۲۱ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۸
کد خبر: ۲۵۴۰۸۰

امام عصر علیه‌السلام چه کسانی را در توقیعاتشان لعن کرده‌اند؟

برخی از مدعیان سفارت، در آغاز از صلحا و حتی از یاران امامین عسکرین علیهماالسلام بودند که منحرف شدند و راه تزویر پیش گرفتند. ولی از سوی امام مهدی (عج) نیز توقیعاتی مبنی بر لعن این گونه مدعیان صادر شد.
شب آغاز امامت امام زمان(عج)

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، غیبت صغری از شهادت امام حسن عسکری(ع)از سال 260(ق)شروع می شود و با وفات سفیر چهارم، ابو الحسن علی بن محمد سمری در سال 329(ق) پایان می پذیرد.

 

در این دوره هفتاد ساله، تاریخ اسلام پر از حوادث، تحولات و دگرگونی ها است. در همین دوره، وکالت یا به عبارت دیگر سفارت امام مهدی(عج)به چهار نفر از خواص آن حضرت:عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمد سمری تفویض می گردد.

 

در دوره سفرای چهارگانه:

1-به دلیل جو نامساعد در بغداد و تحت فشار بودن شیعیان، گروهی به دروغ خود را سفیر امام مهدی(عج)خواندند.

 

2. ادعای دروغین این گروه در حقیقت کوششی از طرف آنان به منظور منحرف کردن سفارت راستین بود.

 

3. تماس با آن حضرت در نهایت خفا انجام می گرفت و کسی از جا و مکان ایشان اطلاعی نداشت.

 

4. ضعف ایمان، نداشتن اخلاص و وجود زمینه انحراف در آنان.

 

5. طمع به اموالی که از این طریق ممکن بود حاصل آید.

 

6. پیدایش میدانی برای کسب شهرت.

 

این عوامل از جمله عواملی بودند که این گروه را به فکر چنین ترفندی انداخت.

 

حکومت بنی عباس نیز در آغاز این خطوط انحرافی را تأیید می کرده زیرا یکی از پیروان شلمغانی مدعی دروغین سفارت-به نام حسین بن قاسم که از سوی هیأت حاکمه متهم به پیروی از شلمغانی و از طرف مأموران نیز تحت تعقیب بود بعدا به دستور مقتدر عباسی(319ق)به وزارت برگزیده شد!! ولی این روند حمایت محرمانه از طرف حکومت ادامه نیافت و به دلایلی که خواهد آمد، دستگاه خلافت نیز ناچار در سرکوبی مدعیان سفارت وارد معرکه گردید.

 

اگر اسحاق احمر و باقطانی را که فقط در بحارالانوار از آنان به عنوان مدعیان سفارت یاد شده است و در سایر کتب رجال، اشاره ای به ادعای آنان نشده است، کنار بگذاریم، در زمان عثمان بن سعید(نایب اول)، کسی ادعای نیابت نکرد و علل عدم چنین مدعیانی این بود که:

 

1. عثمان بن سعید از افراد مورد اعتماد شیعیان بود و پیش از غیبت صغری نیز از طرف امام هادی(ع)و امام حسن عسکری(ع)وکالت داشت.همین سوابق و ارتباط طولانی به ائمه نیز باعث شده بود که شهرت و منزلت ویژه ای در میان شیعیان کسب کند و مدعان نتوانند در دوره نیابت او ابراز وجود کنند.

 

2. شرایط سیاسی و اجتماعی در آن دوره بسیار نامساعد بود.دولتمردان عباسی بشدت مراقب اوضاع بودند و با تمام تلاش در پی یافتن اثری از امام مهدی(عج)بودند.می توان گفت که فعالیت عثمان و نیابت او در آن زمان، جهاد بزرگی بشمار می رفت.بنابراین مدعیان جرأت چنین ادعایی را نداشتند.

 

3. عادت نداشتن مردم:در آن زمان هنوز ارتباط با امام از طریق«نواب»برای مردم به روشنی مشخص نبود.

 

بنابراین آنچه از کتب تاریخی ویژه شیعیان مفهوم می شود این است که، سفارت دروغین از زمان محمد بن عثمان(نایب دوم)آغاز گردید.

