تطورات تاریخی طب در ایران
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، علم طب از علومی است که از آغاز خلقت انسان، همراه او بوده و با سیر تکاملی بشر تکامل یافته است و پایه و اساس آن را وحی بنا نهاده است. با اندک تأملی میتوان دریافت، خداوندی که خالق بشر است بهتر از هرکسی مسیر سعادت و سلامت روحی وجسمی آن را میداند و او را رها نکرده است. همین امر سبب شد که عدهای طب را یک علم متافیزیکی دانسته و عدهای سودجو نیز آن را به انحصار اربابان معابد درآورده و با جادو درآمیختند. طب از آن دسته علومی است که تمدنها و اقوام مختلف در طول تاریخ برای اثبات استقلال و قدرت نمایی در مقابل دیگران به آن توجه ویژه داشتهاند؛ برای اثبات این مسأله کافی است که نگاهی از زاویه طب به تمدنهای بزرگ و کوچک گذشته داشته تا با مکاتب مختلف طبی در طول تاریخ آشنا شده و مسیر تکامل طب که یک علم با ریشه الهی است را ببینیم.
وضعیتشناسی طب ایرانی پیش از اسلام
علم طب در ایران از قدمتی چند هزار ساله برخوردار بوده است که یکی از بزرگترین تمدنهای بشری به شمار میآمد. دوره حاکمیت هخامنشیان بر ایران یکی از درخشانترین مراحل طبی در ایران بوده است که سیاستگذاریهای کلان آن دوران زمینه را برای رشد و تعالی طب فراهم آورد و علاوه بر اینکه زمینه مذهبی نیز به همراه قانونگذاری توانست، زمینه پردازش به بحث سلامت انسان و محیط زیست را متذکر شود.
ایران قدیم حرارت و رطوبت، برودت و خشکی را چهار عنصر مزاجی بسیار مهم به حساب آورده و سلامت بدن را در اعتدال این چهار قوه میدانستند.
این نگاه ویژه به طب در عصر هخامنشیان با گذر از تاریخ و تغییر سلسلهها در عصر ساسانیان وارد دوره تحول و ادغام با مکاتب طبی دیگری همچون طب هند و یونان شد. در آن عصر ایران با روم شرقی همسایه شده بود و چون امپراطورهای رومی با پزشکان عصر خود به مشکل خورده بودند، آنها را از سرزمینهای خود دور کردند. در نتیجه تعداد زیادی از پزشکان و طبیبان روم به ایران پناهنده شده و مورد استقبال شاهان ایران قرار گرفتند.
اضافه شدن علم طبابت طبیبان روم به علم طبیبان ایران تحولی عظیم در طب ایرانی حاصل کرد و در این دوره تجربیات طبی هند نیز که توسط دانشمندان ایران و برخی طبیبان هندی که به ایران آمده بودند نیز به این مجموعه طبی افزود، در نتیجه گنجینهای گران سنگ فراهم شد که نتیجه این تحول را در مدرسه و بیمارستان جندی شاپور قدیم که در اطراف اهواز امروز بوده است مشاهده میشود.
وضعیتشناسی طب ایرانی پس از اسلام
با آغاز نبوت پيامبر اکرم اسلام (ص) باب جديدي در پزشکي ايران و جهان گشوده شد. دستورات موکد کلام الله مجيد، توصيههاي فراوان پيامبر اکرم (ص) در خصوص رعايت بهداشت و نظافت آن را به مثابه جزئي از ايمان دانسته است. علاوه بر احکام کثيري که براي پاکي مومن، طهارت، دوري از پليدي و نجاست صادر گرديده است. به طور کلي دستورالعملهاي ديني براي مواجهه انسان با طبيعت ،جامعه و خويشتن، افقي را فراروي انسان هر عصر ميگشايد که توجه او را به سلامت جسم و جان خويش معطوف میدارد.[1]
ورود اسلام به جزیرهالعرب و ورود آن به عرصه فرهنگ عمومی، رویکرد و مواجهه آن را با علوم مختلف آن دوران مشخص ساخت. بر این اساس سه گونه مواجهه در تاریخ اسلام رخ داده است:
1. مواجهه انکاری
2. مواجهه اثباتی
3. مواجهه اصلاحی
مواجهه اسلام با طب بیشتر از سنخ اصلاحی بوده است. توضیح اینکه اسلام مبنای صحیح و جامع در طب را بیان کرده و برخی اطلاعات پزشکی نادرست که در میان اطبای مختلف مطرح بوده است را رد کرده است.
