌انکار است.

به عنوان نمونه مشاهده می شود مباحث علوم ‌انسانی در غرب بیشتر جنبه کاربردی دارد اما متأسفانه بسیاری از مباحث ما در داخل کشور همچون فلسفه، جامعه ‌شناسی و موارد دیگر بیشتر جنبه انتزاعی دارد، این در حالی است که غربی ‌ها حتی در قالب انیمیشن نیز می ‌کوشند مفاهیم فلسفی را به کودکان منتقل کنند.

به نظر می‌ رسد تضارب آرا در غرب وجه غالب‌ تری دارد و معمولاً اهالی فکر برای گفت ‌و گو دور هم جمع می ‌شوند و این گفت ‌و گو صرفاً به استادان محدود نمی ‌شود، پس از گفت ‌و گوی استادان، دانشجویان نیز در ادامه به گفت ‌و گوی آنان ملحق می ‌شوند.

 این امر در بعضی از دانشگاه ‌های ما به صورت جسته و گریخته انجام می ‌شود اما خروجی ندارد؛ باید عطشی در نسل جوان و دانشجویان ما شکل گیرد که این را جزء کار اساسی خود در دانشگاه بدانند.

آنان با تبدیل علوم در قالب مضاف، به دنبال پیاده ‌سازی علم در متن جامعه بودند؛ یکی از موفقیت ‌های غربی‌ ها در توسعه علوم‌ انسانی و تولید فکر، آوردن علوم انتزاعی و انسانی به سطوح مختلف زندگی انسان در دو قلمرو فرد و جامعه است اگر با این روش علوم‌ انسانی پیاده شود و جنبه کاربردی پیدا کند، ما به لحاظ تولید فکر به غرب نزدیک می ‌شویم.

نکته قابل ‌تأمل دیگر در سنت فکری غرب، انتخاب رشته تحصیلی بر اساس اشتیاق و علاقه دانش ‌آموزان است نه بر اساس بازار کار؛ در غرب وقتی کسی رشته فلسفه را انتخاب می ‌کند که واقعاً به آن علاقه ‌مند و حرفی برای گفتن داشته باشد، اما در جامعه ما متأسفانه دانش‌ آموزان متناسب با علایق خود تحصیل نمی‌ کنند؛ غرب واقعاً این امتیاز را دارد و این امر به فرهنگ آن جامعه بدل شده است؛ در غرب سیاستگذاران علمی و فرهنگی بررسی می ‌کنند که کدام رشته مورد ملامت است و با فرهنگ‌ سازی به آن بها می ‌دهند.

همچنین نگاه ایجابی به نقد از دیگر امتیازات سنت فکری غرب است؛ این در حالی است که نقد در ایران جنبه سلبی دارد، آنجا وقتی برای کتاب یک صاحب قلم، جلسه نقدی گذاشته می ‌شود، فرد احساس می ‌کند که به اثر او بها داده شده است؛ این در حالی است که ما اغلب نقد را بر نمی ‌تابیم، معتقدم در همین جلسات نقد و گفت ‌و گو است که ایده ‌ها شکل می ‌گیرد و هرمنوتیک هم اساساً همین است؛ هرمنوتیک یعنی کشف راز و رمزی که ورای الفاظ وجود دارد، کشف تنها به زبان و لفظ محدود نمی‌ شود بلکه هر کسی بر اساس جغرافیای فکری خود از متون، ایده و سوژه می ‌گیرد.

می‌خواهم بگویم باید این خلاقیت در ما شکل گیرد که حتی از مکالمات مان ایده نو بگیریم، این خود یک فرهنگ است که باید در جامعه نهادینه شود این یک تلاش جمعی را می‌ طلبد البته رسانه‌ ها، سیاستگذاران و قانونگذاران همه در شکل ‌گیری ایده ‌ها به ویژه منویات رهبر معظم انقلاب در تحول علوم انسانی نقش دارند.

 

 

رسا- موانع تحقق تحول در علوم انسانی از نگاه شما چیست؟

یکی از خصایص و ویژگی‌ های مراکز آکادمیک این است که ایده ‌های جدید ارائه کنند و مولد باشند، این در حالی است که این نوزایی مستلزم وجود شرایط و بسترهای مناسب است؛ معتقدم بسترهای لازم برای تولید فکر در جامعه را باید از بخش ‌های آموزشی و آن هم از دوران راهنمایی و دبستان آغاز کرد.

