۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۵۰
کد خبر: ۵۱۶۲۵۳
یاداشت؛

نقش سرویس‌های امنیتی امریکا در ایجاد مشکلات منطقه

با توجه به آشوب و بحران‌هایی که در غرب آسیا اتفاق افتاده است. در این نوشتار سعی داریم قدرت و نفوذ سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی و ارتباطشان با عوامل منطقه‌ای و فرا‌منطقه‌ای مورد توجه قرار بدهیم.
جاسوسی

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دیدبان، به‌طورکلی قدرت به معنای «توانایی انجام کاری» است، این توانایی در دو حالت به دست می‌آید: یا با اجبار و تهدید صورت می‌گیرد یا با تشویق و جذب کردن. در حالت اول از قدرت سخت و در حالت دوم از قدرت نرم نام برده‌ می‌شود. در حال حاضر آنچه مورد اهمیت است استفادهٔ توأمان از قدرت سخت و نرم می‌باشد. زیرا هر یک از این دو قدرت به‌تنهایی کارآمدی لازم را ندارد. از همین رو قدرت هوشمند بیان‌کنندهٔ مدیریت تلفیقی قدرت سخت و قدرت نرم است که راهبرد سیاست خارجی آمریکا در دوره اوباما در قبال غرب آسیا می‌باشد.

منطقهٔ غرب آسیا به لحاظ ژئوپلتیکی و ژئواستراتژیکی، منبع عظیم نفت و گاز، تقاطع سه قارهٔ بزرگ و جزء استراتژیک‌ترین مناطق جهان می‌باشد. از جمله دلایل حضور آمریکا در منطقه می‌توان دستیابی به منابع عظیم نفتی، حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی، ممانعت از حضور چین و روسیه، فروش تسلیحات نظامی و ممانعت از نفوذ ایدئولوژی جمهوری اسلامی ایران به کشورهای منطقه اشاره کرد.

راهبرد امنیتی آمریکا در قبال غرب آسیا استفاده از قدرت هوشمند بوده که نتیجهٔ آن جنگ و آشوب‌هایی است. که منطقه را دچار بحران‌های سهمگینی کرده است. این نوشتار بر آن است تا نقش سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و غرب را در به وجود آمدن این بحران‌ها و آشوب‌ها مورد بررسی قرار دهد.

اهمیت غرب آسیا برای آمریکا

بعد از حادثهٔ ۱۱ سپتامبر استراتژی کلان امنیت مطلق با شروع قرن جدید، بیش از هر نقطه دیگری در جهان، عطف به منطقه غرب آسیا و رویکرد کلان مبارزه با تروریسم در این منطقه دنبال شده است. تصمیم‌سازان آمریکایی، مقابله همه‌جانبه با آنچه تروریسم اسلامی، می‌خواندند را محور حضور خود در این منطقه قرار دادند. حمله آمریکا به افغانستان و عراق در سال‌های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳ و متعاقب آن استمرار حضور نظامی در این دو کشور، بیانگر اهمیت قدرت سخت در استراتژی کلان آمریکا برای دستیابی به اهداف خود در غرب آسیا است.  

دکترین امنیت ملی آمریکا، بر اساس راهبرد جدید و در چارچوب رویکردهای دولت اوباما، حول محور‌هایی همچون، «دوری از یک‌جانبه‌گرایی، دوری از جنگ پیشگیرانه، دوری از اتکا به دخالت نیروهای نظامی، چندجانبه‌گرایی، تأکید بر اقتصاد، و تأکید بر ظرفیت‌سازی‌های منطقه‌ای» شکل گرفته است.

 آمریکا منافع مهمی همچون امنیت عرضه و تقاضا و حمل‌ونقل انرژی، امنیت رژیم غاصب صهیونیستی، نفوذ در کشورهای منطقه و استیلا بر ژئوپلتیک غرب آسیا را همواره در دستور کار سیاست خارجی خود قرار داده‌است. در سند معروف NSC. ۶۸ که توجیه‌گر سیاست خارجی جهانی آمریکا است به‌طور ضمنی از بزرگنمایی تهدیدات خرد و حتی خلق تهدیدات جدید سخن به میان آمده است. هدف آن است که تهدیدات بالفعل و بالقوه‌ای که آمریکا را به مخاطره می‌اندازند، خطری علیه کل تمدن بشری معرفی شوند.