به نظر میرسد آموزههای طبی اسلام به مثابه یک مکتب جدید حضور دارد؛ زیرا دستورات طبی اسلام دارای مبنای مختص به خود است. از این رو ما آن را به عنوان یک مکتب مطرح کردیم که اصل و پایه برای تمام بشریت است.
در هم آمیخته شدن طب يوناني با طب ايراني توسط خاندان نوبختي و ديگران و نهضت ترجمه کتب طبي يونان به زبان سرياني و عربي در اين دوره سبب تقويت و پيشرفت علم پزشکي گرديد. سردمدار اين مترجمين (حسين بن اسحاق العبادي) است که مهمترين طبيب و مترجم دوره اسلامي به شمار ميرود. بعدها به تدريج کساني با استفاده از کتب ترجمه عربي توانستند خود به تاليف آثار طبي مستقل بپردازند. بزرگاني که در اين دوره آثار طبي برجستهاي به وجود آوردند عبارتند از: علی بن ربن طبري (صاحب فردوس الحکمه)، محمد زکرياي رازي (صاحب الواحي و طب منصوري)، علي بن علي اهوازي ارجاني (صاحب الملکي)، شيخ الرئيس ابوعلي سينا (صاحب قانون و آثار طبي ديگر) و شرف الدين ابو ابراهيم اسماعيل گرگاني يا جرجاني (صاحب ذخيره خوارزمشاهي) علاوه بر اين زمينههاي علمي که از پيشينيان به طب اسلامي ايراني وارد شده بود دستورات قرآني و سنتهاي رسول اکرم (ص) و علم لدُني ائمه اطهار (ع) در مجموعههايي بعدها جمع آوري شد و به صورت کتاب در اختيار همگان قرار گرفت.
در میان مجموعههاي مطالب پزشکي که از اين دستورات جمع آوري شده است (طب النبي)، (طب الصادق)، (طب الرضا) مشهورتر است. اگرچه که تفکيک و تمايز مقام اولياء دين از پزشکان در بسياري از روايات مورد تاکيد قرار گرفته و خود آن بزرگواران براي تعليم عملي پيروان خويش در هنگام بيماري به پزشکان مراجعه ميکردند. از جمله حارث بن کلده پزشک معاصر رسول اکرم (ص) مورد توجه فراوان ايشان بود از جانب آن حضرت و ياران گرامي ايشان بارها به مردمي که براي شفاي بيماري خود ملتمس دعا ميگرديدند توصيه ميشد که علاوه بر دعا، حتماً به پزشک مراجعه نمايند .
تأکيد مکرر قرآن کریم و اولياء دين به تعقل، تفکر، تدبر و آموختن علم از گهواره تا گور در هرکجا و لو در چين باشد ، موجب رغبت تمام مسلمانان به علوم معنوي و مادي از جمله پزشکي گرديد و نهضت عظيم تأليف و ترجمه کتب ديني و علمي را پديد آورد. به طوري که فقط در زمينه ترجمه کتب علمي از زبانهاي سانسکريت، پهلوي، يوناني، سرياني و عبري.
کوشش همگاني وسيعي در مدت دويست و پنجاه سال(ق 125-375) بيسابقه ترين حرکت فرهنگي در تاريخ بشر را رقم زد و طي آن جميع ميراث مکتوب فرهنگها و تمدنهاي پيشين را به عالم اسلام منتقل نمود. وجود دو حوزه بزرگ و معتبر پزشکي آن روزگار در جندي شاپور و اسکندريه که در مرکز ميهن اسلامي (دارالسلام) قرار داشت ، وصول به نتيجه مطلوب را بسيار آسان ساخت و لذا فراغت از ترجمه کتب پزشکي و تأليف مستقل آثار تخصصي در اين زمينه توسط مسلمانان بسيار زودتر از ساير علوم صورت گرفت . بسياري از پزشکان و مترجمان قرون اول و دوم هجري مسيحي بودند ولي رفته رفته جاي خويش را به مسلمانان داده و در پهنه امت نو پیدا اسلام مضمحل گرديدند .
نخستین ترجمه شناخته شده (تفسير کتاب اهرن بن اعين القس) است که در عهد امويان توسط يکي از اهالي بصره به نام ماسرجويه از سرياني به عربي برگردانيده شد و مورد توجه فراوان قرار گرفت .
