۰۶ آبان ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۴
کد خبر: ۴۵۷۷۵۶
یادداشت؛

استادیسم در پوشش تکریم علم

متاسفانه مکرر مشاهده شده که بعضی عناصر حوزوی (مثلا بعضی از اساتید)، قداست و شأنی برای خود قائل هستند که در واقع هیچگونه منشأ شرعی ندارد و شاید تنها زمینه ابداع آن، ناتوانی عده ای ساده اندیش در اولویت بندی صحیح مسائل است.
كلاس درس حوزه علميه

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام داوود معظمی گودرزی، پژوهشگر و مبلغ حوزه علمیه قم در یادداشتی به سوء استفاده از واژه «قداست استاد» در حوزه پرداخت، که اصل متن آن در ذیل می آید.

برخی اوقات رفع شبهه یا مغالطه ای که در ذهن عده ای شکل گرفته، به قدری حساس و مخالفت برانگیز است که هرچقدر هم که انسان تلاش می کند با ظرافت و آرامش این جراحی عقیدتی انجام گیرد، باز هم تیزی اجتناب ناپذیر نقد،آثار طبیعی خود را برجای میگذارد.

می توان گفت که ابتدا تغییر برای انسان امری نامطلوب و حتی ترسناک جلوه می کند و طبع آدمی میل دارد تا دائما حالت قبلی خود را حفظ کند. همانطور که در علم فیزیک، برمبنای قانون لَختی، هر ماده ای تمایل دارد که به حالت فعلی باقی بماند مگر اینکه نیرویی از خارج بر آن وارد شده و آنرا به حالت جدیدش درآورد.

یکی از مباحثی که در دین مبین اسلام، در پیشبرد و غلبه گفتمان دینی بر فضای موجود تأثیر راهبردی دارد، مبحث "قداست" و قائل شدن به حریمی غیرقابل خدشه است که در ادبیات جدید، میتوان عنوان "خط قرمز" را معادل آن قرارداد.   البته قداست به معنای صحیح آن یعنی قداستی که بر آمده از یک حقیقت مسلّم و قابل دفاع باشد نه یک مفهوم خیالی که برگرفته از ذهنیات عوامانه و خرافی است به عنوان نمونه در رویدادهای اجتماعی، که غالب محاسبات حتی به ظاهر دینی راه گشا نیستند؛ شدیدا نیازمند نیرویی قوی برای تمکین افکار عمومی و اقناع نخبگان هستیم. در تفکر اسلامی، جایگاه مقدس "امامت" عهده دار این وظیفه مهم است که برای اثبات تقدس این جایگاه، استنادات قطعی فراوانی وجود دارد.

شاید یکی از حکمت‌های اهتمام ویژه اسلام، بر تکریم جایگاه امامت جامعه، همین مسأله باشد.  البته می توان بین مفاهیمی همچون "قداست"، "امتثال تعبدی اوامر الهی" و"عبودیت" مناسباتی ذکر کرد که فعلا در آن مقام نیستیم. اعتقاد به قداست یک امر، هیچگونه منافاتی با عقلانیت ندارد بلکه بعکس، عقل سلیم حکم می کند تا در تلاطم های زندگی و پیچیدگی های اجتماع، یک نقطه کانونی و ثقل مقدس وجود داشته باشد، تا دل‌ها و ذهنها به او متمرکز شود. آن جایگاه نیز، با پردازش و محاسبه ی دقیق ظرفیت‌ها و اولویت‌های موجود در جامعه، نسخه کارآمد را ارائه می دهد.  پس یکی از مهم‌ترین ظرفیت‌های راهبردی در تفکر و نظام اسلامی، وجود امری قدسی به منظور هدایت جامعه است.

از طرفی معروف است که "بزرگ‌ترین نقطه ضعف، نقطه قوت است." اهمیت این بحث تا آنجا است که حتی طواغیت دوران، مانند فرعون نیز برای جلب دل‌های ساده، خود را به عنوان خداوند معرفی می کردند؛ و از نیاز فطری مردم به عبودیت حاکمی"مقدس" سوء استفاده کرده و به استحمار آنان همت می گماشتند. نمونه ی این مدیریت متجاوزانه اعتقادات، در حکومت‌های بنی امیه و بنی عباس به وضوح قابل مشاهده است.

