۱۲ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۵:۰۱
کد خبر: ۹۷۰۴۷
بازخوانی حرکت منافقان در مدینه

توطئه با طعم دین

خبرگزاری رسا ـ تقسیم شدن مردمان به سه دسته: مؤمن، کافر، منافق. در عصر اسلام تازگى نداشت و مختص به آن دوره هم نبود. بلکه مسئله منافق در عصر ما نیز همان است که در صدر اول اسلام بود. بنا بر این آیات ابتدایی سوره بقره شامل حال هر دوره و هر زمان است. افرادی که با طعم دین توطئه می کنند.
فتنه سبز




هادی الیاسی

زندگی افراد تاثیرگذار در طول تاریخ که همواره پر از سختی‌ها و فراز و نشیب‌های مختلف بوده برای ما درس است. در این میان برگزیدگان افراد بشر یعنی پیامبران خداوند که در راه اثبات وحدانیت خدا و حقانیت رسالت خویش به محنت و گرفتاری‌های گوناگون دچار شدند، الگوهایی کامل و اسوه‌هایی تمامند. پیامبر خاتم حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) نیز در را رسیدن و به هدف خود و نشر اسلام به حدی سختی و محنت را تحمل کرد که فرمود: «ما اوذى نبى‏ مثل ما أوذیت‏؛ هیچ پیامبری مانند من اذیت نشد».[1] اما همه پیامبران به ویژه رسول مهربان اسلام هیچ گاه لب به شکوه و گلایه باز نکردند و در میدان سختی‌ها همواره شاکر خداوند و صابر بر بلا بودند.

رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) نیز در طی دوران بعثت با رنجهای گوناگونی مواجه شد. از جمله سختی‌های ایام بعثت و گسترش اسلام مواجهه پیامبر با منافقان بود. منافقانی که از ابتدای بعثت تا زمان رحلت پیامبر چه در مدینه و چه در مکه ناراحتیها و رنجهای زیادی را بر پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) تحمیل کردند.

تولد منافقان

پیدایش و تقسیم شدن افراد جامعه به سه گروه: مؤمن، کافر و منافق یک امر طبیعى است. هر دین یا حتى طرحى در جهان پیدا شود، مردم در تلقى آن سه گروه خواهند بود، عده‏اى با جان و دل مى‏پذیرند، عده‏اى به مخالفت برمى‏خیزند و عده‏اى براى مصلحت به ظاهر قبول مى‏کنند. این یکی از مرزهای تولد مؤمن، کافر و منافق است. زمان حضور رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) در مکه، منافقان هنوز به رشد و تکثیر نرسیده بودند. حتی برخی از مورخان و مفسران پیدایش منافقان را بعد از هجرت می‌دانند، اما بنابر استناد به برخی از نقلهای تایخی، پیش از هجرت نیز منافقان وجود داشتند.[2] نزول آیه 11 از سوره عنکبوت که در مکه نازل شده است نیز این نقلها را تقویت می‌کند.

تکثیر منافقان

بعد از هجرت حضرت به مدینه و گسترش اسلام و رونق یافتن آن منافقان نیز بیشتر شدند. در جنگ «بدر» بعضى از لشگریان آن حضرت منافق بودند: «إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ ...».[3] منافقان هر چه بیشتر مى‏شدند، بیشتر ایجاد مزاحمت مى‏کردند، چنانکه در جنگ «احد» عبد اللَّه بن ابی، سرکرده منافقان از راه، به مدینه برگشت، سیصد نفر با او برگشتند و رسول خدا را تنها گذاشتند. از این معلوم مى‏شود که منافقان اظهار وجود هم مى‏کرده‏اند. حکم بن ابى العاص و چند نفر دیگر، بدین علت به طائف تبعید شدند و تا حکومت عثمان حق مراجعت به مدینه را نداشتند. سوره توبه که در سال نهم هجرت و در حالی که یکسال بیشتر به رحلت آن حضرت نمانده بود، نازل گشته است، بیشترش درباره منافقان است. نکته قابل تأمل آن است که از ابتداى هجرت تا رحلت آن حضرت مسئله منافقان یک مسئله پیچیده و حل ناشدنى بود، ولى به مجرد رحلت آن بزرگوار دیگر خبرى از منافقان نیست. این گروه در کدام چاه دفن شدند و چرا دم فرو بستند؟! بعضى از بزرگان اهل سنت اینگونه گفتنه‌اند که یک ماه و نیم به وفات حضرت، منافقان همه اسلام آورده و در ردیف مؤمنان قرار گرفتند!