در اوان دولت عباسي ابن مقفع ايراني به ترجمه کتب طبي از پهلوي به عربي پرداخت و برمکيان نيز با تشويق مترجمان به ترجمه آثار علمي از زبانهاي خارجي به خصوص از متون سانسکريت اهتمام ورزيدند . اما مشهورترين مترجم اين دوران حنين بن اسحاق است که با مساعدت پسرش اسحاق بن حنين ترجمه متون معتبر يوناني و سرياني را عهده دار شد . او علاوه بر ترجمه به کار طبابت نيز اشتغال داشت يکي از پزشکان بزرگ عصر خود بود. در بحبوحه ترجمه کُتب طبي بيگانه به زبان عربي ، نهال پزشکي اسلامي جوانه زد و نخستين اثر طبي اسلامي به نام ( فردوس الحکمه ) توسط علي ابن ربن طبري در سال 235 ق تاليف گرديد .
شهرت طبري نه تنها بابت تاليف این اثر عظيم بلکه به سبب پرورش شاگرد نابغهاي است که بعدها شهرت جهاني يافت . شاگرد طبري به نام محمد بن زکرياي رازي که او را به غلط جالينوس العرب لقب دادهاند ، بزرگترين پزشک باليني و تجربي عالم اسلام و ايران است و آثار او و ابن سينا بيشترين تاثير را در تاريخ پزشکي شرق و غرب جهان داشته است . علم پزشکي در ميان مسلمين تا آنجا که ميدانيم وقتي به قرن سوم و چهارم و به محمد بن زکرياي رازي ميرسد ، در اوج شکوفايي خويش است .
ابوعلي سينا پزشک بزرگ پايان قرن چهارم و آغاز قرن پنجم و کسي است که پزشکي ايران اسلامي را کمال بخشيد و به آن نظم منطقي و علمي داد ، رسالهها و جزوات و کتابهاي متعدد در پزشکي دارد که از آن ميان فقط «رساله نبض» ، «تشريح الاعضاء» و «رساله جوديه » به فارسي است و بقيه به عربي مي باشد . کتاب « قانون » او اعتبار عظيمي به پزشکي ايران بخشيد .
در همين زمان يعني در سال 900 م بود که اولين مدرسه پزشکي غربي در (سالرنو ايتاليا ) شروع به کار کرد و از اين زمان تا 600 سال کتاب قانون ابن سينا در مدارس و دانشگاههاي پزشکي غرب از جمله دانشگاه (بولوگنا) در ايتاليا و دانشگاه ( پاريس ) در فرانسه تدريس ميگردد
از اواسط قرن پنجم تا ابتداي قرن هفتم گرچه چند اثر برجسته نوشته شده است که مهمترين آنها به زبان فارسي است ولي پزشکان اين عهد از آنچه در دوره ابن سينا انجام شد پيشتر نرفتهاند.
از پزشکان معروف اين قرن يوسف بن محمد بن يوسف طبيب هروي مشهور به يوسفي است. اهميت او در آن است که براي آسان کردن علم پزشکي، چند منظومه فارسي در اين موضوع سروده، از جمله «علاج الامراض» که منظومهاي است شامل289 رباعي که او شرح اين منظومه را «جامع الفوائد» ناميده است. قصيدهاي در «حفظ الصحه» نيز دارد که در سال 964 ق سروده است . کتابهاي ديگري نيز دارد از جمله کتاب «جواهر اللغه» که درباره واژهها و اصطلاحهاي پزشکي است. عماد الدين محمود بن محمود طبيب شيرازي مشهور به عماد طبيب در پايان قرن دهم شهرت بسيار داشت و کتابي در قرا با دين و دارو شناسي به عربي نوشت به نام «المرکبات الشافيه»، از آثار ديگر او به فارسي «مفرح ياقوتي»، «افيونيه» و «ينبوع» است.
ولي بايد اذعان داشت که کشفيات چنداني در اين عصر در امور پزشکي ايران به چشم نميخورد و روند سنتي ادوار پيشين به آهستگي به مسير خويش ادامه داده است. کتابهاي مرسوم پزشکي همان اثر مشهور «قانون في الطب» ابن سينا و «ذخيره خوارزمشاهي» جرجاني کماکان مورد استفاده اطباء و دانشجويان قرار ميگرفت. اولين کتابي که در عصر صفوي نوشته شده «دستورالعمل» تاليف سلطان علي جنيدي خراساني هروي است. در اين دوره پزشکان ديگري هم به علت موقعيت اجتماعي خود به شهرت رسيدند مانند عمادالدوله محمود بن مسعود کاشي که در بيمارستاني در مجاورت مرقد مطهر حضرت امام رضا عليه السلام در مشهد مقدس به همراه پزشکان ديگري چون سيد معزالدين اصفهاني و ميرزا ابوطالب اصفهاني به درمان زوّار و مستمندان مي پرداخت.
