۱۹ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۷
کد خبر: ۲۶۶۱۹۶
کارشناس باستان‌گرایی و زرتشت در گفت‌وگوی تفصیلی و چالشی با رسا؛

باستان‌گرایی یک رویکرد سیاسی و اسلام ستیزانه است/ بخش زیادی از تاریخ ایران باستان جعلی و برساخته از اسناد یونانی است

خبرگزاری رسا ـ در زمان رضا شاه غربی‌ها می‌گفتند که ایرانیان دارای بحران هویت هستند و دلیل عقب ماندگی‌شان نیز به سبب بحران هویت است؛ همچنین تأکید کردند که بحران هویت در ایران با ورود اسلام و شکستن امپراطوری این کشور به وجود آمده و اگر ایرانیان بار دیگر بخواهند به آن عظمت برسند، باید اسلام را کنار گذاشته و به هویت پیش از اسلام خود بازگردند!
حجت لاسلام مصلح، مدير حوزه علميه پيامبر اعظم خورموج

 

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، یکی از مقولات در حال شکل‌گیری و گسترش در سطح جامعه که نقد و بررسی آن نیز نیازمند ظرافت تحلیل است، گسترش فعالیت تبلیغاتی ایرانی‌گری و ترویج ایران باستان و گاه همراه با رویکرد تبلیغ زرتشت در سطح جامعه به ویژه در قشر جوان کشور است.

 

برخی معتقدند بیان باستان‌گرایی فراتر از یک علاقه‌مندی ملی بوده، بلکه صحبت از فتنه‌ای پیچیده و خاموش با ظاهر ملی‌گرایی که صدای تحرکات مسموم آن برای سال‌های آتی پیش بینی می‌گردد، صورت می‌گیرد. موضوعی که با شیوع فرقه‌های نوظهور انحرافی با هدف تضعیف و ایجاد انحراف در مبانی و ارزش‌های فرهنگی جامعه اسلامی از سوی صاحبان اتاق فکر و مخازن فکری غربی صهیونیستی به شدت پیگیری می‌شود.

 

متأسفانه در سال‌های گذشته نیز برخی از مسؤولان خود علمدار موضوع باستان و باستان‌گرایی شده‌اند که پیامدهای مختلفی برای کشور داشته و دارد. ما نیز برای مشخص شدن حداقل قسمتی از پشت پرده این موضوع تصمیم گرفتیم با حجت‌الاسلام علی مصلح، کارشناس و پژوهشگر باستان و باستان‌‌گرایی که عضویت در هیأت علمی معاونت تبلیغ حوزه‌ علمیه و مؤسسه معراج در بحث زرتشت و باستان‌گرایی و مدیریت گروه زرتشت و باستان‌گرایی مدرسه خاتم النبیین را در کارنامه خود دارد، گفت‌وگو تفصیلی و چالشی داشته باشیم.

 

گفت‌وگوی چالشی و جذاب چند ساعته ما با ایشان در حوزه‌های مختلف از تاریخ و مفهوم باستان‌گرایی تا رویکردهای سلبی و ایجابی به آن و از ابعاد سیاسی  و اسلام ستیزانه باستان‌گرایی تا مباحث روز و اوضاع داخلی و بین المللی این حوزه را شامل بود.

 

بخش نخست این گفت‌وگو که به بررسی موضوع باستان و باستان‌گرایی و ابعاد مختلف این مسئله پرداخته است و در ادامه نیز به بررسی و نقد تفکر زرتشتیان خواهد رسید را از نظر می‌گذرانید.

 

 

رسا ـ بحث باستان‌گرایی از چه زمانی آغاز شد و اکنون مطالعه آن چه اهمیتی دارد؟



غرب در قرن‌های هجدهم و نوزدهم در سطح جهانی بر روی زبان، تاریخ و فرهنگ شرق فعالیت می‌کرد، با انقلاب کبیر فرانسه بحث ناسیونالیسم در فرانسه، آلمان و کشورهای اروپایی زنده شد، غربی‌ها پس از دو جنگ جهانی به این نتیجه رسیدند که ناسیونالیسم و نژادگرایی به جنگ، مخاصمه و جدل خاتمه پیدا می‌کند و برای تفرقه افکنی ابزار خوبی است.