نفاق؛ حرکت زیرپوستی

نفاق در اصل از ماده «نَفْق» بر وزن «نَفْخْ» به معنی نفوذ و پیشروی است. «نفَق» بر وزن «شَفَق» به معنی کانال‏ها و نقب‏هایی است که زیر زمین می‏زنند تا برای استتار یا فرار از آن استفاده کنند. بعضی از مفسران گفته‏اند: بسیاری از حیوانات، مانند موش صحرایی و روباه و سوسمار برای لانه خود دو سوراخ قرار می‏دهند، یکی آشکار که از آن وارد و خارج می‏شوند، دیگری پنهانی که هنگام خطر از آن می‏گریزند. این سوراخ پنهانی را «نافقاء» گویند.[4] به این ترتیب «منافق» کسی است که طریقی مرموز و مخفیانه برای خود برگزیند، تا با مخفی‏کاری در جامعه نفوذ کند و به هنگام خطر از طریق دیگر فرار کند.

خطر منافقان

منافقان خطرناکترین افراد هر اجتماعی هستند؛ زیراکه:

· در درون جامعه‏ زندگى مى‏کنند و از تمام اسرار با خبرند.

· شناختن آنها همیشه کار آسانى نیست، و گاه خود را چنان در لباس دوست نشان مى‏دهند که تشخیص آنها برای اهل حق نیز دشوار است. به تصریح قرآن پیامبر نیز بعضی از منافقان را نمی‌شناخت: «وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدینَهِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُم‏؛ از (میان) اعراب بادیه‏نشین که اطراف شما هستند، جمعى منافقند؛ و از اهل مدینه(نیز)، گروهى سخت به نفاق پاى بندند. تو آنها را نمى‏شناسى، ولى ما آنها را مى شناسیم‏».[5]

· چون چهره اصلى آنها براى بسیارى از مردم ناشناخته است درگیرى مستقیم و مبارزه صریح با آنها کار مشکلى است.

· آنها پیوندهاى مختلفى با مؤمنان دارند (پیوندهاى سببى و نسبى و غیر اینها) و وجود همین پیوندها مبارزه با آنها را پیچیده‏تر مى‏سازد.

· آنها از پشت خنجر مى‏زنند و ضرباتشان غافلگیرانه است.[6]

به سبب وجود این دلایل و جهات دیگرى منافقان می‌توانند ضربات جبران ناپذیری را به جامعه پیرامون خود وارد سازند. در حدیثى آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله) فرمود: «إِنِّی لاأَخَافُ عَلَى أُمَّتِی مُؤْمِناً وَلامُشْرِکاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِیمَانِهِ وَأَمَّا الْمُشْرِکُ فَیُخْزِیهِ اللَّهُ وَیَقْمَعُهُ بِشِرْکِهِ وَلَکِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ کُلَّ مُنَافِقٍ حُلْوِ اللِّسَانِ یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَیَفْعَلُ مَا تُنْکِرُون‏؛ من بر امتم نه از مؤمنان بیمناکم، نه از مشرکان، اما مؤمن ایمانش مانع ضرر او است، و اما مشرک خداوند او را به خاطر شرکش رسوا مى‏کند، ولى من از" منافق" بر شما مى‏ترسم که از زبانش علم مى‏ریزد (و در قلبش کفر و جهل است) سخنانى مى‏گوید که براى شما دلپذیر است، اما اعمالى (در خفا) انجام مى‏دهد که زشت و بد است».[7]

حرکت برای براندازی اسلام

در ایام حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) در مدینه منافقان از هیچ نقشه و حیله‌ای برای ضربه زدن به دین اسلام فروگذار نشدند. قرآن در سوره‌ها و آیات مختلف خود به ترفندها و دسیسه‌های منافقان اشاره می‌کند. توطئه تأسیس مسجد ضرار توسط منافقان مدینه از جمله برگهای سیاه فعالیتهای منافقان صدر اسلام است که در سوره توبه با آن روبرو می‌شویم. منافقان برای تحقق بخشیدن به توطئه براندازی نهضت رسول اعظم (صلی الله علیه وآله) اقدام به ساختن مسجدی کردند که قرآن آن را «مسجد ضرار» نامید: «وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون‏؛ (گروهى دیگر از آنها) کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان (به مسلمانان) و (تقویت) کفر، تفرقه‏افکنى میان مؤمنان و کمینگاه براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود؛ آنها سوگند یاد مى‏کنند که جز نیکى (و خدمت)، نظرى نداشته‏ایم! امّا خداوند گواهى مى‏دهد که آنها دروغگو هستند!».[8]

