۱۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۸:۰۶
کد خبر: ۶۱۵۵۷۰
یادداشت؛

جایگاه مقاومت در چند گزاره تاریخی

جایگاه مقاومت در چند گزاره تاریخی
هرچند کسانی مثل اسامه بعدا توبه کرده و به سوی امام علی(ع) برگشتند؛ اما ثقیفه اتفاق افتاده بود. خواصی که انتظار از آنان زیاد بود نتوانستند در مسیر دین خدا مقاومت کنند.

باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | سیدمحمدحسین‌ آل‌مجتبی

«ان الذین قالو ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون» [۱]مشابه این آیه در سوره مبارکه قدر است. آن‌جا که می‌فرماید: «لیله القدر خیر من الف شهر تنزل الملائکه و الروح فی‌ها باذن ربهم من کل امر» [۲]در مجموع این آیات خداوند به شبی اشاره دارد که در آن شب ملائکه بر زمین نازل می‌شوند، امر را به صاحب‌الامر می‌رسانند و پیام الهی را ابلاغ می‌کنند که الاتخافوا: نترسید؛ و لاتحزنوا: غم و اندوه نداشته باشید؛ و ابشروا بالجنه التی کنتم توعدون: و بشارت باد شما را به بهشتی که خدا به شما وعده داده است.

این بهشت ممکن است بهشت دنیوی باشد و خدا در همین دنیا اجر ایشان را بدهد. ممکن است جنت اخروی باشد؛ و ممکن است مصداق این بیت باشد که جنت چو نار باشد، گر بی‌نگار باشد، هر جا که یار باشد، شد جنت برینم؛ بستگی دارد خدا به این افراد چه بهشتی را وعده داده باشد.

اما برای رسیدن به این شب مبارک که در احادیث به آن شب ابلاغ گفته شده است خداوند متعال شرط گذاشته است؛ و شرط خدا «الذین» هستند. یعنی کسانی که.

کسانی که بتوانند مراحلی که خدا برایشان در نظر گرفته است بگذرانند تا به آن شب مبارک برسند. تعداد الذین در روایات مختلف، متفاوت است. در جایی سیصد و سیزده نفر، در روایت امیرالمومنین چهل نفر، در روایت امام صادق هفده نفر، جایی فرمودند ده نفر، جایی فرمودند به عدد انگشتان یک دست. ولی به هر حال شرط خدا الذین است و الذین نشان دهنده یک جمع یا جامعه است فارغ از آن که چه تعدادی باشند.

در مرحله اول آن قالو ربنا الله است. این به معنای ایمان قولی است. یعنی عده‌ای باید قول بدهند به خدا، قولنامه امضا کنند، عهدنامه امضا کنند که حاضرند در راه خدا ایستادگی کنند. نشانه امضا این عهدنامه این است که پیکی از جانب امام معصوم به سمت آن جمع یا جامعه فرستاده می‌شود برای هدایت آن افراد به سمت مرحله دوم.

به عنوان مثال یکسال قبل از هجرت رسول‌خدا به مدینه عده‌ای در مکانی به نام عقبه خدمت ایشان رسیدند و با ایشان عهد بستند که حاضرند پای دین خدا ایستادگی کنند که در تاریخ مشهور است به پیمان عقبه اول. بعد از این اتفاق رسول‌خدا به پیشنهاد امیرالمومنین صحابی جلیل‌القدر خودشان جناب مصعب بن عمیر را به مدینه فرستادند. یک سال ایشان در مدینه اقامت کرد و دین خدا را به مردم تعلیم داد، پس از یکسال مردم مدینه مجددا خدمت رسول‌خدا رسیدند و پیمان عقبه دوم را با ایشان امضا کردند و به موجب این پیمان بود که رسول‌خدا تشریف‌فرما شدند به مدینه برای به دست گرفتن زعامت جامعه‌ای که به ایشان رجوع کرده بودند در مرحله دوم.

در زمان امیرالمومنین هم به همین ترتیب. اکثر کسانی که با امیرالمومنین در مدینه بیعت کردند از دو ولایت کوفه و مصر بودند؛ لذا امیرالمومنین اولین اقدامی که بعد از خلافت انجام دادند این بود که دو نایب به این دو سرزمین فرستادند. مالک اشتر نخعی را به مصر و محمد بن ابی‌بکر را به کوفه فرستادند. از جایی که مردم کوفه بر سر عهد خود بیش‌تر ایستادگی کردند امیرالمومنین به کوفه هجرت کردند.

