۱۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۹:۵۹
کد خبر: ۴۹۰۱۹۶
(همیشه صدر)

متدلوژی ابداعی شهید صدر در عرصه دین‌پژوهی

شهید صدر یک نابغه بود و از نبوغ ویژه‌ای برخوردار بوده است. اما این نبوغ مانع از این نیست که الگو قرار بگیرد. نمی‌توان گفت که چون نابغه بوده است پس بازسازی شخصیت وی امکان ندارد.
شهید محمد باقر صدر

به گزارش خبرگزاری رسا، دکتر عباسعلی شاملی از اساتید حوزه و دانشگاه درباره شخصیت مرحوم شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر یادداشتی منتشر کرده است که همزمان با سالگرد شهادت این اندیشمند فرهیخته تقدیم خوانندگان محترم خبرگزاری رسا می شود.

اشاره: عباسعلی شاملی از اعضای هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در گروه علوم تربیتی است. وی از سال ١٣۵۵ ش. وارد حوزه علمیه شد و از محضر اساتیدی چون حضرات آیات اعتمادی، ستوده، پایانی، اشتهاردی، فاضل لنکرانی، استادی و سیدعلی حائری بهره برد. در درس خارج فقه و اصول اساتید و آیات عظام سیدمحمود هاشمی شاهرودی، سیدکاظم حائری، مکارم شیرازی، میرزا جواد تبریزی، سبحانی و مظاهری اصفهانی حضور یافت. هم‌زمان با حضور در بنیاد فرهنگی باقرالعلوم علیه‌السلام در رشته روانشناسی موفق به دریافت معادل فوق‌لیسانس با گرایش رشد شخصیت گشت. از سال ۱۳۷۱ مقارن با سال ۱۹۹۱ میلادی برای ادامه و تکمیل تحصیلات دانشگاهی در رشته روانشناسی به دانشگاه مک‌گیل در کانادا اعزام شد. در سال ۱۹۹۵ فوق لیسانس دیگری در رشته روان‌شناسی فلسفی اسلامی از موسسه مطالعات اسلامی گرفت. پایان‌نامه او به بررسی رابطه نفس و بدن در علم النفس فلسفی صدر المتألهین و ابن سینا اختصاص یافت. از آن پس به دانشکده علوم تربیتی (Faculty of education) در همین دانشگاه منتقل شده و پس از چهار سال (در سال ۱۹۹۹) در رشته فلسفه تعلیم و تربیت و با گرایش آموزش و پرورش فرهنگ و ارزش ها (culture & values in education) با برجسته‌سازی دیدگاه علامه شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر در زمینه «شاخص‌های فرهنگ اسلامی توسعه و توسعه فرهنگی در یک جامعه اسلامی» موفق به اخذ درجه دکتری شد.

شهید صدر و «تربیت الگویی»

شهید صدر(ره)، یک گنجینه و اقیانوس بزرگ برای "تربیت الگویی" است. امروزه در دانش علوم تربیتی و در برخی از شاخه‌های روانشناسی مانند روانشناسی شخصیت و روانشناسی رشد و روانشناسی تعلیم و تربیت، یکی از بهترین و موثرترین روش‌ها را روش الگویی می‌دانند. می‌توان از شخصیت شهید صدر الگو درست کرد و اگر بخواهیم این الگو در روش تربیت الگویی به کار برود و بازسازی این الگو و محقق کردن آن در جریان تعلیم وتربیت حوزه روی بدهد، باید شخصیت ایشان بازشناسی شود. مقدمه مباحث الاصول (آیت‌الله سید کاظم حائری) و شهید الامة و شاهدها (شیخ محمد رضا نعمانی) در شناخت شخصیت ایشان بسیار کمک می‌کند.