قدرت سخت و نرم آمریکا در غرب آسیا

نای در تعریف قدرت، برداشت کلی «توانایی انجام کار» یا «توانایی به دست آوردن خواسته» را مطرح می‌کند، این توانایی می‌تواند با «تهدید»، «تطمیع» و یا «جذب کردن و متقاعد کردن» دیگران، به دست بیاید. به‌عبارت‌دیگر هنگامی‌که طرف مقابل اهداف ما را مشروع تلقی کند، می‌توان بدون اعمال زور یا پرداخت پول او را با خود همراه ساخت. آنچه در اینجا می‌تواند نقش فزاینده‌ای در افزایش قدرت یک بازیگر ایفا کند، تشخیص ارتباط موجود میان قدرت سخت و قدرت نرم در یک موضوع خاص و یا یک برهه زمانی مشخص است.

اعمال قدرت اگر با استفاده از دو وجه سخت و نرم این مفهوم، متناسب با موضوع و محل اجرای آن، انجام شود، می‌تواند حد تأثیرگذاری یک کشور و به‌تبع آن میزان قدرت آن را افزایش دهد و از اثر فزاینده این دو نوع قدرت بر یکدیگر بهره ببرد. لذا ماهیت مرتبط اشکال سخت و نرم قدرت به یکدیگر، ترکیب ماهرانه آن‌ها را مقدور می‌سازد، که مولود این ترکیب را «قدرت هوشمند» می‌نامند.

راهبرد جدید امنیتی آمریکا دارای دو وجه سخت و نرم است. درحالی‌که بخش نخست بر به‌کارگیری قدرت نظامی و مشت آهنین تأکید می‌کند، بخش دوم بر لزوم تغییر وضع موجود و انجام اصلاحات در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اصرار دارد. چنین راهبرد دوگانه و دووجهی، ناظر بر تهدیداتی است که آمریکا در منطقه نسبت به آن‌ها احساس خطر می‌کند. این تهدیدات به‌صورت روشنی در سند راهبرد امنیت ملی آمریکا در سال ۲۰۰۲ مورد تأکید قرار گرفته است.

استفاده از قدرت هوشمند در استراتژی کلان آمریکا در غرب آسیا، دارای مصادیق متعددی است. در حال حاضر آمریکا به بهانهٔ ایجاد دموکراسی، حقوق بشر، مقابله با جریان‌های بنیادگرایی و تروریسم در این منطقه حضور دارد. سرویس‌های اطلاعاتی-امنیتی آمریکا و غرب با هدف دستیابی به منافع ملی سعی در اغتشاش در این منطقه را دارند. بحران‌های ایجادشده در یمن، سوریه و عراق گواهی بر این مدعاست. در ادامه به مصادیقی از سیاست‌های آمریکا در قبال غرب آسیا اشاره می‌شود:

انقلاب‌های رنگی

جین شارپ به‌عنوان پدر معنوی و مغز متفکر این انقلاب‌ها است، حمایت مالی این انقلاب‌ها بر عهده جورج سوروس یک یهودی مجار تبار آمریکایی است که در بیشتر نقاط جهان به نفع توسعه رژیم غاصب صهیونیستی فعالیت می‌کند. عوامل اصلی، کسانی که از طرف غرب برای گفتگو انتخاب می‌شدند از طریق بنیادهای سوروس و راکفلر حمایت مالی می‌‌شدند  و با مجموعه‌ای از دستگاه‌های مخفی و سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و برخی کشورهای غربی در ارتباط بودند. از جمله انقلاب‌هایی که در غرب آسیا شکل گرفت می‌توان به انقلاب سرو در لبنان (۲۰۰۵)  و سناریوی انقلاب رنگی در ایران (۲۰۰۹)  اشاره کرد.

تروریسم

در حال حاضر غرب آسیا یکی از بی‌ثبات‌ترین دوره‌های خود را تجربه می‌کند، بی‌ثباتی که بخش اعظم آن محصول فعالیت گروه‌های تروریستی در منطقه است. پشتیبانی از گروه‌های شورشی و تروریستی، در سیاست خارجی آمریکا، سیاستی ریشه‌دار است. سابقه تاریخی معاصر اعمال این سیاست، به حمایت تسلیحاتی و مالی آمریکا از مجاهدان افغان در دوره پس از حمله شوروی به این کشور مربوط می‌شود  القاعده مادر گروه‌های تروریستی است که با سرویس‌های امنیتی سیا و موساد جهت ویران کردن برج‌های دوقلو همکاری کرد، تا زمینه‌های حضور آمریکا را در افغانستان فراهم کند.