همزمان با این نوع نگرش ـ استفاده از ابزار تفرقه افکنی ـ غرب وارد ممالک شرق شد که همین نوع نگرش را نیز وارد ممالک شرقی کرد، یعنی غربی‌ها نخست به شرقی‌ها گفتند شما بحران هویت دارید. به طور کلی مستشرقین با ورود خود به کشورهای شرقی مدرنیته و تجدد را به ارمغان آوردند، ورود امکانات و تکنولوژی به کشورهای مشرق زمین نوعی نوگرایی را به وجود آورد و عده‌ای از افراد علم زده خواهان چنین نوگرایی شدند.

 

در زمان رضا شاه غربی‌ها بیان کردند که ایرانیان دارای بحران هویت هستند و دلیل عقب ماندگی‌شان در علم، پیشرفت و تکنولوژی نیز به سبب بحران هویت است؛ همچنین تأکید کردند که بحران هویت در ایران با ورود اسلام و شکستن امپراطوری این کشور به وجود آمده و اگر ایرانیان بار دیگر بخواهند به آن شکوه و عظمت امپراطوری گذشته خود برسند، باید اسلام را کنار گذشته و به هویت پیش از اسلام خود بازگردند و بدانند که همه مشکلات از اسلام است.

 

آرام آرام این تفکر از زمان نهضت مشروطه در کشور از سوی افراد پیگیری و حتی باستان‌گرایی یکی از مؤلفه‌های مهم سلطنت پهلوی شد و این نگرش تا زمان انقلاب ادامه داشت، با پیروزی انقلاب امام راحل در برابر این موضوع ایستادند، ولی پس از ایشان در دولت‌های بعدی تفکرات تغییر کرد.

 

رسا ـ چه افرادی بحث باستان‌گرایی را در ایران مطرح کردند؟

 

در دوران مشروطه افرادی همانند آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی و طیفی همانند حسن تقی‌زاده و ذبیح‌الله صفا که بیشتر فراماسونر بودند، ناسیونالیسم را از داستان غرب گرفتند، این‌ها بیشتر رویکردهای تجدد گرایانه داشتند، یعنی آمال و هویت خود را در غرب دنبال می‌کردند؛ همچنین بر آریایی بودن نژاد اروپایی‌ تأکید می‌کردند. چرا که آریایی‌ها دو مهاجرت داشتند، قسمتی از آن‌ها به سمت اروپا و قسمتی دیگر به سمت هند رفتند که این گروه هند و اروپایی شدند، در مهاجرت دوم قسمتی از آن‌ها به ایران آمدند و قسمت دیگری به سمت هند رفتند که هند و ایرانی شدند. این افراد اصالت خود را به اروپایی‌ها وصل می‌کردند و می‌گفتند «نژاد ما با اروپایی‌ها یکی بوده است، ولی اکنون مشاهده می‌کنیم که آن‌ها پیشرفته کرده‌ و به تمدن رسیده‌اند، ولی ما به تمدن نرسیده‌ایم، دلیل به تمدن نرسیدن ما نیز گرویدن به اسلام است» با این سخنان اسلام را مانع تجدد و تمدن بیان می‌کردند.

 

 

رسا ـ تعریف علمی شما از ماهیت، کمیت و کیفیت باستان و باستان‌گرایی چیست، مقاطع باستان گرایی چیست؟

 

در تعریف عام به هر چیز دارای قدمت، شی باستانی می‌گویند. ولی باستان هر جامعه‌ای تاریخ، فرهنگ و تمدن مربوط به پیشینه هویتی آن جامعه است؛ مقاطع مختلف باستان جامعه‌ها نیز از نخستین نشاءهای هویتی ملت‌ها آغاز و تا چندین قرن پیش از دوران حاضر باز می‌گردد که به عقیده بنده در این موضوع ـ انتخاب مقاطع باستان‌ها ـ دست به تحریف تاریخ می‌زنند. یعنی ممکن است فردی را به عنوان اسطوره یک ملت معرفی کنند، ولی پس از تحقیق مشخص ‌شود که چنین شخصیتی یا اصلا وجود نداشته است و یا اگر هم وجود داشته یک فرد عادی بوده است.