البته ایشان یک نابغه بود و از نبوغ ویژه‌ای برخوردار بوده است. اما این نبوغ مانع از این نیست که الگو قرار بگیرد. نمی‌توان گفت که چون نابغه بوده است پس بازسازی شخصیت وی امکان ندارد. روانشناس‌ها قبول ندارند که اگر موفقیت یک فرد را به روش و استاد برگردانیم، می‌توان بازتولید کرد. اما اگر بخواهیم به نبوغ برگردانیم، نمی‌شود. روانشناسان این را قبول ندارند. من یک مقاله با نام «روانشناسی پژوهش خلاق» دارم. اگر بخواهیم طلبه‌ها و فضای حوزه را ببریم سمت اینکه فقط نقل قول نباشد یعنی طلبه علاوه بر درس استاد، کاری بیاورد در این جا نبوغ و خلاقیت مانند درخت و میوه است که نمی‌توان تفکیک کرد؛ کسی نوآوری می‌کند که پایه نبوغ داشته باشد. برای همین روانشناسان می گویند اگر در نظام آموزش و پرورش برای تیزهوشان مدرسه جدا بسازیم، خیانت کرده‌ایم. تیزهوشان باید به متوسطین تلنگر بزنند تا انگیزه رشد و پیشرفت تحصیلی ایجاد شود و این نظام را ژاپن دارد اجرا می‌کند. در مقاله ای که درباره مبانی آموزش و پرورش ژاپن نوشته‌ام آمده است هر معلمی بیش از چهار سال در یک مدرسه نباید باشد. بعد از سال چهارم باید برود در مدارس مختلف. تفکیک، ضربه زدن به سرمایه و منابع انسانی است. نه اینکه مدرسه خاص درست کنیم این غلط است. در حوزه هم نمی‌توانیم آنچه مربوط به نبوغ است را کنار بگذاریم.

اهتمام به کلان‌نگری در طراحی اسناد بالادستی

یکی از ویژگی‌های ایشان که اتفاقا در خود مسئله تحول در نظام آموزشی هم از اهمیت برخوردار است، مسئله «کلان‌نگری» و نگاه کلی داشتن است. وقتی می‌خواهیم در یک فضای آموزشی و تربیتی، دگرگونی ایجاد کنیم، باید نظریه توسعه داشته باشیم. مهم‌ترین کار برای ایجاد تحول، داشتن الگوی نظری و یا نظریه عمل است، وگرنه انسان دچار روزمرگی می‌شود.

ما گاهی در جزئیات فرو می‌رویم و این امر موجب می‌شود نظر کل‌گرایانه و گشتالتی نداشته باشیم. این در تعریف اهداف از صفر تا صد یک آفت است. یکی از خصیصه‌های شهید صدر که توانسته تحولات شگرف را ایجاد کند و یکی از شاخص‌های شخصیتی رهبری و افرادی مانند آیت الله مصباح یزدی، غلبه بُعد نگرش کل‌نگرانه بر تفاصیل و جزئیات است.

5 سال قبل، زمانی که سند ملی تحول در آموزش و پرورش را آماده کردیم و خدمت مقام معظم رهبری ارائه نمودیم، از اظهار نظری که رهبری کردند معلوم بود که نظر ایشان، نظری کل‌نگرانه و گشتالتی است. ایشان سند را ملاحظه کردند و فرمودند: کار خوبی بوده، اما یک مشکل دارد و اینکه شما وارد گود کار شده‌اید و در جزئیات جایگزین‌ها را گفته‌اید و در واقع تنها یک جایگزین درست کرده‌اید. جایگزین در کشور جمهوری اسلامی ایران جواب نمی‌دهد. اگر شما جایگزینتان مبتنی بر نظریه تربیتی یا فلسفه تربیتی نباشد دچار روزمرگی می‌شوید و این آفتی است که جمهوری اسلامی ایران بدان مبتلاست. در زمینه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی و ... . اگر نظام تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران مبانی و بنیان‌های تعریف شده و شناخته شده اسلامی نداشته باشد همچنان در آفت روزمرگی است.

