۲۸ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۳:۱۹
کد خبر: ۱۸۰۹۹۵
ویژه سالروز بازگشت آزادگان به میهن(4)؛

سیلی روحانی مازندرانی به گوش افسر عراقی

خبرگزاری رسا ـ وقتی افسر عراقی به حضرت امام خمینی(ره) توهین کرد، حاج آقا جمشیدی سیلی بسیار محکمی در گوش او خواباند، شدت این سیلی به قدری بود که کلاه افسر عراقی از سرش بر زمین افتاد.
حجت الاسلام والمسلمين جابريان، استاد حوزه و دانشگاه

حجت‌الاسلام جلال جابریان، آزاده و جانباز سرافراز انقلاب اسلامی، در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری رسا در اهواز، با اشاره به دوران اسارت در زندان های رژیم بعث عراق، اظهار داشت: در 72 ماهی که در زندان های رژیم بعث عراق بودیم، سختی ها و مشقت های بسیاری را تحمل کردیم اما قوه ایمان، عشق به امام خمینی(ره) و جمهوری اسلامی ایران ما را در برابر این سختی ها استوار می کرد.

مسؤول دفتر نماینده ولی فقیه در خوزستان با تأکید بر این که صبر و استقامت براساس آموزه های قرآنی و اسلامی نقطه مشترک بچه های ایرانی در برابر رژیم بعث عراق بود، ابراز داشت: در همه دوران اسارت همراه با دیگر بچه های ایرانی صبر و استقامت را براساس آموزه قرآنی و اسلامی سرمشق خود برای مقابله با شکنجه های نیروهای بعثی قرار دادم.

استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به ارتباط بچه های رزمنده با روحانیان، گفت: قشر روحانیت در بین بچه های ایرانی بسیار مورد احترام بود و بچه های رزمنده به روحانیان احترام ویژه ای می گذاشتند و در همه اردوگاه حرف آخر را روحانی اردوگاه می زد.

حجت‌الاسلام جابریان هم سلولی بودن با مرحوم حاج آقای ابوترابی را یکی از شیرین ترین دوران اسارت خود توصیف کرد و گفت: در اردوگاه موصل دو، بستر من دقیقا کنار بستر حاج آقای ابوترابی بود و در طول این مدت چیزهای فراوانی را از ایشان یاد گرفتم و این رابطه تنگاتنگ سال ها تا بعد از اسارت هم ادامه داشت.

مسؤول دفتر نماینده ولی فقیه در خوزستان با بیان این که برخی افراد به سبب ضعف اعتقادی و ایمانی اقدام به جاسوسی برای نیروهای بعثی می کردند، تصریح کرد: در ارتش بعث عراق قانون بود کسی که با لباس سپاه و روحانیت اسیر شود تیر خلاص هدیه نیروهای بعثی به او بود و اگر نیروهای بعثی چنین اشخاصی را اسیر می کردند بدون درنگ با تیر خلاص آنها را به شهادت می رساندند.

وی ادامه داد: بنده در خاک عراق اسیر شدم و عملیات خیبر نخستین عملیات آبی ـ خاکی بود که وارد خاک عراق شد؛ با چند تن از نیروهای رزمنده در پناهگاهی مستقر شدیم و بنده به یکی از دوستان که دکتر بود بسیار اصرار کردم که برگردد اما توجه نمی کرد و می گفت «حاج آقای جابریان شما روحانی هستی بیشتر به شما نیاز هست تا من» و تأکید داشت که خودش بماند و من بروم اما از قضا هر دو با هم اسیر شدیم.

حجت‌الاسلام جابریان خاطرنشان کرد: صبح ارتش عراق که وارد آن منطقه شد ما را دستگیر کرد و زمانی که من دستگیر شدم عمامه را به دور کمرم بسته بودم و بسیار کنجکاو بودند که چرا من این عمامه را به دور کمر بسته ام اما بعدها یکی از نیروهای ایرانی که برای دریافت پاکت سیگار اقدام به آدم فروشی می کرد، من را پیش نیروهای بعثی لو داد.

مسؤول دفتر نماینده ولی فقیه در خوزستان ابراز داشت: با ترفندهای بسیار و کمک دیگر بچه های ایرانی نگذاشتم متوجه شوند که من روحانی هستم اما به جرم این که روحانی بودم و نمی گفتم و این که عرب زبان بودم و با آنها جنگ کرده ام، بسیار من را شکنجه دادند که تا به امروز آثار آن موجود است اما همه آن فدای امام خمینی(ره)، امام خامنه ای و جمهوری اسلامی ایران.

استاد حوزه و دانشگاه با تأکید بر این که خاطرات دوران اسارت بسیار فراوان هستند، اظهار داشت: خاطرات بسیار هستند از رفتارهای سیاسی، اخلاقی، عرفانی و قرآنی حاج آقای ابوترابی تا درست کردن ترشی و میز پینگ پونگ در دوران اسارت.

حجت‌الاسلام جابریان گفت: زمانی که بچه های ایرانی به تازگی اسیر شده بودند بسیار گرم و عصبی بودند و مبادا کسی جلوی آنها به امام خمینی(ره) توهین می کرد که با مدیریت حاج آقای ابوترابی و روحانیان اردوگاه توانستیم بچه های رزمنده را کنترل کنیم و حاج آقای ابوترابی از حضرت امام خمینی(ره) استفتاء کردند که حضرت امام در جواب نامه ایشان فرمودند «حفظ جان برای اسرای ایرانی در زندان های رژیم بعث عراق از همه چی واجب تر است».

وی تصریح کرد: حاج آقای جمشیدی از دوستان بنده و از دلاوران خطه مازندران است که بسیار ولایی بودند و در بین نیروهای عراقی معروف بودند به قلدر که همه نیروهای عراقی از وی حساب می بردند.

مسؤول دفتر نماینده ولی فقیه در خوزستان ابراز داشت: در یکی از روزها افسر عراقی به حضرت امام خمینی(ره) توهین کرد و حاج آقای جشمیدی این توهین را شنید که سیلی بسیار محکمی در گوش این افسر خواباند و شدت این سیلی به قدری فراوان بود که کلاه افسر عراقی از سر او به زمین افتاد و بخاطر این حرکت حاج آقای جمشیدی را بسیار شکنجه و اذیت کردند.

استاد حوزه و دانشگاه در بخش پایانی سخنانش تصریح کرد: حاج حسین ایروانی از آزادگان و جانبازان مشهدی در یکی از روزها که سربازان عراقی وارد اردوگاه شده بودند، ناگهان در حضور بیش از ده نفری سربازان عراقی برخاست و ندای «مرگ بر صدام و الموت الصدام» را سر داد که او هم بسیار شکنجه شد./9461/ت302/ی

ارسال نظرات