 

برای نمونه اکنون «کیخسرو» یکی از اسطوره‌های ملت ما معرفی می‌‌شود، ولی با مطالعه در سیر تاریخی متوجه می‌شویم که داستان وی یک افسانه است، او جزئی از حکومت پیشدادیان بوده است، ولی برخی از باستان گرایان می‌گویند که حکومت پیشدادیان و کیانیانی در کار نبوده است. حتی آن‌ها ـ باستان‌گرایان ـ حکومت ماده‌ها را نیز تضعیف می‌کنند و نقطه عزیمت خود را حکومت هخامنشیان قرار می‌دهند، می‌گویند اگر ایرانیان می‌خواهند به پیشرفت‌های لازم گذشتگان خود برسند باید به حکومت هخامنشیان توجه داشته باشند.

 

باستان‌گرایان حتی حکومت ساسانیان را نیز تضعیف می‌کنند، چرا که تاریخ مقداری درباره این‌ها درست قضاوت کرده و ضعف این حکومت مشخص است و باستان‌گرایان برای این‌که پیشینیان خود را بسیار با عظمت و شکوه معرفی کنند حکومت ضعیف ساسانیان را کنار می‌گذارند و سعی می‌کنند بیشتر آن‌ها را بیان نکنند.

 

رسا ـ اکنون باستان‌گرایان تأکید می‌کند که کدام رویکرد و دیدگاه هخامنشیان باید تقویت شود؟

 

نخست باید بدانید که ما در هیچ سند ایرانی سخنی از هخامنشیان نداریم، یعنی اگر فرد تمام متون زرتشتیان و اسلام را بگردد نامی از سلطه هخامنشیان مشاهده نمی‌کند. حتی شعرای ایرانی نیز نامی از آن‌ها بیان نکرده‌اند، برای نمونه فرودسی در شاهنامه ـ معرفی شاهان ـ از هخامنشیان نامی نبرده است. البته افراد برای بیان نشدن نام هخامنشیان در سند ایرانی توجیهات مختلفی را بیان می‌کنند.

 

اسناد مربوط به حکومت هخامنشیان از اسناد یونانی برجسته شده است، در حالی که یونانیان فرسنگ‌ها با ایرانیان فاصله داشته و حتی با آداب و رسوم مردم ما آشنا نبوده‌اند، پس چگونه تاریخ هخامنشیان را بیان می‌کنند؟! حتی هرودوت ـ تاریخ نویس یونانی ـ تحلیل یونانی خود را نسبت به ایرانیان بیان می‌کند، یعنی ایرانیان را در میان اقوام یونانی قرار می‌دهد و در برخی موارد نمودهای یونانی به ایرانیان می‌دهد، نامی که برای خدایان ایرانیان می‌شمارد ایرانی نیستند.

 

گزنفون ـ مورخ یونانی ـ یک حکومت اسطوره‌ای را نسبت به هخامنشیان بیان می‌کند، در حالی که افراد تأکید دارند وی واقعه نویس نبوده است و اکنون این اسناد برای باستان‌گرایان سند شده است. ولی خود این‌ها ـ باستان‌گرایان ـ اسناد ایرانی مربوط به حکومت پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان را کنار گذاشته‌ و می‌گویند «اصلا پیشدادیان نبوده‌اند و کیانیان حضور تاریخ نداشته‌اند، اگر هم کیانیان حضور تاریخی داشته‌اند تنها یک حکومت محلی کوچکی بوده‌اند». ولی ابن بلخی در اسناد خود می‌نویسد که کیانیان پادشاهان تمام ایران بوده‌اند. البته در اسناد اسلامی نام کوروش، داریوش ـ با نام دارا ـ و خشایار به عنوان شاه برده شده است، ولی این‌ها سلسله حکومتی جدایی نبوده‌اند. مستشرقین نیز با ورود خود به سبب اهدافی نام هخامنشیان را که نام زیادی از آن‌ها در تاریخ ایرانی نبرده شده است را پر رنگ کردند.