در زمان امام حسین هم که مشهور است. وقتی پیمان‌نامه‌ها و نامه‌ها به امام حسین رسید، نایب‌الحسین مسلم بن عقیل از طرف امام مأمور شد تا به سمت کوفه حرکت کند.

همین سنت را در زمان امام باقر هم مشاهده می‌کنیم. عده‌ای در کاشان جمع شدند و نامه نوشتند برای امام باقر و اعلام وفاداری کردند. امام باقر نیز فرزند خودشان جناب سلطان‌علی را به سمت مردم فرستادند. اما از آن‌جایی که مردم آن زمان نتوانستند پای این قول خود ایستادگی کنند، هیچ زمان سلطان‌علی از امام باقر درخواست نکرد که حضرت به کاشان تشریف‌فرما شوند. اگر مردم آن زمان ایمان خود را ثابت می‌کردند چه بسا شاهد این بودیم که امام باقر به کاشان هجرت می‌کردند و حکومتی در کاشان تشکیل می‌دادند. متاسفانه مردم نتوانستند به عهد خود وفادار بمانند و جناب سلطان‌علی به رغم تلاش بسیار، سرانجام پس از سه سال به دست ماموران حکومتی به شهادت رسیدند.

داستان امام حسین به نسبت سوزنده‌تر است. چرا که مردم توانستند اعتماد پیک امام را جلب کنند و پیک امام از امام دعوت کرد که به کوفه هجرت کنند، اما به محض این که امام دعوت ایشان را اجابت کردند به سمت ابن‌زیاد متمایل شدند و امام را در تقابل با ابن‌زیاد تنها گذاشتند.

اما در زمان رسول‌خدا کسانی که در کنار ایشان بودند در دین خود استوارتر بودند. رسول‌خدا تشریف‌فرما شدند به مدینه و از این‌جا مرحله ثم استقاموا آغاز شد. یعنی در یک سال قبل مردم دین را یاد گرفته بودند و حالا باید با در برابر موانع دین، ایستادگی و استقامت از خود نشان می‌دادند.

در ابتدای حضور رسول‌خدا در مدینه همه پرشور بودند، اما هنوز خدا از این افراد امتحانی نگرفته بود. تا جنگ بدر همه پرشور هستند و در جنگ بدر می‌بینیم با این که حدود سیصد نفر هستند و کل تسلیحات نظامیشان دو اسب و دو شمشیر بود در مقابل هزار نفر تا بن دندان مسلح در میدان نبرد حاضر می‌شوند. این نشان دهنده اعتماد بدریون به رسول‌خدا بود. خدا می‌فرماید: «و لقد نصرکم الله ببدر و انتم اذله» «خدا شما را در جنگ بدر یاری فرمود در حالی که شما در نهایت ضعف بودید.»

و در نتیجه‎ی این اعتماد، خداوند رو به پیامبرش می‌فرماید: «اذ تقول للمومنین أ لن‌یکفیکم أن یمدکم ربک بثلاثه آلاف من ملائکه منزلین» «ای پیامبر به مومنین بگو -به پاس این اعتمادی که داشتید و سیصد نفر به مقابله با هزار نفر آمدید- آیا کفایت می‌کند که من سه هزار نفر از ملائکه را به یاری شما بفرستم؟»

«بلی إن تصبروا و تتقوا و یأتوکم من فورهم هذا یمددکم ربکم بخسمه آلاف من الملائکه مسومین» [۳]«و اگر باز هم مقاومت کنید پنج‌هزار ملک دیگر را به یاری شما می‌فرستم.»

خداوند همیشه از بدریون تقدیر و تشکر می‌کند. اما کمی جلوتر در جنگ احد به محض این که به سختی رسیدند رسول‌خدا را در وسط معرکه تنها گذاشتند. رسول‌خدا بودند و سه هزار دشمن؛ و جز امیرالمومنین که هشتاد زخم بر پیکر داشتند و صحابی جلیل‌القدرشان ابودجانه انصاری و معدودی دیگر کسی اطراف رسول‌خدا نماند. صحابیان بزرگی مانند حمزه سیدالشهدا و مصعب بن عمیر به شهادت رسیدند و مابقی رسول‌خدا را در معرکه رها کردند.