 

شیخ طوسی از:محمد بن حسین شریعی، هلالی، شلمغانی، حسین بن منصور حلاج، ابو بکر بغدادی، ابو دلف مجنون و غیره به عنوان مدعیان دروغین وکالت نام می برد.

 

برخی از این مدعیان سفارت، در آغاز از صلحا و حتی بعضی از آنان از یاران امام هادی(ع)و امام حسن عسکری(ع)بودند که سرانجام به دلایلی که به آنها اشاره رفت منحرف شدند و راه تزویر پیش گرفتند.

 

محمد بن عثمان و سایر سفرای راستین نیز با تمام نیرو به مبارزه و افشای آنان برخاستند.از سوی امام مهدی(عج)نیز توقیعاتی مبنی بر لعن این گونه مدعیان صادر گردید.از جمله محمد بن علی شلمغانی عزاقیر که در آغاز مردی مؤمن، درستکار و نماینده ابن روح(نایب سوم)بود، به انحراف کشیده شد و بر سر این انحراف جان باخت.

 

از آنچه بیان گردید می توان چنین نتیجه گرفت:

 

1. این گروه مدعیانی بودند که در دوره غیبت صغری از میان امت اسلامی سر برآوردند و علیه سفرای راستین و ارکان پیشوایان شیعی و درحقیقت بر ضد مهدی موعود(عج)و مصالح بزرگی که ایشان در جامعه دنبال می کردند، مسیر انحرافی به وجود آوردند.

 

2. در مبارزه با مدعیان دروغین چنان که ملاحظه گردید، شیعیان بغداد و نواب خاص به مقابله پرداختند و به پیروزی رسیدند.

 

3. خلافت عباسی که در آغاز محرمانه از این جریان حمایت می کرد سرانجام در سرکوبی آنان شرکت کرد.

 

اما این سؤال در اذهان مبتادر می شود که چرا حکومت از مدعیان وکالت برای ایجاد تزلزل و تشتت در عقاید طرفداران ائمه استفاده نکرد.که پاسخ این پرسش را چنین می توان توجیه کرد.

 

1.دعوت این گروه به روشنی برخلاف تعالیم اسلام بود بنابراین از آنان حمایت نکردند.

 

2. توقیعات امام مهدی(عج)و نقش فعالانه سفرا در بغداد آن چنان حساب شده بود که به حکومت امکان نمی داد از مدعیان جهت اهداف و مقاصد خویش بهره گیرند.

 

3. حکومت خومد نیز از تشتت و انهدام ارکان و توده های مردم وحشت داشت. زیرا دستگاه خلافت، قدرت خویش را براساس التزام به اسلام بنا نهاده بود و از تظاهر به شعارهای اسلامی بهره مند می گردید و اگر دعوتهای انحرافی به صورت علنی وارد شعارهای اسلامی می گردید، دولت نیز از آن زیان می دید.

 

4. حکومت عباسی در حدود درک و فهم خویش از آن وحشت داشت که مبادا یکی از این مدعیان در بعضی از ارکان مردمی تأثیر گذاشته و آن را به خط مشی ائمه نزدیک سازد، گرچه عنوان سفارت دروغین باشد.

 

5. مدعیان نیز خود از دیدگاه قانونی و شرعی نبودن حکومت و ستمگری هیأت حاکمه با ائمه و سفرا اشتراک عقیده داشتند زیرا آنان می ترسیدند که خود را به هیأت حاکمه بفروشند و توده های مردم راکه به حکومت بدبین بودند از دست بدهند.

 

در این بخش حتی المقدور براساس اولیت زمانی به تفصیل، تشریح و تفسیرعمل کرد سفرای دروغین و نیز چگونگی مقابله سفرای راستین براساس توقیعات امام مهدی(عج)با توطئه آنان می پردازیم:

 

1. ابو محمد شریعی:

وی که ظاهرا نامش حسن بوده است، اولین کسی است که در زمان سفیر دوم ادعای سفارت نمود شریعی از جمله اصحاب امام هادی(ع)و امام حسن عسکری(ع) به شمار می رفته است.از ناحیه مقدسه امام(عج)توقیعی در لعن وی صادر گردید و شیعیان به همین دلیل از او دوری جستند.