در اين زمان در تبريز سه بيمارستان، در اردبيل يک بيمارستان، در قزوين يک بيمارستان، در يزد يک بيمارستان و در شيراز نيز يک بيمارستان گزارش شده است و کتب متعدد پزشکي نيز تأليف گرديده است از جمله کتاب «زادالمسافرين» اثر محمد مهدي بن علي نقي که درباره حفظ سلامتي مسافرين در طول سفرهاست. در کتاب عالم آراي عباسي از پزشکان اروپايي نام برده شده که نه تنها در صحنه پزشکي، بلکه در امور سياسي نيز دخالت ميکردهاند مانند رافائل دومان، انگلبرت کمپفر و کروسينسکي. از پزشکان معروف قرن يازدهم تا نيمه قرن دوازدهم کمال الدين گيلاني است که معاصر شاه عباس اول بوده و از وي کتابي در داروشناسي به نام «جامع الجوامع» باقي مانده است. محمد مؤمن حسيني تنکابني ديلمي معروف به حکيم مؤمن نيز از پزشکان و داروشناسان معروف شاه سليمان صفوي است. کتاب معروف او «تحفه المؤمنين» در شناخت داروهاي مفرده و مرکبه است. محمد مسيح طبيب نيز از شاگردان حکيم مؤمن بوده که او هم در دارو شناسي مهارت داشت. از او کتابي به نام « دستور مسيحي» در دست است[2]
وضعیت پزشکی در دوران پس از صفوی
در حقيقت ميتوان گفت که پس از صفويه تا آخر سلطنت فتحعليشاه قاجار طب ايران دوره فطرت را سپري نمود. در دوران صفويه نيز از نظر علمي رشد وافي نداشت ولي بعضي تحولاتي به وجود آمد، از جمله طبقات خاصي از اطباء به کشور هند رهسپار شدند. در اوايل قرن دهم هجري ورود هيأتهاي تجاري شرکت هند شرقي و همچنين آمدن هيأتهاي مذهبي مسيحي به ايران باعث شد که پاي طب و طبيبان غربي به ايران باز شود. در دوره افشاريه و زنديه هم پيشرفت شايان توجهي حاصل نشد. طبيبان خارجي توسط هيأتهاي سابق الذکر کم بيش در ايران تردد داشتهاند. از جمله نادرشاه به درمان آنان اعتقاد فراوان داشته است.
در اين دوران پزشکان انگشت شماري درخشيدن گرفتند نظير ميرزا محمد خان علوي، ميرزا محمد نصيرالدين اصفهاني و ميرحسين عقيلي شيرازي. کتاب «مخزن الادويه يا مجمع الجوامع عقيلي» از آثار اين دوره است که در علم داروسازي و با تکيه بر آثار متقدمين تأليف شده است[3}.
در دوران قاجاريه ورود و اشتغال پزشکان خارجي به ايران افزوني يافت. اولين پزشکي که با هيأتهاي اروپايي به ايران عهد قاجار سفر کرده است نائب جراح بريگز (Briggs) است که در سال 1216 ق (1800م) همراه با کاپيتان ملکم خان نماينده هند شرقي در قالب يک هيأت کوچک وارد ايران شد و به دنبال آن در سال 1223 ق (1807م) پزشکي فرانسوي همراه ژنرال گاردن فرانسوي به ايران آمد.
هارفورد جونز سفير انگليس که در سال 1123 ق به ايران آمد، جراحي انگليسي به نام (کمپل) را با خود بهمراه آورده بود که پس از مدتي خدمت در بوشهر به تبريز رفت و پزشک مخصوص نائب السلطنه عباس ميرزا شد. اين به خوبي گوياي نقش پزشکان خارجي در مسائل سياسي آن زمان مي باشد.