یعنی به محض این که از ابتدای امر فاصله گرفت و شور و شعار‌ها تاثیر خود را از دست داد اکثرا در مواجهه با اولین مشکل رسول‌خدا را تنها گذاشتند. بعد از این اتفاق اکثرا خدا در قرآن مومنان را سرزنش می‌کند. می‌فرماید: «ولقد کنتم تمنون الموت من قبل أن تلقوه فقد رأیتموه و انتم تنظرون» [۴]«شما در ابتدای امر همه آرزوی شهادت داشتید. ولی اکنون که فقط در گوشه‌ای ایستاده و نظاره‌گر هستید؟»

از آن‌جایی که نتوانستند یاران اصلی رسول‌خدا و خواص ایشان در کنار رسول‌خدا ایستادگی کنند کم‌کم جبهه نفاق در مدینه قدرت گرفت. متاسفانه به دلیل تصوری که فیلم محمدرسول‌الله ساخته مصطفی عقاد در اذهان عموم ایجاد کرده است همه جبهه نفاق مدینه را با ابی‌بن‌کعب می‌شناسند. در حالی که منافقینی که در قرآن از آنان صحبت شده است بسیار قوی‌تر و بیش‌تر از آن هستند که حتی تا خانه رسول‌خدا نفوذ داشتند.

وقتی منافقین تصمیم گرفتند در گردنه هرشی شتر رسول‌خدا را رم بدهند و رسول‌خدا را ترور کنند، آن‌قدر جبهه نفاق قدرت و نفوذ داشتند و رسول‌خدا در موضع ضعف بودند که با این که نوری زد و منافقین شناخته شدند، با این حال رسول‌خدا به عمار و حذیفه دستور دادند که از آشکار کردن نام منافقین پرهیز کنند.

از دیگر مصادیقی که رسول‌خدا به دلیل ضعف خواص در موضع ضعف قرار گرفته بودند و عوامل نفوذ می‌توانستد اعمال منطق کنند این بود که به ناموس رسول‌خدا تهمت زده شد و رسول‌خدا نمی‌توانستند از ناموس خودشان رفع تهمت کنند. یعنی کسی از رسول‌خدا حرفشان را قبول نمی‌کرد. به ماریه تهمت زدند که ابراهیم فرزند پیامبر نیست، بلکه فرزند جریح غلام ماریه است. رسول‌خدا با این که از تلاش نفوذی‌ها در پشت‌پرده خبر داشتند، اما به امیرالمومنین فرمودند به مشربه ام‌ابراهیم برو و جریح غلام ماریه را بکش.

امیرالمومنین با جمعی از یارانشان به عالیه (منطقه‌ای در شمال مدینه) رفتند و غلام را فراخواندند. غلام به محض این که با امیرالمومنین روبرو شد، متوجه چهره غضبناک ایشان شد و به سمت درخت نخل گریخت. وقتی خواست از درخت بالا برود بر زمین افتاد و لباسش کنار رفت و اصحاب متوجه شدند که جریح اصلا قدرت فرزنددار شدن ندارد. خداوند از رسول مظلومش این‌گونه دفاع کرد و الا کسی حرف رسول‌خدا را باور نکرد.

بعد از این جریان آیات افک نازل شد: «ان الذین جاءوا بالإفک عصبه منکم» «آن کسانی که به ماریه تهمت زنا زدند گروهی از منافقان در بین شما بودند.» «لا تحسبوه شرا لکم بل هو خیر لکم» «گمان نکنید که این برای شما شر بود. اتفاقا خیری در این جریان بود.» [۵]یکی از مصادیق خیر می‌تواند این باشد که ثابت شد به همه که چقدر در دین خدا متزلزل هستند.

بعد، رسول‌خدا مومنان را سرزنش کردند و فرمودند: «لولا ظن المومنون و المومنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا افک مبین» «چرا زمانی که برخی از اوباش منافق در مدینه شروع به شایعه‌پراکنی بودند با آنان همراهی کردید و به ایشان جواب ندادید که این گناه از ماریه بعید است؟» [۶]نتیجه این اوضاع در انتهای دوران رسول‌خدا منتهی شد به جریان سقیفه. در آن‌جا جای عمار‌ها و حذیفه‌ها که از خواص رسول‌خدا بودند خالی بود. اسامه در ابتدای امر سعی کرد کمی با جریان سقیفه مقابله کند، اما او هم بعد از مدتی مقاومت را رها کرد. همه این‌ها دوباره برگشتند به طرف امیرالمومنین. حذیفه برگشت. عمار در رکاب حضرت به شهادت رسید. امام صادق فرمودند اسامه را لعن نکنید، چرا که بعدا توبه کرد و به سمت امیرالمومنین برگشت. اما به هر حال اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاده بود؛ و دیگر فاطمه برنگشت. تنها به این دلیل که خواصی که انتظار از آنان زیاد بود نتوانستند در مسیر دین خدا مقاومت کنند.