 

2. احمد بن هلال کرخی(180-267ق)

وی پیش از انحراف از شخصیت والایی برخوردار بود و عالمی برجسته و عارفی متقی محسوب می شد.احمد بن هلال، عصر امام رضا(ع)تا هفت سال از غیبت صغری را درک کرده بود.

 

شیخ طوسی در الفهرست می نویسد: بیشتر کتب احادیث شیعه بوسیله او روایت شده است

 

او نیز مدعیان وکالت بود و سفارت محمد بن عثمان را قبول نداشت و گفته بود:«من چیزی از امام درباره وی نشنیدام، اما درباره پدرش، عثمان شنیده ام اگر درباره او نیز یقین داشتم، اطاعت می کردم، گفتند غیر از تو کسان دیگری شنیده اند، گفت:انتم و ماسمعتم»

 

سرانجام درباره احمد بن هلال نیز توقیع لعن صادر شد و حسین بن روح نایب سوم آن را اعلام کرد.وی تألیفاتی از جمله کتاب(یوم ولیله) (روز و شب)و کتاب نوادر(تازه ها)نیز دارد.احمد بن هلال پس از مدتی به مسلک صوفیه پیوست و گویا 54نوبت به حج رفت که 20نوبت آن را پیاده طی کرد.

 

3. محمد بن علی بن بلال(بلالی)

محمد بن علی نیز یکی دیگر از مخالفان نیابت محمد بن عثمان است.پیش ازانحراف با امام دهم و یازدهم، رابطه نزدیکی داشت و از وکلای معتبر آنان بشمار می رفت. ابن طاووس او را از سفرای موجود در عصر غیبت صغری و از بابهای معروفی می داند که قایلین به امامت عسکری(ع)در آن اختلاف ندارند.امام شیخ طوسی او را در زمره نکوهش شدگانی می داند که ادعای سفارت کرد.جریان او با محمد بن عثمان و درخواست اموالی که از امام نزد وی بود، معروف است تا جایی که از امام مهدی(عج)توقیعی درباره وی صار می گردد.

 

 

 

4. محمد بن احمد بن عثمان:

محمد بن احمد بن عثمان مکنی به ابو بکر و معروف به بغدادی، برادرزاده محمد بن عثمان سفیر دوم است که در بیسوادی و ناجوانمردی شهره عام و انحراف او در نزد محمد بن عثمان به اثبات رسیده بود.شیخ طوسی می نویسد:«جمعی از خواص صحابه در مجلس محمد بن عثمان، در روایات ائمه بحث و گفتگو داشتند که ناگهان محمد بن احمد به آن مجلس وارد شد، سفیر دوم با ورود وی دستور قطع مذاکره را داد و گفت:«ساکت باشید که این جنایتکار جزء اصحاب شما نیست»

 

محمد بن احمد پیش از ورود به بغداد، مدعی نیابت نبود.گروهی از علمای شیعه درباره ادعای او از وی توضیح خواستند که منکر شد و قسم یاد نمود که چنین ادعایی ندارد و گفت:«گرفتن هر مقدار پول به عنوان وکالت بر من حرام است»اما پس از آمدن به بغداد تغییر روش و عقیده داد و از گروه شیعیان بغداد جدا گردید و مردم را پس از خویش به محمد مظفر معروف به ابو دلف احاله داد و وصیت کرد.

 

محمد بن احمد، مدتی از طرف یزیدی حاکم بصره در آن شهر سمت وکالت داشت.در آن سمت اموال بسیاری به چنگ آورد و پس از چندی به دلیل شکایت گروهی از او، یزیدی اموالش را مصادره کرد و او را مورد ضرب و شتم قرار داد که سرانجام بر اثر آن ضربات اندکی بعد درگذشت.

 

5. ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی:

شلغمانی از کسانی است که با حسین بن روح نایب سوم امام مهدی(عج)به مخالفت برخاست و به تأسیس مذهب جدیدی پرداخت.وی از قریه شلمغان از قراء واسط بود و نیز او را الغزاقر[18]و پیروانش را به همین مناسبت عزاقریه می خوانده اند. شلمغانی یکی از کاتبان بغداد و از مؤلفان شیعه بود.پیش از مخالفت با حسین بن روح، نزد شیعیان مقام بزرگی داشت و نوشته هایش مورد استفاده آنان قرار می گرفت، زمانی که حسین بن روح پنهان زیستی را آغاز کرد، شلمغانی را به نیابت خویش برگماشت و توقیعات حضرت مهدی(عج)توسط حسین بن روح به دست وی می رسید.مردم نیز در رفع حوایج و حل مشکلات خویش به او مراجعه می کردند.