 

 

رسا ـ یعنی به عقیده شما تاریخی که اکنون درباره ایران مطرح می‌شود از سوی یونانیان نقل و تنظیم شده است؟

 

کاملا این‌گونه‌ای که شما می‌گوید نیست. در گذشته ایرانیان تاریخ نگاری نداشته‌اند و اسنادی که امروزه ما از آن‌ها بهره می‌گیریم از منابع مختلفی همانند اوستا و کتب پهلوی تألیف شده در زمان‌ ساسانیان و پس از آن‌ها است و این کتب نیز اسناد دینی هستند و ما اسنادی تاریخی نداریم، یعنی به گونه‌ای نبوده که فردی مشغول نوشتن تاریخ شود و تاریخ در قالب کتب دینی بیان می‌شده است و این کار ـ بیان تاریخ در اسناد دینی ـ از سوی اسلام نیز پذیرفته شده است.

 

برای نمونه ابن خلدون در نوشتن تاریخ ایران به اسناد یونانی توجه می‌کند، ولی گرایش‌های وی به منابع اسلامی و ایرانی بوده است. طبری نیز در تحلیل ایران به اسناد ایرانی گرایش داشته و از اسناد یونانی بهره زیادی نبرده است. ابن بلخی در فارسنامه خود می‌نویسد «پادشاه اصلی ایران بهمن کیانی بوده است که کوروش را برای تصرف بابل به این شهر می‌فرستد و ساکنان شهر خیال می‌کنند کوروش پادشاه اصلی ایرانیان است، در حالی که اشتباه می‌کنند و پادشاه اصلی ایرانیان بهمن کیانی بوده و کوروش فرستاده شده کیانی بوده است» کوروش در حقیقت حاکم پارس و ماد بوده است، وگرنه پادشاه کل ایران بهمن کیانی بوده است. البته برخی از افراد می‌گویند که این داستان افسانه است. ما نیز نمی‌خواهیم بیشتر بر این موضوعات تکیه کنیم.

 

خود آقای اصغر بهرامی که از چهره‌های دانشگاهی است و فضای دانشگاهی نیز بیشتر متأثر از تفکرات وی است، در برخی موارد تشکیک می‌کند و می‌گوید «شماها که می‌گویید تاریخ ما از هخامنشیان یا آریایی‌ها شروع می‌شود، برخی از یافته‌ها مربوط به دوره‌های پیش از هخامنشیان است»، ولی غربی‌ها نسبت به این دوره‌ها ـ پیش از هخامنشیان ـ تمدن چندانی قائل نمی‌شوند و آن‌ها را صاحب تمدن نمی‌دانند. در حالی که ایلامی‌ها تمدن پرشکوهی داشته‌اند.

 

رسا ـ در بیشتر مواقع باستان‌گرایی با یک بار منفی همراه است، آیا هیچ وجه مثبتی در آن وجود ندارد؟ آیا هیچ فرصتی در این موضوع وجود ندارد؟

 

متأسفانه بر سر این موضوع ـ باستان‌گرایی، افراد بدی ـ افراد غرض ورز ـ دست گذاشته‌ و به آن بد ورود پیدا کرده‌اند. یعنی افرادی که می‌خواهند اسلام ستیزی کنند موضوع باستان‌گرایی را برجسته می‌کنند، ولی اگر در بحث باستان بخشی از هویت ایرانی‌ها مطرح شود مشکلی ندارد، چون همه آن‌چه هویت پیشینیان ایران را تشکیل می‌دهد زیر سؤال نیست.

 

ولی اولا تاریخ ما یک تاریخ دست خورده ـ تحریف شده ـ است. ثانیا کسانی برای ما تاریخ را برجسته می‌کنند که اهداف استعماری دارند؛ همچنین این‌ها ـ استعمارگران ـ حکومت و افرادی را برجسته می‌کنند که به یهود خدمت کرده و یا اکنون در حال خدمت به صهیونیست هستند.