در شأن نزول این آیات گفتنه‌اند: گروهی از منافقان نزد پیامبر آمدند و گفتند: به ما اجازه دهید مسجدی در قبیله بنی سالم [نزدیک مسجد قبا] بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار در آن نماز بگزارند و در شبهای بارانی کسانی که توان آمدن به مسجد شما را ندارند، در آنجا نماز بخوانند. این درخواست در زمانی بود که پیامبر عازم جنگ تبوک بود. آنها پس از دریافت اجازه از پیامبر از او خواستند که شما شخصاً بیایید و در آن نماز بگزارید! پیامبر فرمود: من عازم سفرم و هنگام بازگشت به خواست خدا به آن مسجد می‌آیم. بعد از بازگشت پیامبر از تبوک و در حالی که هنوز پیامبر وارد مدینه نشده بود، بر پیامبر وارد شدند و خواستند که به مسجدشان رود و نماز بخواند. در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیات تأسیس مسجد ضرار را برای پیامبر آورد و پرده از توطئه خطرناک آنها برداشت. پیامبر نیز دستور داد که مسجد مزبور را آتش زدند و با خاک یکسان کردند و محل آن را جایگاه ریختن زباله‌های شهر قرار دادند.[9]

توطئه با طعم دین

شاید این سؤال به ذهن شما نیز خطور کند که ساختن مسجدی محلی برای کسانی که توان جسمی ندارد تا به مسجد پیامبر بروند چه اشکالی داشت که پیامبر چنین دستوری صادر فرمود؟ پس از باخبر شدن از ماهیت این توطئه شوم به حکمت دستور پیامبر نیز واقف خواهیم شد.

در زمان جاهلیت مردی به نام «ابوعامر» به آیین نصرانیت گروید و در سلک راهبان درآمد. برای خودش زاهدی شد و به همین دلیل در قبیله خزرج صاخب نفوذ بود. پس از هجرت پیامبر (صلی الله علیه وآله) به مدینه مسلمانان به گرد پیامبر جمع شدند. به تدریج کار اسلام بالا گرفت و به خصوص بعد از غلبه مسلمانان بر مشرکان در جنگ بدر،‌ ابو عامر اطراف خود را خالی دید. او که روزگاری از بشارت دهنگان ظهور پیامبر بود و انتظار موعود خویش را نوید می‌داد، اکنون با ظهور پیامبر، محبوبیت خویش را از دست رفته دید، لذا به مبارزه با اسلام برخاست و از مدینه به سوی کفار مکه رفت و از آنها برای جنگ با پیامبر کمک خواست. قسمتی از نقشه‌های جنگ احد را بر ضد مسلمانان طرح ریزی کرد، به دستور او در میان دو صف لشگر گودال‌هایی حفر کردند که پیامبر نیز در یکی از آنها افتاد و پیشانیش مجروح شد. پس از پایان جنگ احد و به پا خاستن آوازه اسلام ابوعامر از مدینه فرار کرد و به سوی پادشاه روم رفت تا او را علیه پیامبر تحریک کند، لذا پیامبر او را فاسق نامید. او نامه‌ای برای منافقان مدینه نوشت و به آنها گفتن که با لشگری ازروم به سمت مدینه خواهد و منافقان مدینه را توصیه کرد که مرکزی را در مدینه برایش بسازند تا کانون فعالیتهای او در آینده باشد.[10] منافقان نیز تحت عنوان کمک به نانوانان و سالمندان مسجدی را برای او بنا کردند. اهداف آنها از ساخت این مسجد در چهار قسمت نهفته بود:

1. رساندن ضرر و زیان به مسلمانان. آنها با پیش بینی و نقشه ریزی قصد رساندن زیان به مسلمانان با ساختن پایگاهی جدید در برابر پیامبر را داشتند تا مردم را گرد خود جمع سازند و از پیشرفت اسلام جلوگیری نمایند.

2. تقویت مبانی کفر و سوق دادن مردم به کفر.

3. ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان. تفرقه عامل فروپاشی جامعه‌ها و نظامهاست. قرآن روی این اصل و اتحاد و همبستگی تأکید فراوان دارد. امروزه نیز استکبار جهانی از همین عامل برای پیشبرد اهداف و برنامه‌های خود در میان جوامع گوناگون از جمله کشورهای اسلامی بهره می‌گیرد.

پاره‌ای از مفسران از این آیه استفاده کرده‌اند که ساختن مساجد در کنار یکدیگر مطلوب نیست، زیرا جمعیتها از هم متفرق می‌شوند و مساجد از رونق می‌افتند. این یک امر رایج است که کشورها اجازه نمی‌دهند مراکزی که منفعت عمومی دارند در کنار هم قرار گیرند، تا هم رونق آنها حفظ شود و هم دسترسی عموم برای رفع حاجت متعادل باشد.