 

تاریخ خروج شلمغانی از تبعیت حسین بن روح دقیقا روشن نیست زیرا نمی دانیم که وی در چه تاریخی در خفا می زیسته است.از منابع چنین استنباط می گردد که دوره پنهان زیستی حسین بن روح با شروع دوران وزارت حامد بن عباس مصادف بوده است که ایام وزارت حامد نیز از جمادی الاخر 306تا ربیع الاخر سال 311هق. طول کشیده است. اما شیخ طوسی نوشته است که شلمغانی هرگز از جابن ابن روح نه نایب بود و نه سفیر، بلکه وی یکی از فقیهان بود که به کفر و الحاد گرایید و از این جهت توقیعی به دست ابن روح، مبنی بر لعن و برائت از وی و پیروانش صادر گردید.

 

به هر حال شلمغانی در سال 322ه.ق.مذهبی ایجاد کرد که براساس آن در عالم تشیع قائل به تناسخ و حلول خداوند در اجسام دیگران گردید. وی ترک عبادت و نکاح محارم را مباح اعلام کرد، و توانست گروهی از شیعیان از جمله محسن بن ابی الحسن فرزند ابن فرات وزیر را به خود متمایل کند. از جمله کسان دیگری که به او پیوستند، ابراهیم بن محمد بن ابی عون، عالم و ادیب شیعه بود.وی کتابی تحت عنوان«تشبیهات»تألیف کرد.ابراهیم از معدود کسانی بود که درباره شلمغانی غلو کرد و بر آن اعتقاد بود که خداوند در جسم آدم، شیث و سایر انبیاء و اولیاء به ترتیب حلول کرده تا در جسد امام حسن عسکری(ع)و سپس در قالب شلمغانی قرار گرفت و به همین دلیل او و پیروانش، حرم و اموال خود را برای استفاده شلمغانی مباح دانسته اند.

 

سرانجام به دلیل همین اعتقادات منحط، توقیعی مبنی بر لعن شلمغانی از ناحیه مقدسه امام مهدی(عج)صادر گردید و حسین بن روح(312ق)از محل زندان خویش-در خانه مقتدر خلیفه-نامه ای به ابو علی بن همام نوشت که چون در دست دشمن اسیر است از امام بخواهد که توقیع مربوط به شلمغانی منتشر نشود ولی حضرت مهدی دستور انتشار آن توقیع لعن را صادر فرمودند.

 

دستگیری و قتل شلمغانی :

پس از انتشار عقاید شلمغانی و صدور لعن از ناحیه مقدسه امام مهدی(عج)، شیعیان از او روی برتافتند.دستگاه خلافت نیز که در آغاز از اندیشه های انحرافی، محرمانه حمایت می کرد، در این زمان، رواج چنین اندیشه هایی را برای تشکیلات خویش زیان بار ارزیابی کرد و به تعقیب شلمغانی پرداخت و سرانجام او را در سال 322(ق)در حالی که از مکانی به مکان دیگر می گریخت دستگیر کرد.

 

ابن مقله وزیر از پیروان برجسته شلمغانی چون:حسین بن قاسم بن عبد الله، ابراهیم بن محمد، ابن شیث زیات و احمد بن محمد بن عبدوس، مراسلاتی به دست آورد که او را به خطابه هایی که در خور شأن خداوندی است، خطاب کرده بودند.آن مدارک را در حضور خلیفه به مردم نشان دادند و صحت آنها به اثبات رسید.شلمغانی نیز اقرار کرد که آن اسناد از پیروان اوست اما مضامین آنها را رد کرد و از مکتب خویش دست کشید و اظهار اسلام نمود.

 

اما ابن کثیر می نویسد:«شلمغانی در آغاز محاکمه، منکر اتهامات گردید ولی در مرحله دوم به برخی از اتهامات اقرار نمود.قضات از او خواستند که از آنچه می گوید توبه کند ولی حاضر نشد.»