 

حتی اسناد یونانی نیز چهره فردی همانند کوروش را با تمام خوبی‌هایش به عنوان یک صلح کلی بیان نمی‌کنند که وی هیچ ظلمی به شهر و کشوری نکرده باشد. هرودوت در اسناد یونانی می‌نویسد «کوروش سپاهی به یکی از شهرهای اطراف یونان می‌فرستد، مردم نیز دروازه شهر را می‌بندند و منتظر می‌مانند تا کوروش آن‌جا را ترک کند،‌ ولی کوروش این کار را نمی‌کند، در انتها مردم تمام آذوق‌ها و دارایهای خود را آتش می‌زنند و دروازه‌های شهر را باز کرده و تا آخرین قطره خون با کوروش به جنگ می‌پردازند.»

 

منشور کوروش را به گونه‌ای ترجمه کرده‌اند که فرد خیال می‌کند کوروش لغو برده‌داری کرده و آزادی را برای تمام ملت‌ها به ارمغان آورده است. در حالی که وی قاتلان فرماندار شهر لیدیا ـ یکی از فرماندهان کوروش ـ را به بردگی می‌گیرد. در داستان کوروش چیزی به نام لغو برده‌داری و حقوق بشر وجود ندارد. افرادی این داستان‌ها را مطرح و برجسته می‌کنند که در اسناد ایرانی و حتی کتبیه به این میزان برجسته نیست.

 

 

رسا ـ یعنی ما باستان و تاریخ بسیار قابل دفاعی نداریم؟

 

تاریخ ما دست خورده ـ تحریف شده ـ است.

 

رسا ـ یعنی چه دست خورده است؟ آیا تحریف کرده‌اند یا ما تاریخ قابل دفاعی نداریم؟

 

اکثر پادشاهان ایران همانند دیگر پادشاهان بوده‌اند که حتی ظلم نیز می‌کردند، یعنی وجه امتیازی نسبت به دیگر پادشاهان نداشته‌اند که بخواهیم بر آن‌ها ببالیم و بگوییم که این‌ها آزادی و تمدن را آورده‌اند.

 

کوروش و داریوش برای ساختن کاخ‌های خود از معماران بابل استفاده می‌کردند،‌ از این‌رو نباید آثار تمدن را در بناها جست، البته این آثار زیبا هستند و نشان از یک سبقه هنری در ایران باستان است، ولی همین افراد ـ معماران ـ نیز به ظلم و جور پادشاهان آثار را می‌ساختند. همچنین تمام این معماران ایرانی نبوده‌اند و از جاهای مختلفی جذب شده بوده‌اند؛ ولی این‌که ما بخواهیم بر روی برخی از آثار دست بگذاریم و به سبب زیبایی‌ها آن برای آن یک تمدن متمایزی از سایر تمدن‌ها اطراف خود همانند تمدن بین النهرین بیان کنیم بسیار مناسب نیست.

 

البته حکومت‌هایی در ایران وجود داشته است که در برخی مواقع از اقتدار، عظمت و شکوه خوبی برخوردار بوده‌اند و انسان می‌تواند به سبب حس وطن دوستی از این اقتدار لذت ببرد، ولی برخی از این حکومت‌ها قبایلی بوده و بر همه جا تصرف نداشته‌اند، وقتی یک شهری را نیز تصرف می‌کردند، حاکم شهر به آن‌ها باج می‌داده است و تصرفی در حکومت آن بخش نداشته‌اند.

 

رسا ـ آسیب‌های باستان گرایی به معنای امروزی در مسائل مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی چیست؟

 

نخستین و مهم‌ترین آسیب باستان‌گرایی اسلام ستیزی است، دومین آسیب آن ایجاد بحران هویت برای فرد است، چرا که موضوع باستان‌گرایی فرد را به زمان هخامنشیان می‌رساند، ولی مشخص نمی‌کند که دین آن‌ها چه چیزی بوده است و فرد را سردرگم می‌کند، در انتها نیز می‌گوید هخامنشیان حکومت لائیک داشته‌اند و فرد را از لحاظ معنوی و دینی بی‌بندبار به بار می‌آوردند، پشتوانه معنوی برای آن قرار نمی‌دهد.