مایکل ویکرز، از نیروهای زبدهٔ سرویس‌های اطلاعاتی و امنیت آمریکا، فردی کلیدی در ایجاد گروه‌های تروریستی در منطقهٔ غرب آسیاست. ویکرز یکی از مهندسان و طراحان اصلی ناظر بر برنامه آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا برای ایجاد، آموزش و تسلیح جریان‌های افراط‌گرا بوده است؛ برنامه‌ای که سرعت اجرای آن از زمان حضور شوروی در افغانستان، چند برابر شد.  

گروهک تروریستی داعش را سازمان‌های اطلاعاتی رژیم غاصب صهیونیستی، آمریکا و انگلیس، به‌عنوان بخشی از راهبرد موسوم به «لانه زنبور‌ها» و با هدف جذب افراط‌گرایان از تمام نقاط دنیا و اعزام آن‌ها به سوریه، به وجود آوردند. اسناد فاش شده توسط ادوارد اسنودن، کارمند سابق سازمان امنیت ملی آمریکا (سیا) نشان می‌دهد که سازمان‌های اطلاعاتی اسراییل، آمریکا و انگلیس برای تأسیس گروه داعش به‌عنوان بخشی از راهبرد موسوم به لانه زنبور‌ها با یکدیگر همکاری کردند.

ایجاد اختلاف‌های مذهبی و قومی و سناریوی تجزیه غرب آسیا

اختلافات عمیق قومی و حتی مذهبی یکی دیگر از تهدیدهای غیرنظامی و نرم است که تمامیت ارضی و حتی مشروعیت رژیم‌ها را مورد تهدید قرار می‌دهد. این اختلافات مانع بزرگ در راه یکپارچگی ملی در غرب آسیا و شمال آفریقا عدم تطابق جغرافیایی بین دولت و ملت است. غالب دولت‌های منطقه از نظر فرهنگی ناهمگون‌اند.  طبق سند فاش شده آژانس امنیت ملی آمریکا توسط اسنودن، هدف غایی عملیات لانه زنبور سرخ، حفظ هویت رژیم غاصب صهیونیستی از طریق خلق شعارهای مذهبی و اسلامی است. طبق این اسناد، تنها راه حفظ اسراییل، خلق کردن یک دشمن در کنار مرزهای آن است.  

الکساندر کنیازف پژوهشگر ارشد شرق‌شناسی علوم روسیه معتقد است تمام کشورهای غرب آسیا هدف تجزیه سیاست‌های آمریکا هستند. جدی‌ترین گزینه تجزیه افغانستان است. این تجزیه‌طلبی و دامن زدن به مطالبات قومی، طایفه‌ای و مذهبی در حال گسترش است. آمریکا جریان تجزیه افغانستان را به‌صورت جدی پیگیری می‌کند زیرا درگیری و تنش پایان‌ناپذیری برای ایران و پاکستان فراهم می‌کنند.

پروژه بلوچستان نیز باعث درگیری و التهاب بین این سه کشور می‌شود. زیرا بیشترین جمعیت بلوچ‌ها در پاکستان است به‌گونه‌ای این موج تجزیه‌طلبی را برنامه‌ریزی کردند که از پاکستان شروع شود و در ‌‌نهایت دامن ایران را نیز بگیرد. بحران سوریه و عملکرد ترکیه که ممکن است به طرح تجزیه کردستان منجر شود که در آن صورت از آن ناحیه ایران نیز درگیر می‌شود. شعار آمریکایی مبنی بر حل بحران‌های غرب آسیا از طریق اعطای خودمختاری به گروه‌های قومی است.

ایران و بحران‌های غرب آسیا

با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و گسترش نفوذ منطقه‌ای این کشور، خاورمیانه از سه دهه پیش تاکنون شاهد حضور دو جریان و ائتلاف بزرگ منطقه‌ای بوده است: محور سازش به رهبری ریاض و قاهره که حفاظت از منافع غرب و حفظ وضعیت کنونی در حمایت از دیکتاتوری‌های موجود را سرلوحه عمل خویش قرار داده است و محور مقاومت با حضور تهران، دمشق، حزب‌الله و حماس که دفاع از آرمان فلسطین و مقابله با نظام سلطه را در دستور کار خود داشته است؛ امری که باعث شده تا کشورهای غربی به دنبال ایجاد ائتلافی دیگر در منطقه برای رقابت با جریان مقاومت باشند،  بعد از جریان بیداری اسلامی و انقلاب‌های پی‌در‌پی امریکا با شعار ایجاد دموکراسی، که دموکراسی تنها وابسته به رأی‌گیری نیست، بلکه وابسته به نهادهای قوی و پاسخگو و احترام برای حقوق اقلیت‌ها نیز است از جریان‌های ایجادشده حمایت کرد.