 

در جریان محاکمه ابن عون و ابن عبدوس را که از طرفداران وی بودند به حضور شلمغانی آوردند.خلیفه به آنان دستور داد که اگر او را مقدس نمی شمارند به گونه هایش سیلی زنند.احمد بن عبدوس وی را سیلی زد ولی ابراهیم ابن ابی عون، ریش شلمغانی را بوسید و او را با خطابه هایی چون، الهی، سیدی و رزاقی خواند.

 

سرانجام با آن که شلمغانی ربوبیت خویش را انکار کرد ولی فقیهان و قضات خوی وی را مباح اعلام کردند و همراه ابن ابی عون به دار آویختند و سپس اجساد آنان را در آتش سوزاندند.

 

به هر حال با وجود این که شلمغانی تألیفاتی داشته و کتاب«الحاسة السادسة» دستور دینی مکتب وی محسوب می شده است، از اصول عقاید و دعاوی او اطلاع دقیقی نداریم زیرا از وی و پیروانش سندی در دست نیست.و آنچه مخالفان نقل کرده اند هم مختصر است و هم ممکن است به تهمت و غرض آلوده باشد.

 

امر مسلم این است که شلمغانی همچون حسین بن منصور حلاج از حلولیه بوده است و ابن روح نایب سوم، به صراحت او را از پیروان حلاج می شمارد. چون ابن روح مورد اعتماد شیعیان بوده است، بنابراین در انحراف شلمغانی تردیدی نمی ماند.

 

6. حلاج:

حسین بن منصور حلاج یکی دیگر از مدعیان نیابت است.در این مقال قصد نداریم به شرح حال و دیدگاههای او در ابعاد مختلف بپردازیم.بلکه هدف بیان چگونگی ادعای حلاج است.حلاج صوفی معروف، پس از آن که وارد بغداد شد، تصمیم گرفت که از راه رابطه نسبی، خود را به اسماعیل بن علی نوبختی که از بزرگان و علمای شیعه بغداد بوده است-نزدیک کند.اما چنان که شیخ طوسی در کتاب الغیبه به تفصیل، شرح مراوده وی با نوبختی را آورده است، از نوبختی دست کشید و دیگرقاصدی نزد وی اعزام نکرد.

 

حلاج سپس راهی«قم»گردید.وی در آغاز خود را رسول امام غایب و وکیل و باب آن حضرت معرفی می کرد و معتقد بود که امام مهدی(عج)از دنیا رحلت کرده اند. اما علی بن حسین بن موسی بابویه(پدر شیخ صدوق)و دیگر شیعیان قم نیز از وی تبری جسته و از قم طردش کردند.

 

اگرچه توقیع لعن از طرف صاحب الامر(ع)درباره حلاج صادر نشده است، ولی حسین بن روح وی را منحرف و به ادعای دروغین وکالت متهم می کرد.هیأت حاکمه نیز از آن بیم داشت که مبادا حرکت حلاج پایه های حکومت آنان را سست و جامعه را از اصل اسلام منحرف کند.به همین دلیل در زمان خلافت مقتدر او را دستگیر کردند و به فتوای علما محکوم به اعدام گردید.

 

حلاج پس از آگاهی از فتوای علما گفت:«قتل من جایز نیست»زیرا دین من اسلام و مذهب من تسنن است!!. درحالی که حلاج خود را نماینده امام مهدی(عج) و بغدادی نیز او را شیعه می دانسته است.

 

7. محمد مظفر معروف به ابو دلف:

ابو دلف از مخمسه معروف بوده و سرانجام به ابو بکر بغدادی روی آورد و از مرام وی دفاع کرد و او را از حسین بن روح، نایب سوم برتر دانست.ابو بکر او را جانشین خویش نمود و از این رو بعد از سمری، وی نیز ادعای سفارت کرد و اصحاب و بزرگان شیعه همین ادعا را دلیل بر کذب او دانستند زیرا براساس توقیع امام، سمری آخرین سفیر بوده است و هرکس بعد از وی ادعای سفارت کند، دروغگو و کذاب است.بنابراین ابو دلف نیز متهم به الحاد و کفر گردید و سپس کارش به دیوانگی کشید و از میدان مبارزات مذهبی به کنار رفت./907/د101/ح

 

منبع: آینده روشن

ارسال نظرات