۳۰ مهر ۱۳۸۹ - ۱۹:۰۸
کد خبر: ۸۸۴۲۱
متن کامل/ رهبر معظم انقلاب:

اگر روحانیت میخواست در حاشیه حرکت کند، دین آسیب میدید

خبرگزاری رسا ـ متن کامل سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع پرشور ده ها هزار تن از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم منتشر شد.
ديدار هزاران نفر از طلاب و روحانيون قم با رهبر معظم انقلاب


به گزارش خبرگزاری رسا متن کامل بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار پرشور و عظیم ده ها تن از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم منتشر شد.

حضرت آیت الله خامنه ای در این دیدار بر مسایلی از جمله رابطه حوزه و حاکمیت، استقلال حوزه، تحول در حوزه، تدریس فلسفه و تفسیر و نیز حوزه های علمیه خواهران تاکید کردند.

متن کامل این سخنرانی به شرح زیر است:

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى‌القاسم محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فى الأرضین‌.
السّلام علیک ایّتها السّیّدة یا فاطمة المعصومة یا بنت موسى‌بن‌جعفر علیک و على ابائک الطّیّبین الطّاهرین المعصومین افضل الصّلاة و السّلام‌.

تقارن این دیدار بسیار باعظمت ما، که حضور برجسته‌ى اساتید، بزرگان، فضلا و آحاد طلاب عزیز حوزه‌ى علمیه‌ى قم به آن عظمت بخشیده است، با میلاد مسعود حضرت على‌بن‌موسى‌الرضا (علیه الاف التّحیّة و الثّناء) و همچنین ولادت خواهر بزرگوار ایشان، حضرت فاطمه‌ى معصومه (سلام اللَّه علیها) ما را به یاد حرکت عظیم و مبارک این برادر و خواهر و هجرت پرمعناى این دو بزرگوار مى‌اندازد؛ که بدون تردید در تاریخ ملت ایران و تاریخ تشیع، یک حرکت سازنده و تأثیرگذار بوده است.
بدون تردید نقش حضرت معصومه (سلام اللَّه علیها) در قم شدن قم و عظمت‌ یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخى، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوى بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت‌شده‌ى دامان اهل‌بیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهم‌السّلام) و عبور از شهرهاى مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلى معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در آن دوره‌ى ظلمانى و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهى بشود که انوار علم و انوار معارف اهل‌بیت را به سراسر دنیاى اسلام از شرق و غرب منتقل کند.

امروز هم مرکز معرفتى دنیاى اسلام، شهر قم است. امروز هم مثل همان دوران، قم قلب فعال و متحرکى است که میتواند و میباید خون معرفت و بصیرت و بیدارى و آگاهى را در سرتاسر پیکر امت اسلامى پمپاژ کند. در آن روز، اولین کتابهاى فقه و معارف شیعه و پیروان اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) از قم صادر شد. کتابهاى اساسى مورد اعتماد و اتکاى فقیهان و عالمان و محدثان در شهر قم به وسیله‌ى حوزه‌ى قم به وجود آمد. کتاب «نوادر الحکمه»ى محمد بن احمد بن یحیى، کتاب «بصائر الدرجات» صفار، کتاب «الشرایع» على بن بابویه قمى، کتاب «محاسن» برقى، کتب احمد بن محمد بن عیسى و ده‌ها و صدها کتاب دیگر در این پایگاه معرفتى به وجود آمد و تولید شد. شخصیتهائى در اینجا پرورش یافتند که وقتى به اقطار عالم اسلامى سفر میکردند، محفل آنها محفل فیض بود. شیخ صدوق (رضوان اللَّه علیه) که جزو نسل سومى‌ها و چهارمى‌هاى این حرکت عظیم است، وقتى به بغداد رفت - که بغداد مرکز شیعه و مرکز حدیث بود - در پاى منبر او علما و فضلا و بزرگانى جمع شدند و از او استفاده کردند. لذا ملاحظه میکنید که شیخ صدوق، شیخ و استاد مفید (رضوان اللَّه علیهما) است. بنابراین قم شد مرکز.