 

البته بعضا برای نشان دادن رویکرد مذهبی نام زرتشت را مطرح می‌کنند، در حالی که اسناد نشان می‌دهد هخامنشیان زردتشتی نبوده‌اند و افرادی که می‌خواهند با اسناد بازی کنند می‌گویند هخامنشیان زرتشتی بوده‌اند، این نشان می‌دهد که افرادی در حال ساختن باستان برای ما هستند. به گونه‌ای نیست که تاریخ را در جلوی دیدگان ما قرار دهند و سخنانشان درباره باستان درست نیست، بلکه مطالبی را علم و برجسته می‌کنند که در اسناد ایرانی و یونانی چندان برجسته نیستند و در نهایت نیز با این روش مخاطبان خود را در برابر اسلام قرار می‌دهند.

 

 

رسا ـ مطرح شدن باستان‌گرایی در زمان آقای احمدی‌نژاد از سوی آقای مشایی از کجا نشأت گرفت؟ رویکرد آن چه بود و به دنبال چه چیزی بودند؟

 

بنده درباره اهدافشان اطلاعی ندارم، از این‌رو نمی‌توانم آن را تحلیل کنم. ولی آقای مشایی با ورود خود به این جریان فضایی در کشور ایجاد کرد که مستشرقین و افراد ناامید شده از مطرح شدن بحث باستان‌گرایی برای اسلام‌زادیی جان تازه گرفتند.

 

در زمان آقای احمدی نژاد زمانی که آوردن منشور کوروش به کشور درخواست شد، بریتانیا که منشور کوروش را با التماس پهلوی و واسطه شدن چندین کشور حاضر شده بود به مدت 4 الی 10 روز به ایران تحویل دهد، در این زمان ـ دولت احمدی‌نژاد ـ حاضر شد این منشور را به مدت 4 ماه به ایران تحویل دهد.

 

در مراسم تحویل منشور کوروش که غرب آن را کاملا رصد می‌کرد، رییس موزه لندن آقای نیل مک گرگور نیز حضور داشت، آقای احمدی‌نژاد یک چفیه را به دور گردن مجسمه سرباز هخامنش، یک چفیه را به دور گردن مجسمه کاوه آهنگر و یک چفیه را به دور گردن سرباز بسیجی که در آن‌جا حضور داشت انداخت. البته ایشان ممکن است می‌خواستند از این موضوع و باستان یک بهره خوب و مثبتی داشته باشند، ولی آثار خاصی نیز داشت و غربی‌ها بحث احیای امپراطوری ایرانی را مطرح کردند.

 

برای نمونه رییس موزه لندن پس از بازگشت به کشور خود در بیان آثار منشور کوروش در دنیای سیاست نوشت «اگر ایران در هشت سال جنگ تحمیلی ایستادگی کرد، این ایستادگی برای حفظ کیان ایرانی و حیثیت امپراطوری‌های گذشته بوده است» و همچنین چفیه‌ها را به باستان پیوند زد.

 

حتی مک گرگور نوشت «اگر می‌بینید حکومت ایران در اوایل انقلاب نسبت به باستان‌گرایی موضع منفی داشته است، به سبب موضع شاه نسبت به باستان‌گرایی بوده است، وگرنه ایرانیان بدشان نمی‌‌آید که به این موضوع توجه ویژه‌ای داشته باشند و حتی به دیده افتخار به آن می‌نگردند.»

 

رسا ـ آیا در مقوله باستان‌ و باستان‌گرایی هیچ امتیازی برای استفاده درست درباره مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وجود دارد؟

 

مسلما تا جایی که ناسیونالیسم و نگاه باستان‌گرایی موجبات همگرایی را فراهم کند، خوب بوده و فرصت است؛ ولی هر جایی که بخواهد اختلاف ایجاد کرده و موضوعات را وارونه جلوه دهد، آثار منفی خواهد داشت. حتی آقای احمدی‌نژاد نیز نتوانستند در مراسم تحویل منشور کوروش برداشت مثبتی داشته و آن را به فرصت تبدیل کند.