کلان‌نگری و زایش نوآورانه

حال اگر سؤال شود که چرا می‌گوییم شهید صدر نگاهی کل‌نگر داشت، باید به آثار ایشان ارجاع دهیم. تمام آثار ایشان نو بود و این نو بودن به شکلی ژرف به کل‌نگر بودن مرتبط است. همه آثار علمی و فکری ایشان برای حوزه نو بود و از این رو پس زده می‌شد. او با کلی‌نگری خود این مطالب نو را می‌گفت اما کسانی که به وضع موجود عادت کرده بودند می‌گفتند مگر غیر از این وضع موجود هم طرحی هست؟ «اقتصادنا» یعنی چه؟ شما بروید فقه اقتصاد را بگویید. «فلسفتنا» یعنی چه؟ بروید حکمت متعالیه صدرالمتألهین را بگویید. این چیزهای جدید که در مقایسه با افکار و اندیشه‌های غیر اسلامی بیان شده را کجا باید عنوان کنید؟ این سخنان چه جایگاهی دارد. ایشان می‌گفت ما سرمان در لاک خودمان است. سرمان زیر برف است. بهتر است از بالا نگاه کنیم تا ببینیم چه خطری ما و هویت دینی‌مان را و دانش اسلامی و حوزه که پاسخگوی آن هست را تهدید می‌کند. اگر آن کل‌نگری نبود، این سؤال‌ها و به تبع آن حرف‌های جدید ایجاد نمی‌شد. از امتیازاتی که می‌تواند شهید صدر را در بعد الگوئی و بحث تربیت الگوئی برجسته و شاخص‌تر سازد این است که حوزه و نظام آموزشی و تربیتی حوزه اگر می‌خواهد از شهید صدر برداشت کند باید هم‌زمان و هم‌پای نگاه‌های عمیق فقاهت‌محور که به کنه و عمق قضایا می‌نگرد، کل‌نگری را هم داشته باشد. نگاه کل‌نگرانه و گشتالتی به هر ساحت و قلمرو که آسیب‌ها و فرصت‌ها را رصد کند، ضروری است.

به سفارش امام علی علیه‌السلام درباره صحنه نبرد توجه کنید که فرمود: «اِرْمِ بِبَصَرِکَ اَقْصَی الْقَوْمِ؛ به انتهای لشکر دشمن نگاه بیانداز»؛ یعنی اگر انتهای سپاه را فراموش کنید، دشمن شما را می‌زند. یکبار که خدمت آیت الله جوادی آملی بودیم، ایشان هم همین کلام از امیرالمؤمنین علیه‌السلام را مطرح کردند و گفتند که منظور امام علی(ع) این بود که فقط جلوی بینی‌ات را نبین و تا انتهای لشکر را در نظر داشته باش. مبادا دشمن تو را درگیر با خودت کند. نگاه کل‌نگرانه، دیده‌بانی شما را نسبت به دین اسلام بالا می‌برد. یعنی سراسر مرزهای اعتقادی و هویتی را می‌بینید.

پس نگاه عمیق و توسعه عمودی به تنهایی کافی نیست و این یعنی حتی اگر کسی مجتهد شد، اما چنین نگاهی یعنی نگاه جامع از اسلام به واقعیات را نداشت، نگاه کلان را ندارد. امروزه به اینها می‌گویند که دچار fragmentation شده‌اند. یعنی جزایر از هم جدا. جزایر از هم جدا باعث می‌شود شما در حوزه و جاهای گوناگون حوزوی از هم خبر نداشته باشید. تکرار و موازی کاری می‌کنند، اما نگاه کل‌نگری، این مجموعه پراکنده را یک گردان می‌کند. از برکات نگاه کل‌نگری این است که ما فقط دنبال جایگزین نیستیم بلکه تلاش می‌کنیم این جایگزین، سوار بر یک مبنای نظری باشد.

شهید صدر می‌گفت باید برویم از مفسرین در توسعه فقه کمک بگیریم. یکی از اشکالات مهمی که به فقها وارد شده این است که باید هم‌زمان با فقاهت که بیشتر بر روایات و 500 آیه از آیات الاحکام متکی است سراغ قرآن‌پژوهی بروید. هم‌زمان و به موازات فقاهت باید قرآن‌پژوهی کنید. اما شهید صدر گفت فقها باید از مفسرین یک الگو بگیرند و آن اینکه تفسیر در مقایسه با فقه در تحول تاریخ رشد بیشتری داشته است. ایشان گفت به دلیل اینکه تفسیری‌ها غیر از توسعه عمودی، توسعه افقی هم داشته‌اند. مفسران بعد از غیبت کبری، غیر از توسعه عمودی، توسعه افقی هم داشته‌اند. اما فقها فقط توسعه عمودی داشته‌اند؛ یعنی از اخباری‌گری به سمت اصولی‌گری و عمیق‌تر کردن کنه و ژرفنای اجتهاد پیش رفته‌اند. ولی این فقه توسعه افقی نداشته است؛ زیرا مسائل زیادی را رصد نکرده‌ایم. گاهی تا یک مساله جدید مطرح می‌شود همه به تزلزل می‌افتند. به خاطر اینکه در موضوع‌شناسی هم‌زمان با بالا بردن قوت استنباط کاری نکرده‌اند.

