۳۰ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۵
کد خبر: ۳۱۱۹۴۰
نگاهی تاریخی با مساله نفوذ؛

غربت رهبر در کوفه

خبرگزاری رسا ـ معاویه در یکی از دسیسه‌های تجاوز به سفیان بن عوف غامدی گفت: بدان غارت اموال، از کشتن دردناک‌تر است؛ پس هرچه آبادی در راه دیدی غارت کن. دشمنان ما را بکش اما از دوستانمان تقدیر کن و از مردم بخواه به ما ملحق شوند.
 حديث غربت



1. سپاه امام در صفین، تنها به قدر دو ضربت با پیروزی فاصله داشت اما مکر معاویه به کمک نفوذی‌ها کارگر افتاد و شمشیرکشیدن منافقان سپاه بر روی امام، همه چیز را واژگونه کرد.
مذاکرات محرمانه صفین که نتیجه‌اش خلافت معاویه بود! فتحی ناباورانه برای شامیان به ارمغان آورد. اما کار تمام نبود.
منافقان دل‌داده به وعده اقتصادی و رفاهی معاویه، وظیفه‌ای داشتند و آن ایجاد اختلاف و چنددستگی در حکومت امام بود. اشعث کندی، لیدر این اختلاف‌سازی بود. اسناد خدمت این نفوذی، به استکبار معاویه را می‌توان در تاریخ یافت. در کنار این چند قطبی‌سازی داخلی، محرک خارجی هم نیاز بود.
معاویه می‌کوشید تا با نفوذ در داخل حکومت امام و حمله نظامی به برخی مناطق دور از کوفه، در محاسبات مردم و مسئولان تغییر ایجاد کند، تا جامعه بگوید معاویه ابرقدرت است و ایستادگی مقابل او به صلاح مردم نیست.


معاویه در یکی از دسیسه‌های تجاوز، سفیان بن عوف غامدی را فرا می‌خواند و مأموریت او را برایش تشریح می‌کند:
ای سفیان! برایت سپاهی چابک، مجهز و عظیم آماده می‌کنم. از کنار فرات حرکت می‌کنی تا به استان انبار عراق برسی. وقتی در مسیر به شهر «هیت» رسیدی، هرکه و هرچه را دیدی غارت کن. در شهر «مدائن» و «انبار» هم، چنین کن. به کوفه نزدیک نشو. همین که انبار را غارت کنی، گویی به کوفه حمله برده‌ای. این غارت‌ها مردم را می‌ترساند.
بدان غارت اموال، از کشتن دردناک‌تر است؛ پس هرچه آبادی در راه دیدی غارت کن. دشمنان ما را بکش اما از دوستانمان تقدیر کن و از مردم بخواه به ما ملحق شوند.
بعد از این دستور، معاویه برای مردم سخنرانی می‌کند: ای مردم بپاخیزید و برای جنگ، «سفیان» را همراهی کنید. بدانید که خدا پاداش بزرگی به شما خواهد داد.
سفیان می‌گوید : در کمتر از 3 روز، 6 هزار نفر آماده شدند و سپاه حرکت کرد. خبر آمدن ما به مردم «هیت» رسید. هیچ‌کس در شهر نبود. شهر بعدی هم از ترس، خالی شده بود. در شهر انبار، تنها 30 مرد با سالارشان مقابل ما ایستادند که به خدا سوگند بسیار خوب جنگیدند و ما را عقب نشاندند.
اما در نهایت آنان را کشتیم و همه آنچه در شهر بود را غارت کردیم و پیروز نزد معاویه برگشتیم. حمله ما مردم را سخت ترسانده بود.