 

 

رسا ـ آیا می‌توان گفت که بحث باستان‌گرایی تمهیدی برای تقابل با برخی از آرمان‌ها و عقاید دینی تشیع به ویژه مکتب حسینی و عاشورای است؟

 

از نظر هویت، فرهنگ ما با زمان صفویه گره خورده است، یعنی ایرانیان تشیع را جزئی از وجود خود می‌دانند، در حالی که بیان باستان‌گرایی گزینشی بوده و مسائل پیش از اسلام بیان می‌شود و درباره تأثیر حکومت صفویه در هویت ایرانیان سخنی به میان نمی‌آید و غربی‌ها نیز آثار مثبت این حکومت را بیان نمی‌کنند.

 

این‌ها کوروش را به عنوان لائیک مطرح می‌کنند و می‌گویند: برای وی تفاوتی نداشته که افراد چه دینی داشته‌اند و این نوع نگاه یک ارزش است، چرا که برای کوروش هیچ انسانی تفاوت نداشته و وی به تمام ادیان و عقاید حتی بت پرستان نیز احترام قائل بوده است. در حالی که این حرکت خود اسلام ستیزی است.

 

همچنین افراد مطرح کننده باستان‌ سعی می‌کنند تمام حکومت‌های اسلامی را حکومت‌های ظالم بیان کنند که به زور مردم ایران را مسلمان کرده‌اند.

 

رسا ـ چرا در بحث باستان تنها باید به ظلم پادشا‌هان توجه داشت، آیا نمی‌توان به هنر ایرانیان نگاه مثبت داشت و بر آن بالید؟

 

مشکل این است که حتی در هنر این آثار نیز خدشه است، چرا که تمام هنرمندان آن ایرانی نبوده‌اند، بلکه پادشاهان به زور از بابل و لیدیا آورده بودند. البته ایرانیان نیز هنری داشته‌اند، ولی از افراد دیگر نیز بهره گرفته می‌شده است و این آثار در کشورهای دیگر همانند عراق نیز وجود دارد.

 

در بحث توجه به آثار جنبه‌های منفی آن بیش از جنبه‌های مثبت است، ولی با این وجود تا جایی که موجبات همگرایی و وفاق میان کشورهای منطقه باشد خوب است، ولی در جایی که می‌خواهد تفرقه افکنی و اسلام ستیزی کند مناسب نیست.

 

اگر عرب‌های کنونی بخواهند جاهلیت پیش از اسلام را به عنوان تمدن معرفی کند، مسلما افراد نام جاهلیت مدرن را برای آن‌ها انتخاب می‌کنند. در بحث باستان‌گرایی نیز این‌گونه است، یعنی اگر افراد تنها بخواهند باستان خود را مطرح کنند دیگران نام جاهلیت مدرن را بر آن‌ها می‌نهند.

 

رسا ـ مسلما بیان باستان‌گرایی مطلق وجه منفی دارد، ولی شاید بتوان گفت که نسبت به پیشینیان می‌توان نگاه غربال‌گرایانه داشت؟

 

بنده نیز موافق سخن شما هستم. برای نمونه بنی عباس در بحث حکومت‌داری از ایرانیان بهره می‌گرفته است، این نشان می‌دهد که ایرانیان دارای سبقه تمدن گذشته پس از اسلام نیز نقش آفرینی می‌کنند و این نشان از وجه مثبت ایرانیان در بحث آشنایی با حکومت‌داری بوده است.

 

حتی پیش از اسلام در ایران بحث عرفان و حجاب وجود داشته است که پس از اسلام به صورت اسلامی پیگیری شد، این نشان می‌دهد که ایرانیان جزو تمدن‌های فاخر بوده‌اند، ولی متأسفانه امروز افرادی بحث باستان‌گرایی را پیگیری می‌کنند که به دنبال اسلام ستیزی هستند.