متدلوژی ابداعی شهید صدر در عرصه دین‌پژوهی

یک بعد از بحث بازسازی الگوی شخصیتی شهید صدر مربوط به شاخصه‌های شخصیت علمی ایشان است. گفتیم که یک ویژگی کل‌نگری بود. یکی دیگر تدارک و تأمین بنیان‌های نظری است برای راه‌حلی که ارائه می‌داد. یکی از مؤلفه‌هایی که شهید صدر را نوآور کرد این بود که در هر عرصه ابتدائیات و امهات نظریات اسلام را گفت. اما مهم‌ترین ویژگی شهید صدر، منطق و متدلوژی جدیدی است که در «المدرسة القرآنیة» مطرح کرده است. ایشان در آنجا متدلوژی جدیدی مطرح کرده و گفته اگر در پی توسعه علمی هستیم و می‌خواهیم نیروی کارآمد برای جهان اسلام تربیت کنیم، باید طلبه‌ها را با متدلوژی قرآن‌پژوهی و دین‌پژوهشی آشنا کنیم. ایشان گفت نجف منطقِ پژوهش ندارد. بنابراین بیشتر کارها در قرآن‌پژوهشی، همان تفسیر ترتیبی است. شما موضوع ندارید، فقط چون کلام الله است، آن را تفسیر می‌کنید. مثلاً از ابتدای سوره حجرات بحث اخلاق اسلامی را آغاز می‌کنید. اما این‌ها برای شما نوآوری و تعاصر (هم‌عصری) دین و زندگی را به بار نمی‌آورد. ایشان اصطلاحی دارد به نام تعاصر دین و زندگی. می‌گوید زندگی تحول دارد و دین متن ثابت است. زمانی دین می‌تواند زندگی را پوشش دهد که هم‌زمان با تحولات پاسخ داشته باشد. پس نیاز است که از تفسیر ترتیبی دست برداریم. تفسیر ترتیبی به تنهایی کافی نیست و باید سراغ تفسیر موضوعی برویم.

شهید صدر می‌گوید لازمه و پیش‌نیاز تفسیر موضوعی، داشتن منطق پژوهش است. بهترین روش و منطقی که می‌تواند حوزه را پیش ببرد «منطق استنطاق» است. ایشان این اصطلاح را از امیرالمؤمنین علیه‌السلام گرفته که می‌گوید: «ذَلِک الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوه‏». قرآن صامت است؛ هیچ وقت با هیچ کسی حرف نمی‌زند. همین‌طوری برای شما تدارک علم و روش و رویه نمی‌کند. بلکه باید برویم از دل قرآن نظریه قرآنی را در بیاوریم. پس تفسیر ترتیبی لازم است اما کافی نیست. باید تفسیر موضوعی باشد و برای تفسیر موضوعی روش می‌خواهیم که همان روش استنطاق است.

ایشان می‌گوید من بر اساس پژوهش‌ها متوجه شدم قم و نجف اگر مجتهد تام و کامل داشته باشد، ولی از نظرات موجود علمی در هر بعد و ساحت و شاخه علمی بی خبر باشد، نمی‌تواند مطالب کاملی ارائه دهد. به اعتقاد ایشان هر کس بخواهد در قرآن و سنت، نظریه‌ای علمی را ارائه کند، باید با سؤالات روز آشنا باشد. در دنیا یک دانش روانشناسی داریم یا علوم اقتصادی و سیاسی و... این‌ها در عالم کار می‌کنند، زحمت می‌کشند و دنیا را اداره می‌کنند. پس این‌ها رفته‌اند در مسیر علم و عقل و تجربه مشکل خودشان را حل کرده‌اند و به نظریه‌ها و یافته‌هایی رسیده‌اند. آیا آن یافته‌ها قبول است یا نه؟ آیا ما مسلمانان برای اداره زندگی حقوق فرانسه و آمریکا و رم را... می‌آوریم؟ اگر از خودمان درست می‌کنیم که کبک در برف هستیم، از سنت در آوردیم. خبری از یافته‌های آن‌ها نداریم. بله به وحی برمی‌گردد و بی خبر از یافته‌های دیگر هستیم. ما باید خبر داشته باشیم و بیاوریم در محضر قرآن. (نیاز به بازنویسی و تشریح بیشتر مقصود)