 

2. مردی از «انبار» خبر حمله نظامی سپاه معاویه را به امیرمؤمنان علی علیه‌السلام می‌رساند. امام به منبر می‌رود و می‌فرماید:
برادر بکری شما در انبار کشته شده. او مردی بود که از جنگ و واقعه نمی‌ترسید و آخرت را بر دنیا ترجیح می داد. اکنون برخیزید و غارت‌گران را تعقیب کنید تا با شکست آن‌ها، برای همیشه از عراق بیرون بروند.
در این هنگام امام سکوت فرمود به امید آن‌که کسی پاسخ بدهد یا سخنی بگوید. اما همه خاموش بودند. امام که سکوت جمعیت را دید، از منبر فرود آمد و شخصا پیاده به سمت «نخیله» (محل اجتماع سپاهیان) حرکت کرد...


گروهی از بزرگان، رهبر را احاطه کردند و گفتند: امیرالمؤمنین! برگرد. ما این کار را انجام می‌دهیم و شما را کفایت می‌کنیم.
امام فرمود: نه مرا می‌توانید کفایت کنید و نه خودتان را...!
آن‌ها اصرار کردند. امام اندوهگین و آزرده بازگشت.


سپاه کوفه به تعقیب مهاجمان شام رفت اما دیر رسید. بعد از آمدن سپاه، امام دوباره مردم را برای نبرد فراخواند. مردم جمع شدند اما کمتر از 300 نفر! امام فرمود: اگر هزار نفر بودند، درباره‌شان نظری داشتم. مدتی بعد گروهی برای عذرخواهی آمدند. امام فرمودند عذرخواهان آمدند اما تکذیب کننده‌ها، تخلف کردند و نیامدند.


امیرمؤمنان علیه‌السلام در اندوه رفتارها باز مردم را جمع کردند و خطبه خواندند: ای مردم به خدا قسم تعداد شما از تعداد مردمی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را یاری کردند بیشتر است. انصار مدینه که تعهد کردند از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کنند تنها دو قبیله نوخاسته و کم‌جمعیت بودند ولی در مقابل حملات دلیران عرب ایستادند و مقاومت کردند تا آن‌که همه اعراب تسلیم آن‌ها شدند.


جمعیت امروز شما از انصار آن روز بیشتر است (یعنی تنها باید بر حق پایدار و مقاوم بمانید تا پیروز شوید)
ناگهان از میان مردم، کسی با چهره‌ای تیره برخاست و گفت: یاعلی! تو محمد نیستی و ما هم انصار نیستیم!
امام فرمود‌: مادرتان به عزایتان بنشیند که جز اندوه بر من نمی‎افزایید. مگر من گفتم شما انصارید و من پیامبرم؟ مثالی زدم به امید آن‌که عمل کنید.
مردی دیگر برخاست و گفت: امروز ما نیازمند اصحاب نهروان هستیم (کنایه و تأسف از کشتن خوارج)
کسی گفت: اگر امروز مالک اشتر بود، هرکس تکلیفش را می‌دانست!
و حرف و هیاهو بالا گرفت.


امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمود: مادرتان بر شما بگرید. حق من بر شما واجب‌تر از حق اشتر است.
مگر اشتر بر شما غیر از حق مسلمانی، حق دیگری هم داشت؟ (که من حق ولایت و امامت بر شما دارم)
بذر تردید نفوذی‌ها کمک کرد و تهاجم روانی استکبار شام را به هدف رساند.
محاسبات مردم و برخی مسئولان تغییر کرده بود.
سپاه مقاومت کوفه، تسلیم تئوری سازش شد و هرگز برای نبرد جدید با معاویه بسیج نگردید.
مدتی بعد، امام در مسجد کوفه به شهادت رسید.(1)
چهل روز بعد، اشعث کندی، نفوذی وفادار غرب، مرد.(2)

----------------------------------------------------------------------------------------

(1) جلوه تاریخ در شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید. ترجمه استاد مهدوی دامغانی، ج1، صص 184-189. با تلخیص وتصرف و بازنویسی .
(2) بغیه الطلب فی تاریخ حلب4/1895 .

محمد مهدی زارع

ارسال نظرات