۱۸ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۹:۱۲
کد خبر: ۵۶۰۳۰۴
یادداشت؛

شکل‌گیری شخصیت کاذب در هیاهوی تجمل‌گرایی

با ماشین یک میلیاردی می‌خواهم شخصیتم را به اهتزاز در‌آورم یا گوشی چهار میلیون تومانی می‌خرم ولی به اندازه صد هزار تومن از امکاناتش استفاده نمی‌کنم چون به کارم نمی آید.
تجمل گرایی

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، در سخنرانی اخیر مقام معظم رهبری، نقدی به رواج اشرافیت و اسراف و تجمل‌گرایی داشتند. حسابش را که بکنیم همین تجمل‌گرایی کم هزینه‌ای بر کشور نگذاشته است؛ از تولید و اقتصاد گرفته تا نفوذ فرهنگ غرب. همه اینها به خاطر سبک زندگی‌مان است. روش ما در زندگی به گونه ای شده که فقط می خواهیم بخریم بدون اینکه به استفاده و لزوم آن فکر کنیم.

حال مشکل کار از کجاست؟ مشکلات مدیریتی جای خود ولی به این فکر کنیم که شاید مشکل مصرف ما ریشه در مشکل شخصیتی ما داشته باشد. اینکه کمبودی در شخصیتِ ما، ما را وادار به زیاده‌روی در مصرف و استفاده از وسایلی کرده باشد که به هیچ کار ما نمی آید.

قبل از اینکه این وصله‌ی کمبودِ شخصیت، باعث رنجشِ کسی بشود لازم است مثالی بزنم: تازه عروس و دامادی را تصور کنید که با عشق و محبت زندگی مشترک خود را شروع کرده‌اند. در اوائل ازدواج چون واقعا همدیگر را دوست دارند توقع کمی از هم دارند. زن چون به مردی رسیده که می تواند به او، به شخصیتش، به ابهتش، به مهربانیش، به صداقتش تکیه کند، جز نیاز واقعیِ زندگی چیزی از او نمیخواهد.

اما مشکل از وقتی شروع می شود که مثلا زن در زندگی خود کمبود می بیند. با اینکه کمبود در مایجتاج زندگی نیست بلکه در خود شوهر است، ولی زن می خواهد این کمبود را با خرید جبران کند. و چون نیاز مادی نیست مادیات نمی تواند جبرانش کند و زن هرچقدر بیشتر می‌خرد بیشتر می‌خواهد. کالا پشتِ کالا و برند پشت برند. از هر چیزی بیشتر و شیک‌تر و گران‌ترش را می‌خواهد. کاری هم ندارد که اینها به دردش می‌خورد یا نه. نیاز هم نداشته باشد نیازتراشی می‌کند. مثلا سبزی‌خوردکنِ ده‌کیلویی می‌خرد ولی بعدش باید حتما سبزی‌خوردشده‌ی آماده از فروشگاه بخرد چون کسی حوصله شستنِ سبزی‌خوردکنِ به این بزرگی را ندارد. بهترین سرخ کن را می‌خرد ولی سیب‌زمینی سرخ کرده را باید فست‌فود با پیک برایش بفرستد. مرد هم مدام می‌نالد که زنش تجملاتی شده و فقط به خرید فکر می‌کند در حالی که مقصر اصلی خودش است و نمی‌داند که زن چون شخصیت شوهر را نمی‌بیند، شوهرش را در کالاها جستجو می‌کند.

این حالت هم مختص به زن نیست. مردان هم وقتی جایگاه همسری را در همسرشان نمی‌بیند چیزهای دیگری می‌خواهند که نیازشان نیست. و همین طور در مورد افراد دیگر مثل فرزندی که از پدرش محبتی ندیده و حالا با دوچرخه و پلی‌استیشین می‌خواهد پدر جبرانش کند. یا خواهر و برادری که روابط خانوادگی‌شان سرد و بی‌روح شده است و می‌خواهند با مهمانی‌های اشرافی جبرانش کنند.

همه اینها به کنار رابطه انسان نسبت به خودش بیشترین عامل مصرف کالاهای بی‌مصرف است. وقتی منِ نوعی می‌دانم که در زندگی آنچه می‌خواهم نبودم، آن کمالاتی که باید به آن می‌رسیدم نرسیدم، اینجاست که سعی می‌کنم شخصیتم را با چیزهایی ثابت کنم که هیچ ربطی به شخصیتم ندارد. چیزهایی می‌خرم که نیازی ندارم، فقط برای این که نشان بدهم چه شخصیت والایی دارم. گوشی چهار میلیون تومانی می‌خرم ولی به اندازه صد هزار تومن از امکاناتش استفاده نمی‌کنم چون به کارم نمی آید.

با ماشین یک میلیاردی می‌خواهم شخصیتم را به اهتزاز در‌آورم ولی وقتی از من می پرسند که این ماشین با ماشین پنجاه میلیونی چه فرقی دارد و چه امکانات بیشتری دارد که استفاده می‌کنی، بعد از کلی فکر می‌گویم که صندلیش را با دکمه برقی عقب و جلو می‌کنم. چیز دیگری نمی‌توانم بگویم. اگر بگویم سیصد کیلومتر سرعتش است که می‌گویند بیشتر از صد و بیست تا که نمی‌توانی بروی. اگر بگویم اینها دیرتر خراب می‌شود که می‌گویند تو که سال دیگر عوضش می‌کنی. پس آخرش به این می‌رسم که یک میلیارد اضافه دادم تا صندلی ماشین با دکمه برقی عقب جلو بشود. از همه اینها عجیب‌تر می‌رسیم به خانه. من اگر ده تا خانه داشته باشم که هر کدام چند هزار متر باشد، بالاغیرتا خودم چند متر از اینها را اشغال میکنم؟

اینگونه بخواهیم حساب کنیم خیلی چیزها داریم که نمی‌دانیم برای چه داریم، برای چه پولش را دادیم، فقط داریم که بگوییم: «ما اینیم دیگه.»  راست هم می‌گوییم. ما اینیم. شخصیت ما شده همین کالا. و اینجاست که یاد این بیت از سعدی می افتم که همه می‌خوانند و تعریفش می‌کنند ولی باز همین لباس زیبا نشان آدمیت می‌شود. ولی باور کنید که به پیر! به پیغمبر! به جان آدمیت! تن آدمی شریف است به جان آدمیت.../۸۴۱/ی۷۰۴/س

محمدحسین علیان، نویسنده حوزوی

ارسال نظرات