امروز هم قم مرکز است. در اینجا در طول سالهاى متمادى، ده‌ها هزار پروانه‌ى عاشق، گرد شمع معارف اهل‌بیت حرکت میکنند، علم مى‌آموزند، معرفت مى‌آموزند، با مشکلاتِ بسیار دست و پنجه نرم میکنند، هدفهاى عالى و معنوى را در نظر میگیرند و بدون توجه به این مشکلات پیش میروند. شاید در دنیا کمتر شهرى سراغ داریم، شاید هم سراغ نداریم که این تعداد عظیم، انسانهاى دنبال فراگیرى دانش دین و معرفت و معنویت و سلوک جمعى، از زن و مرد مشغول تلاش و کار باشند و شب و روز مجاهدت معنوى و علمى و فرهنگى کنند. این حوزه‌ى امروز قم است، با این موقعیت ممتاز جهانى؛ آن هم سابقه‌ى قم است، که اولین حوزه‌ى اساسىِ مهم تشیع در این شهر تشکیل شده است و بزرگانى از قبیل شیخ کلینى و شیخ صدوق و دیگران بهره‌مندان از این چشمه‌ى فیض بوده‌اند، که آثار آنها نگهدارنده‌ى معارف اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در طول قرنهاى متمادى بوده است.

خوب، حوزه‌هاى علمیه - بخصوص حوزه‌ى علمیه‌ى قم - در هیچ دوره‌اى از تاریخ خود، به قدر امروز مورد توجه افکار جهانى و انظار جهانى قرار نداشته‌اند؛ به قدر امروز مؤثر در سیاستهاى جهانى و شاید مؤثر در سرنوشت جهانى و بین‌المللى نبودند. حوزه‌ى قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزه‌ى علمیه‌ى قم، امروز از همیشه‌ى این تاریخ، دوستان بیشترى دارید؛ دشمنان بیشتر و خطرناک‌ترى هم دارید. امروز حوزه‌ى علمیه‌ى قم - که در قله‌ى حوزه‌هاى علمیه قرار گرفته است - یک چنین موقعیت حساسى را داراست.

در اینجا یک مغالطه‌اى هست که باید به آن اشاره کنم. ممکن است بعضى بگویند اگر حوزه‌هاى علمیه وارد مسائل جهانى، مسائل سیاسى، مسائل چالشى نمیشدند، اینقدر دشمن نمیداشتند و محترم‌تر از امروز بودند. این مغالطه است. هیچ جمعى، هیچ نهادى، هیچ مجموعه‌ى باارزشى به خاطر انزوا و کناره‌گیرى و گوشه‌نشینى و خنثى حرکت کردن، هرگز در افکار عمومى احترام‌برانگیز نبوده است، بعد از این هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهاى بى‌تفاوت و تنزه‌طلب که دامن از مسائل چالشى برمیچینند، یک احترام صورى است؛ یک احترامِ در معنا و در عمق خود بى‌احترامى است؛ مثل احترام به اشیاء است، که احترام حقیقى محسوب نمیشود؛ مثل احترام به تصاویر و تماثیل و صورتهاست؛ احترام محسوب نمیشود. گاهى این احترام، اهانت‌آمیز هم هست؛ همراه با تحقیر باطنىِ آن کسى است که تظاهر به احترام میکند. آن موجودى که زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمى‌انگیزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّى در دل دشمنان خود. دشمنى میکنند، اما او را تعظیم میکنند و براى او احترام قائلند.

اولاً حاشیه‌نشین شدن حوزه‌ى علمیه‌ى قم و هر حوزه‌ى علمیه‌ى دیگرى به حذف شدن مى‌انجامد. وارد جریانات اجتماع و سیاست و مسائل چالشى نبودن، بتدریج به حاشیه رفتن و فراموش شدن و منزوى شدن مى‌انجامد. لذا روحانیت شیعه با کلیت خود، با قطع نظر از استثناهاى فردى و مقطعى، همیشه در متن حوادث حضور داشته است. براى همین است که روحانیت شیعه از یک نفوذ و عمقى در جامعه برخوردار است که هیچ مجموعه‌ى روحانى دیگرى در عالم - چه اسلامى و چه غیر اسلامى - از این عمق و از این نفوذ برخوردار نیست.

ثانیاً اگر روحانیت میخواست در حاشیه و در پیاده‌رو حرکت کند و منزوى شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهاى دین حیثیتى ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسى - که نمونه‌ى برجسته‌ى آن، انقلاب عظیم اسلامى است - کناره میگرفت و در مقابل آن بى‌تفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است.

ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحریک دشمنى‌هاست، این دشمنى‌ها در یک جمع‌بندى نهائى مایه‌ى خیر است. آن دشمنى‌هاست که غیرتها و انگیزه‌ها را تحریک میکند و فرصتهائى براى موجود زنده مى‌آفریند. هر جا به مجموعه‌ى روحانیت یا به دین یک خصومت‌ورزى و کین‌ورزى‌اى انجام گرفت، در مقابل، حرکتى سازنده از سوى بیداران و آگاهان انجام گرفت. یک وقتى در جمعى گفتم که نوشتن یک کتاب به وسیله‌ى یک نویسنده‌ى متعصب ضد شیعه، موجب به وجود آمدن چندین کتاب منبع بزرگ شیعى شد. در همین شهر قم اگر کتاب «اسرار هزار ساله» از سوى یک فرد منحرف که ترکیبى از تفکرات سکولاریستى و گرایشهاى وهابیگرى داشت، منتشر نمیشد، امام بزرگوار ما نمیرفت درس خود را مدتى تعطیل کند و کتاب «کشف الاسرار» را بنویسد؛ که در این کتاب، اهمیت حکومت اسلامى و ولایت فقیه، نخستین جوانه‌هایش مشاهده میشود. بازتولید این تفکر مهم فقهى و شیعى در ```کتاب «کشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرک گرایشهاى چپ و مارکسیستى و حزب توده در دهه‌ى 20 و اوائل دهه‌ى 30 نمیبود، کتاب ماندگارى مثل «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تولید نمیشد و به وجود نمى‌آمد. بنابراین، این دشمنى‌ها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومت‌ورزى انجام گرفت، موجود بیدار و آگاه - یعنى حوزه‌ى علمیه - از خود واکنشى نشان داد و فرصتى آفرید. دشمنى‌ها فرصت‌آفرینند؛ آن وقتى که ما بیدار باشیم، آن وقتى که ما زنده باشیم، آن وقتى که ما غافل نباشیم.

در همان دوران رضاخانى، آن حرکت خصمانه‌اى که با روحانیت شد، موجب شد مرجع تقلیدى مثل مرحوم سید ابوالحسن اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى علیه) اجازه‌ى صرف وجوهات را در تولید نشریه‌هاى دینى و مجلات دینى بدهد؛ که این یک چیز بى‌سابقه‌اى بود، در آن روز هم چیز عجیبى بود. بنابراین نشریه‌ى دینى با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دینى با اتکاى به سهم امام به وجود آمد. یعنى شخصیتى مثل سید اصفهانى (رضوان اللَّه تعالى علیه) برخلاف آنچه که برخى تصور میکردند و میکنند، به فکر مسائل فرهنگى کشور ما و دنیاى شیعه و کشور شیعه است و صرف سهم امام را در یک چنین کارى مجاز میشمرد؛ اینها فرصتهاست. دشمنى‌ها یک چنین فرصتهاى بزرگى را به وجود مى‌آورند.

رابعاً با بى‌طرف ماندن روحانیت در مسائل چالشىِ اساسى، موجب نمیشود که دشمن روحانیت و دشمن دین هم بى‌طرف و ساکت بماند؛ «و من نام لم‌ینم عنه».(1) اگر روحانیت شیعه در مقابل حوادث خصمانه‌اى که براى او پیش مى‌آید، احساس مسئولیت نکند، وارد میدان نشود، ظرفیت خود را بروز ندهد، کار بزرگى را که بر عهده‌ى اوست، انجام ندهد، این موجب نمیشود که دشمن، دشمنى خود را متوقف کند؛ بعکس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف کردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال کردند، به فعالیت خودشان افزودند و پیش آمدند. غربى‌ها ظرفیت عظیم فکر شیعه براى مواجهه‌ى با ظلم جهانى و استکبار جهانى را از مدتها پیش فهمیده‌اند؛ از قضایاى عراق، از قضایاى تنباکو؛ لذا آنها ساکت‌بشو نیستند؛ آنها به تجاوز خود، به پیشروى خود ادامه میدهند. سکوت و بى‌طرفى علما و روحانیون و حوزه‌هاى علمیه به هیچ وجه نمیتواند دشمنى دشمن را متوقف کند. بنابراین حرکت حوزه‌هاى علمیه، بى‌طرف نماندن حوزه‌هاى علمیه در قبال حوادث جهانى، در قبال مسائل چالشىِ ملى و بین‌المللى یک ضرورتى است که نمیشود از آن غافل شد.

بعد از پیروزى انقلاب اسلامى دو عنوان و دو مفهوم غلط و انحرافى به وسیله‌ى کسانى که هم با روحانیت بد بودند، هم با انقلاب دشمن بودند، در ذهنها مطرح شد. البته به این حرفها پاسخ داده شده است؛ هم قولاً، هم عملاً؛ اما «رگ رگ است این آب شیرین و آب شور». باید همیشه متوجه بود، همیشه بیدار بود.