هدف اصلی آمریکا ایجاد توازن قوا و جلوگیری از ایجاد یک ابرقدرت منطقه‌ای است. یکی از راهبردهای آمریکا برای مهار ایران سیاست‌های تحریمی که می‌توان به آن اشاره کرد. سیاستی که با وجود مذاکرات هسته‌ای همچنان پابرجاست. زیرا آمریکا همانند ایران به نتیجه رسیدن مذاکرات را به معنای پایان اختلافات ایران و آمریکا ارزیابی نکرده است.

بلکه مسائل دیگر از جمله مسئلهٔ حقوق بشر نیز همیشه به‌عنوان یکی از حوزه‌های تصویرسازی علیه ایران در برنامه‌های مقامات آمریکایی قرار داشته است. تکیه بر عدم دموکراسی آزاد، سانسور، اعدام، حقوق زندانیان، حقوق زنان و آزادی مطبوعات و مسائلی از این دست، مندرج در طرح‌های حقوق بشری علیه ایران بوده است.  درواقع اوباما مذاکرات را تنها به‌عنوان راه حل مشکل دستیابی ایران به بمب هسته‌ای می‌داند و تحریم‌ها همچنان به علت سوابق حقوق بشری و تروریسم برقرار است.

نتیجه‌گیری

بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر آمریکا، به بهانهٔ اشاعه دموکراسی، حقوق بشر و مبارزه با بنیادگرایی حضور همه‌جانبه‌اش را در منطقه غرب آسیا توجیه کرد. حادثه برج‌های دوقلو توسط سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی به کمک القاعده، شروعی برای حضور نظامی آمریکا در این منطقه بود. در جریان بیداری اسلامی، آمریکا و رژیم غاصب صهیونیستی بر آن شدند تا با سناریوی جدید مانع از تسری موج انقلاب در بین کشورهای دیکتاتوری منطقه (به‌ویژه عربستان سعودی) شوند.

آن‌ها با ایجاد و حمایت از گروه‌های داعش و النصره و کشاندن آن به سمت سوریه که از حامیان حزب‌الله و ایران (مخالفین رژیم غاصب صهیونیستی) بود، سناریوی جدید خود در منطقه را عملی کردند. در نتیجه با ایجاد گروه‌های تروریستی و حمایت مالی و نظامی مستقیم و غیرمستقیم از طریق هم‌پیمانان منطقه‌ای (عربستان، رژیم غاصب صهیونیستی) منجر به شروع بحران‌ها و آشوب‌ها شد.

بیشتر حوادث غرب آسیا مؤید این مهم است که بحران‌های منطقه از جمله جنگ‌ ایران و عراق، اعراب و رژیم غاصب صهیونیستی… ایجاد گروه‌های تروریستی داعش، القاعده، جبهه النصره، …اختلافات قومی و مذهبی با توجه به تنوع و ازدیاد ادیان و قومیت‌های منطقه…نفوذ رسانه‌ای از طریق خبرگزاری‌ها، برنامه‌های تلویزیونی، روزنامه در جهت‌دهی سیاسی بر افکار عمومی، (یکی از بزرگ‌ترین امپراتورهای رسانه‌ای مرداک یهودی است که هدف اصلی‌اش تأمین منافع رژیم غاصب صهیونیستی است). نشان‌دهنده نفوذ و گسترش سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی آمریکا و غرب در منطقه است.

با شروع به کار ترامپ آینده منطقه دچار ابهاماتی شده است. سفر ترامپ به عربستان و فروش تسلیحات نظامی برای منطقه می‌تواند شروع یک بحران جدید باشد. زیرا عربستان از حامیان اصلی گروه‌های تروریستی است و انتخاب محمد بن سلمان به‌عنوان ولیعهدی می‌تواند یکی از عوامل وضعیت نامعلوم منطقه باشد./۹۶۹/۱۰۲/خ

ارسال نظرات