4. تأسیس پناهگاهی برای تجمع و فعالیت کسانی که دشمن خدا و رسول او هستند.

هشدار و انذارهای قرآن در قالب بیان داستانها و اتفاقات رخ داده در زمان پیامبران، به خصوص پیامبر گرامی اسلام جاودان است. قرآن به عموم مسلمانان و مؤمنان هشدار می‌دهد که نباید درباره دشمنان اسلام ساده اندیش و سطحی نگر باشند. دشمنان برای ضربه زدن به جوامع اسلامی، اعتقادات و از هم گسستن صفهای مؤمنین از طرح‌ها و قالبهایی عقل‌ و عامه پسند، بهره می‌گیرند. شعارهایی در قالب آزادی، دموکراسی، اصلاح طلبی، تغییر و... سر داده و به مسلمین آسیب می‌زنند. ماجرای مسجد ضرار به خوبی بیان کننده این حقیقت است که منافقان برای پیشبرد اهداف خود چه دلیل موجه‌ای را بهانه کردند.[11]

مسجد ضرار؛ گوساله سامری

روایات ماجرای مسجد ضرار را تکرار ماجرای گوساله سامری بیان می‌کنند. بنی اسرائیل در حالی به پرستش گوساله روی آوردند که پیامبرشان حضرت موسی زنده بود.[12] مسجد ضرار نیز همان گوساله سامری است اما در شکل و قالبی دیگر تا مردم را از پرستش خدا جدا سازد در حالی که پیامبر اسلام هنوز در قید حیات است. اگرچه منافقان فرجام این نقشه زمین گیر شدند، اما هرگز دست از توطئه‌های خود برنداشتند. امام سازی و جعل خلیفه‌های متعدد پس از پیامبر و کنار زدن وصی و امام دنباله همان نقشه‌های شوم منافقان بود. امام سازی در مقابل ائمه مسلمین و خانه نشین ساختن امامان معصوم حاصل همان کینه‌توزی‌های منافقین بود که یک به یک به شهادت ، اسارت و مسومیت و مظلومیت امامان و ذریه رسول الله (صلی الله علیه وآله) انجامید.

منافقان در هر عصر

تقسیم شدن مردمان به سه دسته: مؤمن، کافر، منافق. در عصر اسلام تازگى نداشت و مختص به آن دوره هم نبود. بلکه مسئله منافق در عصر ما نیز همان است که در صدر اول اسلام بود. بنا بر این آیات ابتدایی سوره بقره شامل حال هر دوره و هر زمان است.[13]

باید هر سه گروه را از هم باز شناخت و نسبت به هر یک رفتار لازم را بجاى آورد. اسرائیل فعلى و صهیونیسم بین‏المللى نه تنها از یهود خیبر، بنى قریظه، بنى نضیر و بنى قینقاع کم‏خطر نیستند بلکه بمراتب پرخطرتر هستند آن روز مرحب‏ها، کعب‏ها، شاس‏ها، و حارث‏ها به فکر ریشه‏کن کردن اسلام و مسلمین بودند، امروز اسرائیل پوشالى.

آن روز منافقان مدینه در کار پیشرفت اسلام اخلال مى‏کردند امروز منافقان عصر، در جوامع اسلامى به نفع کفار و دشمنان اسلام تلاش مى‏کنند، آن روز عبد اللَّه بن ابى به مشرکان مکه و یهود اطراف مدینه مى‏گفت ما با شمائیم. ما مسلمانان را مسخره کردیم، امروز منافقان دیگر. حقا که پیروان قرآن باید در هر دوره کفار و منافقان را بشناسند و حساب خویش را با آنها روشن کنند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشتها:

1. کشف الغمّه، ج 2، ص 537.
2. ر.ک: الدر المنثور، ج 4، ص 109 و 110؛ تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج 12، ص 325.
3. انفال: 49.
4. قاموس قرآن، ج 8، 97؛ مفردات فی غریب القرآن، ذیل ماده نفق، ج 1، ص 819.
5. توبه: 101.
6. تفسیر نمونه، ج‏24، ص 167.
7. الغارات، ج 1، ص 157؛ تحف العقول عن آل الرسول، ص 179؛ نهج البلاغه،‌ نامه 27.
8. توبه: 107.
9. مجمع البیان، ج 5، ص 72؛ المیزان،‌ج 9، ص 412؛ صافی، ج 2، ص 374؛ الکاشف، ج 4، ص 101؛ فخر رازی، ج 16، ص 198.
10. همان.
11. تفسیر نسیم حیات، ج 11، ص 52 و 53.
12. الکاشف، ج 4، ص 102.
13. تفسیر احسن الحدیث، ج 1، ص 62.


701/ح

ارسال نظرات