بعد از آنکه از نظریات روز مطلع شدید، نظریات را خرد کنید و بروید سراغ قرآن و سنت تا استنطاق کنید. این‌جا یکی از چالش‌های بحث است. این حرف جدی من به عنوان یک صاحب نظر عرصه تعلیم و تربیت است. ما باید در روش کار و روش آموزش و پژوهش برای حوزه چیزی بیاوریم که انتهایش معادل و مشابه شهید صدر باشد. یکی تحولات شناختی و اندیشه‌ای است. یکی هم تحول و دگرگونی‌های متدلوژی. حوزه علمیه باید روش کارها را برای الگوسازی از شهید صدر بازسازی کند. آن روش این است: منطق استنطاق را باید جا انداخت. البته الآن هم مفهوم است اما کسی به آن عمل نمی‌کند. وی می‌گوید با ذهن خالی نباید به سراغ قرآن رفت، چون مطالب متفرق است؛ زمانی به نظریه قرآنی می‌رسیم که در ذهن سؤال باشد. اما منظور از سؤال سؤالات عرفی نیست، بلکه سؤالی که منجر به کشف نظریه قرآن شود. سؤال فنی، سؤال در سطح نظریه است، سؤال کسی است که مبانی علم و یافته‌های علم در دستش باشد.

در اینجا یک سؤال یا اشکال پیش می‌آید و آن اینکه با پرسش سراغ قرآن رفتن باعث تفسیر به رأی می‌شود و تفسیر حاصل در واقع تحمیل نظر بشر به قرآن است. من می‌بینم جامعه‌شناسی الحادی در تفسیر نهادهای اجتماعی چه گفته، بعد نتایجش را به محضر قرآن می‌آورم. من هم انسان هستم، از نظر فکری، گرایشی و انگیزشی متأثر می‌شوم. مثلاً نظرات مارکس را اگر کسی 5 سال بخواند، تأثیر می‌گیرد و بعد قرآن را با آن نگاه تفسیر می‌کند.

شهید صدر به این اشکال رسیده است و بلافاصله بعد از منطق استنطاق می‌گوید به من اشکال می‌شود که راهی جلوی پای طلبه‌ها می‌گذاری که با ذهن مغشوش به محضر قرآن بروند. پاسخ این است: کسی که با خواندن نظرات دیگران ذهنش مغشوش می‌شود و متأثر می‌شود، به اجتهاد نرسیده است، مقلد است. اجتهاد یعنی اینکه ظواهر قرآن یک چیزی می‌گوید و این ظواهر کافی نیست و غیر از استظهار باید راه‌های دیگر هم برویم.

آقای مصباح می‌گوید قرآن‌پژوهی چند رویکرد دارد: یکی عمومی است که «استظهار» است. یکی دیگر «استیناس» است؛ یعنی فرد آن قدر با منطق قرآن آشنا باشد که شمّ قرآن‌شناسی پیدا کند. انس فرد با قرآن و معارف بالاست که به وی رویکرد و نگاه می‌دهد. یکی دیگر «اصطیاد» است که بسیار سخت است. بیشتر انحرافات قرآن‌پژوهشی از این است. اصطیاد یعنی آن قدر در فهم قرآن دقیق باشی که درست صید کنی؛ اصطیاد یعنی مطلب ارتباط روشنی با معارف قرآن ندارد اما متدلوژی آن قدر قوی باشد که مفهوم مصون بماند. آیات همدیگر را می‌پوشانند. اما «استنطاق» یعنی از این‌ها بالاتر رویم. جایی که می‌خواهی چیزی را به پای قرآن بگذاری و بگویی این نظریه قرآن در این زمینه است.

برای این کار باید با سؤال سراغ قرآن رفت. نقش ارتباط با علوم غرب این است که آنچه غرب گفته فقط به شما سؤال می‌دهد. مثل اینکه با وکیل برویم دادگاه چرا که وکیل چم و خم قوانین را می‌داند. نمی‌توانیم از قرآن استفاده کنیم مگر اینکه سؤال داشته باشیم و سؤال فنی هم داشته باشیم. باید آن قدر مهارت قرآن‌پژوهی داشته باشیم که برداشت‌مان کپی نظرات غربی‌ها نباشد. باید ببینیم قرآن چه نظری دارد و پاسخ قرآن چیست. و این زمانی روی می‌دهد که قرآن‌پژوه مقلد نباشد، مجتهد باشد. /924/د102/ج

منبع: پژوهشگاه تخصصی شهید صدر

ارسال نظرات