در سفر سوم ژنرال ملکم خان در 1223ق نيز دکتر (چارلز کورميک) به تهران آمد و پس از فوت دکتر کمپل به تبريز رفت. پس از فوت (کمپل) پزشک انگليسي، پزشک جوان انگليسي ديگري به نام (دکتر جان مک نيل) به ايران آمد، زبان فارسي را آموخت و در دربار نفوذ کرد و پزشک مخصوص فتحعلي شاه شد. و پس از شانزده سال به معاونت کمپاني هند شرقي در ايران برگزيده شد. دکتر (لابا) فرانسوي از سال 1258 ق به مدت دو سال پزشک محمدشاه بود. ناصرالدين شاه از نظر پزشکي در حقيقت زير نظر پزشکان مخصوص و مشاورين خارجي قرار داشت، کما اينکه دکتر (کلوکه) طبيب فرانسوي، پزشک مخصوص محمد شاه و بعد ناصرالدين شاه بود. در سال 1224 ق در زماني که (هارفورد جونز) سفير انگليس در ايران بود (سرجان ملکم) دوباره بههمراه هيأتي مخصوص در امور نظامي براي سازماندهي قشون وارد ايران شد و در همين زمان بود که عباس ميرزا نائب السلطنه فتحعلي شاه و وزير او ميرزا بزرگ قائم مقام به فکرافتادند که براي تربيت کارشناسان و متخصصين عده اي از دانش آموزان را به خارج از کشور اعزام نمايند.
پزشکی جدید در ایران
نخستین مرکز نوین آموزش پزشکی در سال ۱۲۳۰ به همت میرزا تقی خان امیر کبیر به عنوان بخشی از مدرسه دارالفنون تأسیس شد. یاکوب ادوارد پولاک اتریشی به عنوان معلم حکمت و طب و جراحی و فوکتی ایتالیایی به عنوان معلم علوم طبیعی و دارو سازی در دارالفنون به استخدام درآمدند. پولاک به تدریج فارسی آموخت و با کمک نخستین شاگردانش به تألیف کتب پزشکی به زبان فارسی و معادلیابی دقیق واژگان پزشکی فرانسوی پرداخت که نخستین کتب مدرن پزشکی فارسی محسوب میشدند[4]. پولاک بنیانگذار و نخستین انجامدهنده بسیاری اقدامات پزشکی مدرن در ایران است؛ از جمله نخستین عمل جراحی مدرن که در دسامبر ۱۸۵۲ انجام شد و در آن فوکتی برای نخستین بار در ایران از اتر برای بیهوشی استفاده کرد، و با کالبدشکافی یکی از معلمان فوت شده دارالفنون که اولین نمونه از بررسیهای پزشکی قانونی در ایران هم محسوب میشود. پس از آن چند تن از شاگردان برای تکمیل تحصیلات به فرانسه اعزام شدند ولی نخستین کسی که در ایران درجه دکتری گرفت خلیل خان ثقفی (اعلم الدوله) است که در ۱۳۰۵ فارغالتحصیل شد[5].
در هفتادمین سالگرد تأسیس دارالفنون، شعب طب و داروسازی آن جدا شد و با عنوان «مدرسه طب و داروسازی» به فعالیت ادامه داد. تا سال ۱۳۰۳ مدرسه در همان دارالفنون دایر بود که در این سال به یکی از حیاطهای عمارت مسعودیه منتقل شد. در سال ۱۳۱۳ با تصویب قانون تأسیس دانشگاه مدرسه طب و داروسازی به یکی از دانشکدههای این دانشگاه تبدیل شد. سالن تشریح نخستین بخش از محوطه اصلی بود که شروع به کار کرد. در سال ۱۳۱۸ پروفسور شارل ابرلن از آسیبشناسان به نام دنیا به ریاست دانشکده پزشکی درآمد. پس از وی امیراعلم و سپس جواد آشتیانی این ریاست را بر عهده داشتند. در سال ۱۳۱۳ شرط تکمیل دوره طب طی کردن پنج سال تحصیل بود که در سال ۱۳۱۵ به ۶ سال افزایش یافت و در ۱۳۳۶–۳۷ با یک سال کارورزی به ۷ سال رسید که تا امروز بدون تغییر مانده است. از سال ۱۳۳۵ دانشکدههای دندانپزشکی و داروسازی مستقل شدند. در ۱۳۴۰ برای دانشکده چهار رشته پزشکی، جراحی، بیماریهای زنان و مامایی تعیین شد. [6] در سالهای بعد دانشکدهها و مراکز آموزشی دیگری در شهرهای دیگر ایران بنا شدند. و این رویه ادامه داشت؛ اما پیشرفتهای چشمگیر ایران در زمینه پزشکی در قرن اخیر بعد از انقلاب اسلامی رخ داده است؛ و نظام پزشکی ایران در عصر کنونی به دستاورهای جدید در جهان دست یافته است و در برخی رشتههای پزشکی جزو کشورهای برتر جهان به شمار میآید. /882/ت۳۰۳/س
نویسنده: سعید غلامینیا، طلبه سطح سه حوزه علمیه قم و متخصص طب سنتی اسلامی
با همکاری کارگروه سبک زندگی خبرگزاری رسا