 

 

رسا ـ برای مقابله با افرادی که می‌خواهند از بحث باستان‌گرایی برای اسلام ستیزی استفاده کنند چه کار باید کرد؟ آیا رد کردن موضوع باستان‌گرایی درست است و یا باید جنبه مثبت آن را تقویت کنیم؟

 

در مرحله نخست باید نسبت به این موضوع کار علمی صورت گیرد. امروز دانشگاه‌های ما در بحث زبان شناسی همان بنایی را دنبال می‌کنند که آقای پور داوود مطرح کرد، وضعیت این فرد برای افراد متدین در زمینه رابطه وی با اسرائیل و فراماسونرها کاملا مشخص است، شهید مطهری نیز در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» می‌نویسد «این فرد خنجر را از پشت می‌زند و ‌آقای معین فریب وی را خورده است و اگر من آقای معین را ببینم می‌توانم به راه بیاورم» و زبان شناسی ما نیز همین رویکرد را دنبال می‌کند.

 

دانشگاه‌های تاریخ ما نیز از اسناد مستشرقین بهره می‌برند، به گونه‌‌ای نیست که بتوان گفت فلان تاریخ‌دان ایرانی چنین موضوعی را مطرح کرده است، به گونه‌ای افراد در برابر سخن مستشرقین تسلیم شده‌اند که تا نام مستشرقین در کنار مباحث تاریخی بیان نشود، آن مبحث اعتباری پیدا نمی‌کند. زبان شناسی ایرانیان نیز در دست مستشرقین است، حتی خود زرتشتیان با زبان اوستا آشنا نیستند و در برابر مستشرقین تسلیم هستند. تمام تاریخ، زبان شناسی و دانشگاه‌های ما در دست مستشرقین است.

 

رسا ـ پس از انقلاب هیچ اتفاقی در این حوزه نیفتاده است؟

 

اگر فردی بخواهد در این‌باره سخن بیان کند می‌گویند که سخن شما علمی نیست. البته برخی موضوعاتی را مطرح می‌کنند ولی بنای دانشگاه‌ها همانند گذشته است و تاکنون اتفاق خاصی نیفتاده است.

 

رسا ـ شما در این زمینه به چه اسنادی استناد می‌کنید؟

 

ما در این زمینه به دو روش عمل می‌کنیم، نخست مطالب و اسنادی را که مستشرقان بیان کرده‌اند را بررسی می‌کنیم. در روش دیگر نیز مطالب بیان شده از سوی تاریخ‌دانان ایرانی و اسلامی را بررسی می‌کنیم.

 

رسا ـ پس شما نیز به گونه‌ای متهم به همان چیزی هستید که دانشگاه را متهم می‌کنید؟

 

سخنان شما در بخش‌های درست است، ولی ما تنها به اسناد مستشرقان تکیه نمی‌کنیم. البته هنوز نیز در ابتدای راه، بررسی اسناد و فیش برداری هستیم. چرا که بحث تاریخ بسیار گسترده است. دیگران ـ مستشرقان ـ سه قرن در این زمینه کار کرده‌اند و ما هنوز تازه کار را آغاز کرده‌ایم.

 

در مرحله نخست ما باید به عصاره سه قرن تلاش مستشرقان تسلط داشته باشیم و در مقابل اسنادی اسلامی را که آن‌ها بررسی نکرده‌اند را کاملا بررسی کنیم، در بحث بررسی اسناد اسلامی نیز باید اسناد پهلوی ـ ساسانیان ـ که با رویکرد دینی بیان شده است را مورد بررسی قرار دهیم.

 

همچنین بررسی کنیم که چرا ساسانیان تاریخ هخامنشیان را بیان نکرده‌اند، برخی می‌گویند که ساسانیان با هخامنشیان مخالف بوده‌اند و تاریخ هخامنشیان را برای محو شدن این حکومت بیان نکرده‌اند، ولی مشاهده می‌کنیم هر چند ساسانیان با اشکانیان نیز مخالف بوده‌اند ولی تاریخ آن‌ها را بیان کرده‌اند، بحث حمله اسکندر را نیز بیان ‌کرده‌اند. ما نیز امروز به دنبال تجزیه و تحلیل این موضوعات هستیم.

 

گفت‌وگو: محمدرضا محقق، محمدامیر راستگردانی

 

/401/993/م

ارسال نظرات