اما سؤال مشخص ما این است که حوزه علمیه به عنوان یک مرکز دینی - اجتماعی، چه مقدار از این موضوع(سوءاستفاده از قداست) آسیب دیده است؟ مقصود به هیچ وجه گرفتن انگشت اتهام به سوی فرد یا افراد خاصی نیست؛ اما متاسفانه مکرر مشاهده شده که بعضی عناصر حوزوی (مثلا بعضی از اساتید)، قداست و شأنی برای خود قائل هستند که در واقع هیچگونه منشأ شرعی ندارد و شاید تنها زمینه ابداع آن، ناتوانی عده ای ساده اندیش در اولویت بندی صحیح مسائل است. طبیعی است که هر زمان در موضوعی اجتماعی، خطایی اتفاق می افتد، عده ای اقدام به ارزش دهی به آن زائده اجتماعی می کنند. مثلا در زبان و عمل و در فرآیند تنبیه و تشویق، اقدام به ترویج این خط مشی می کنند. متاسفانه، در طول زمان، این خطای در فهم، به معیاری برای سنجش در نظام رفتاری تبدیل می گردد. حتی اگر فرض کنیم که اساتید و بزرگان حوزوی، مروج این انگاره من‌درآوردی نبوده باشند؛ باید بپذیریم که امروزه مفهوم "حفظ حرمت استاد" در حوزه های علمیه به شکل "قائل شدن به مقامی ملکوتی و فوق تصور بشر و غیرقابل خدشه" ترجمه می شود. شاید تصور شود که این نگاه، نگاهی اغراق آمیز و غیرواقع بینانه است ـ کاش اینطور می بود ـ ولی امروزه در تعدادی از حوزه های علمیه ، اعتقاد به غیر آنچه که گفته شد، تبدیل به یک ناهنجار و ضدارزش شده است. هدف، کسر شأن استاد نیست که این امری نامطلوب است. بلکه هدف، قرار دادن هرچیزی در جایگاه حقیقی آن است. قهرا ممکن است در بین جمع اساتید حوزه های علمیه، جدای از تسلط و تبحر در مسائل علمی، اختلافات بنیادینی در منش سیاسی و اجتماعی و به تبع آن نقائصی در باورهای آنان موجود باشد. با این حال کثرت جمعیت طلاب عزیز، به عنوان هادیان و مؤثرین فکری جامعه و نیز انفعال بیش از حد معمول طلبه ها از افکار و باورهای استاد خود، اجازه این ریسک را به ما نمی دهد که با قائل شدن جایگاهی خطاناپذیر و فراتر از یک "مدرس"، تعبدی شدید نسبت به استاد، در طلبه به وجود بیاوریم.

همانطور که در ابتدا گفته شد، جامعه نیازمند به یک مرکز فرماندهی مقدس، به عنوان امام جامعه است؛ تا جدای از امور نظام اسلامی، با جهت سازی برای حرکت های اجتماعی روحانیون، ظرفیت‌های مؤمنین را در مسیر صحیح مدیریت کند.

مسأله "احترام به استاد" مطلقا نباید ولایت شرعی امام جامعه، یعنی "وابستگی مطلق فکری و عملی به ولی خدا"را به فراموشی سپرده یا حتی ذره ای تحت الشعاع قرار دهد بلکه بعکس باید آنرا عمق بیشتری ببخشد. اگر خدای ناکرده اینگونه شد بر ما فرض است تا در سلامت نفس و دین خود تجدید نظری اساسی بکنیم. بنابراین شایسته است که به جای اختراع و القای قداست‌های تصنعی که غالبا تبعات غیرقابل جبران دارد، ما حوزویان به عنوان یک وظیفه ؛ ذهن و دل آحاد مؤمنین را به مرکز هدایت جامعه یعنی ولی فقیه متوجه کنیم. وظیفه ماست تا با اولویت بندی صحیح جایگاه ها و پالایش باورها، جلوی کژی ها را گرفته و از جایگاه منیع ولایت در جامعه به بهترین شکلی پاسداری نماییم.

نتیجه اینکه، احترام به استاد امری پسندیده است که بایستی حد و حساب معقول آن رعایت شود، تا مبادا ناخواسته دچار تبعیض در ولایت شویم (خبطی که موجب می شود در ظاهر ، تابع ولی فقیه شده اما عملا و در واقع مرید شخص دیگری بشویم). لازم به تذکر است که معضلی که مورد بررسی اجمالی قرار گرفت؛ توجیهات و نقاب‌های به ظاهر دینی را یدک می کشد.

امیدواریم این چند سطر، علاوه بر روشنگری؛ سبب افزایش امید در دل دوستداران و تلاشگران عرصه ی تحول در حوزه گردد.

در پایان؛ حقیر از خوانندگان مکرم تقاضا دارد که با نگاه‌های دقیق و آسیب شناسی های از سر دلسوزی، عامل تحقق منویات ولی امر مسلمین جهان شوند.

/918/ی502/س

ارسال نظرات