اتفاقی که در زمان امیر المومنین(ع) هم تکرار شد. تا زمان جنگ جمل همه در کنار امیرالمومنین بودند. در فاصله دوران رسول‌خدا تا خلافت امیرالمومنین بر روی سران جمل تبلیغات گسترده‌ای شده بود. اما وقتی سپاه بصره عثمان بن حنیف فرماندار بصره را اسیر کردند و موی سر و صورت او را کندند. عثمان با همان وضعیت به خدمت امیرالمومنین رسید و عرضه داشت پیر از خدمتتان رفتم و جوان برگشتم. اصحاب امیرالمومنین وقتی جنایات سپاه بصره را دیدند بر روی کار خود مصمم‌تر شدند و با دشمن جنگیدند و به پیروزی نیز رسیدند.

اما همین اصحاب در جنگ صفین وقتی مقداری جنگ به درازا کشید، خسته شدند. امیرالمومنین در صفین به هر بهانه‌ای جنگ را در دوره‌های دوماهه و سه‌ماهه به تعویق می‌انداختند. سپاه اعتراض می‌کردند که زودتر کار را یکسره کنیم. اما حواسشان نبود که اگر امیرالمومنین امام سپاه کوفه هستند، امام سپاه شام هم هستند. اگر مأمور به هدایت مردم کوفه هستند، مأمور به هدایت مردم شام هم هستند. ولی لشگر امام به جای آن که امام را در اعمال منطقش همراهی کند، از این کار سرباز زدند. سال اول در کنار امیرالمومنین بودند، سال دوم ممتنع بودند، سال سوم خیمه امیرالمومنین را محاصره کردند و علیه ایشان شمشیر کشیدند گفتند یا این برادرکشی را تمام کن یا حکم به ارتداد تو می‌دهیم؛ و پس از آن چه نافرمانی‌هایی که نکردند. امیرالمومنین در روز‌های آخر عمر شریفشان به مسجد آمدند و خطبه خواندند، از اصحابشان گله کردند و فرمودند: «انکم والله لکثیر فی الباحات؛ قلیل تحت الرایات» «شما در وقت تفریح زیاد هستید و در هنگامه نبرد اندک.» [۷]مردم دوباره نادم شدند و قرار جنگ گذاشتند. مسولیت تجهیز سپاه با امام مجتبی بود و ایشان به همراه امام حسین در اردوگاه خارج از کوفه مشغول تجهیز سپاه بودند که سحرگاه نوزدهم رمضان خبر رسید که برگردید. صدای علی در مسجد کوفه بلند شده است: فزت و رب الکعبه. علی از دست مردم کوفه خسته شده است.

خلاصه بحث آن که اگر قرار است برسیم به شبی که ملائکه در آن شب نازل می‌شوند، خداوند شرط گذاشته است که باید یک جمع یا جامعه‌ای در مرحله اول با خدا پیمان ببندند و ایمان قولی بیاورند. در این مرحله از سوی خداوند پیکی به سوی ایشان ارسال خواهد شد که دین را به آنان بیاموزند. در زمان ائمه قبلی سنت این بود که پس از مرحله اول امام می‌آمدند و شخصا هدایت جامعه را برای مرحله ثم‌استقاموا به عهده می‌گرفتند. اما خدا با خودش عهد کرده است که حض حضور حضرت بقیه‌الله را تا قبل از به پایان بردن مرحله دوم به این افراد ندهد؛ و شیعیان آخرالزمان باید مرحله دوم را نیز در رکاب نایب حضرت بگذرانند؛ و در این مدت خدا انواع آزمایشات و ابتلائات را در قبال شیعه انجام خواهد داد. اگر شجاعت داشتند، اگر استقامت داشتند، اگر ایستادگی داشتند خواهند رسید به مرحله تتنزل علیهم الملائکه؛ که در آن شب خدا می‌فرماید: الاتخافوا و لاتحزنوا و أبشروا بالجنه التی کنتم توعدون./918/ی702/س

منابع

[۱]- سوره مبارکه فصلت آیه ۳۵

[۲]- سوره مبارکه قدرآیات ۳ و ۴

[۳]- سوره مبارکه آل‌عمران آیه ۱۲۳ تا ۱۲۵

[۴]- سوره مبارکه آل‌عمران آیه ۱۴۳

[۵]- سوره مبارکه نور آیه ۱۱

[۶]- سوره مبارکه نور آیه ۱۲

[۷]- نهج‌البلاغه خطبه ۶۸

ارسال نظرات