از جمله معایب نظام آموزشی ما، تأکید صرف، بر آموزش است، این در حالی است که آموزش باید در کنار پژوهش صورت گیرد، از این رو باید روحیه مسأله محوری که در پژوهش برجسته می‌ شود را نه تنها در سطوح آموزش عالی بلکه در سطوح راهنمایی و دبیرستان نیز تسری داد وقتی این نگاه نهادینه شود، فرد در هر موضوع و مسأله ‌ای، پرسشی خواهد داشت، خاصیت علم نافع این است که همراه با پرسشگری باشد.

معتقدم از جمله چالش‌ های بنیادین در پژوهش‌ های موجود در حیطه علوم ‌انسانی می ‌توان به گسست معرفتی و بی توجهی به نیازهای جدید و کمبود ایده ‌پردازی و نوآوری اشاره کرد، حال آنکه در علوم‌ انسانی غربی تکثرهای معرفتی به عینه مشاهده می ‌شود که این شاخصه کلیدی، محصول نقد و اهتمام به نیازهای جدید و تلاش و رقابت پژوهشگران غربی برای پاسخ گویی به بحران ‌های آن جوامع است؛ ارتقای کیفی علوم ‌انسانی از جمله مهم‌ ترین اهداف پژوهش است؛ لذا همان گونه که اروپا از علم دانشمندان اسلامی بهره برد و علم جدید را طرح کرد، پژوهشگران داخلی نیز باید برنامه‌ هایی را برای سامان ‌بخشی به علوم ‌انسانی در نظر گیرند.

برای تحقق این مهم باید از همه ظرفیت ها بهره گرفت؛ زیرا توقف در مسائل سنتی و اصرار بر روش‌ شناسی سنتی در تولید علم، حوزه ‌های معرفتی کشور را از پویایی فکر و اندیشه دور خواهد کرد.

در مباحث علمی و در میان نخبگان روحیه پرسشگری بسیار ضعیف است و متأسفانه اینجا است که باید تولید فکر شکل گیرد؛ واقعیت این است که یک جامعه از فرهیختگان خود خط می ‌گیرد و اینجا است که دانشمندان و صاحبان قلم نقش دارند، آنها هستند که جهت فکری عامه مردم را تعیین می ‌کنند.

معتقدم هنوز آن ویژگی ‌های نخبگی در نخبگان ما بروز و ظهور پیدا نکرده است، نمونه این امر را می‌ توان در رساله‌ ها دید، وقتی از انگلیس برگشتم و چون در بحث هرمنوتیک و فلسفه غرب کار کرده بودم، به کتابخانه ملی رفتم و خواستم منابع موجود در این زمینه را بیرون بکشم بیش از 800 رساله را استخراج کردم شاید نهایتاً 10 رساله برای من مفید بود.

 اکثر پایان‌نامه‌ ها کپی بود و اصلاً مرجع نداشت، این در حالی است که رساله، شناسنامه علمی یک پژوهشگر است و هر صفحه‌ باید پیامی جدید برای مخاطب داشته باشد؛ این یعنی ایده ‌پردازی.

سنت رایج دانشگاهی ما پرسشگری نیست، این در حالی است که سنت فکری دینی ما بر پرسشگری توجهی تام و تمام دارد.

معتقدم استادان و جامعه نخبگان باید به ‌عنوان یک فیلتر در برابر موانع تولید فکر عمل کنند؛ بسیاری از استادان دانشگاه ‌ها با محافظه ‌کاری، از ورود به مباحث چالش‌ برانگیز کشور می ‌هراسند و صرفاً در پی روزمرگی و گذران امور آموزشی و پژوهشی خود هستند.

استادانی که انتزاعی ‌تر هستند و در نهضت ارائه مقالات همایشی و مقالات ISI‌نویسی و شرکت در کنفرانس‌ های متعدد به شدت اهتمام دارند از طرف سیاستگذاران علمی باسوادتر ارزیابی می‌شوند در حالی که استادانی که با اجتناب از انتزاعیات و البته با دغدغه ‌مندی در پی رفع مشکلات اجتماعی این مرز و بوم هستند همواره مورد انتقاد قرار می ‌گیرند که چرا نتوانسته ‌اند مقالات متعددISI داشته باشند.

رسا ـ با سپاس از شما استاد گرامی که وقت ارزشمندتان را در اختیار خبرگزاری رسا گذاشته اید.

من هم از شما و تلاشی که در این جهت دارید تشکر می کنم و امیدوارم که موفق باشید. /1324/گ۴۰۳/ج

 

ارسال نظرات