این دو مفهوم غلط و در واقع دو تهمت را دشمن به عنوان تاکتیک مطرح کرده است: یکى طرح مسئله‌ى حکومت آخوندى است. میگویند در ایران حکومت آخوندى، حکومت روحانى بر سر کار است. این را نوشتند، گفتند، ترویج کردند، تکرار کردند. دیگرى طرح موضوع آخوند حکومتى است؛ تقسیم آخوند به حکومتى و غیر حکومتى. هدفشان از طرح این دو مفهوم انحرافى و غلط این بود که اولاً نظام اسلامى را از پشتوانه‌ى عظیم فکرى و نظرى و استدلالى و علمى علماى دین محروم کنند؛ ثانیاً روحانیت مسئول را، روحانیت انقلابى را، روحانیت حاضر در صحنه را که در مقابل دشمنى‌ها سینه سپر کرده است، به خیال خودشان منزوى کنند، بدنام کنند. یعنى آخوند یک نوعش حکومتى است، که این بد است، منفى است، ضد ارزش است؛ یک نوعش غیر حکومتى است، که این مثبت است، این منزه است.

نسبت روحانیت با نظام اسلامى، نسبت روشنى است. نسبت روحانیت و حوزه‌هاى علمیه با نظام اسلامى، نسبت حمایت و نصیحت است. این را توضیح خواهم داد. حمایت در کنار نصیحت، دفاع در کنار اصلاح. آن دو مفهوم غلط، حقیقتاً انحرافى و خصمانه است؛ به دلیل اینکه اولاً حکومت آخوندى و نسبت دادن جمهورى اسلامى به این مفهوم، حرف دروغى است. جمهورى اسلامى حکومت ارزشهاست، حکومت اسلام است، حکومت شرع است، حکومت فقه است، نه حکومت افراد روحانى. روحانى بودن کافى نیست براى اینکه کسى سلطه‌ى حکومتى پیدا کند. جمهورى اسلامى با حکومتهاى روحانى‌اى که در دنیا میشناسیم، در گذشته هم بوده است، امروز هم در نقطه‌هائى از دنیا هست، ماهیتاً متفاوت است. حکومت جمهورى اسلامى، حکومت ارزشهاى دینى است. ممکن است یک روحانى ارزشهائى را حائز باشد که از بسیارى از روحانى‌ها برتر باشد؛ او مقدم است؛ اما روحانى بودن هم موجب نمیشود که از کسى سلب صلاحیت شود. نه به تنهائى روحانى بودن صلاحیت‌آور است، نه روحانى بودن موجب سلب صلاحیت است. حکومت دین است، نه حکومت یک صنف خاص و یک مجموعه‌ى خاص. تقسیم روحانى به حکومتى و غیر حکومتى و ارزش و ضد ارزش قلمداد کردن اینها هم یک غلط فاحش است. رفتن به سمت حکومت و رفتن به سمت هر چیزى غیر از حکومت، اگر براى دنیا شد، بد است؛ اگر براى هواى نفس شد، بد است؛ مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. ما به سمت هر هدفى حرکت کنیم که مقصودمان هواى نفس باشد، مقصودمان منافع شخصى باشد، این ضد ارزش است؛ این همان مصداق دخول در دنیاست که فرمود: «الفقهاء امناء الرّسل ما لم یدخلوا فى الدّنیا»؛(2) این مخصوص رفتن به سمت حکومت نیست. اگر هدف، دنیاست، مردود است؛ حکومت و غیرحکومت ندارد؛ اما اگر رفتن به سمت حکومت با هدف معنوى است، با هدف الهى است، این از برترین مصادیق امر به معروف و نهى از منکر است؛ از برترین مصادیق مجاهدت است؛ این قبول مسئولیتهاى سنگین است، یا دفاع از مسئولان صاحب صلاحیت است. اگر روحانىِ حکومتى به آن کسى گفته میشود که براى اداى دین خود، براى اداى مسئولیت شرعى خود، براى خاطر خدا از نظام اسلامى حمایت میکند یا از مسئولینى حمایت میکند، این ارزش است، این ضد ارزش نیست؛ نداشتن این حالت، ضد ارزش است. پس هیچکدام از این دو مفهوم - نه مفهوم حکومت روحانى و حکومت آخوندى، و نه مفهوم آخوند حکومتى، روحانى حکومتى - مفاهیم درستى نیست. طرح اینها پس از انقلاب و تشکیل نظام اسلامى، یک طرح مغالطه‌آمیز است؛ این مفاهیم متعلق به فرهنگ این انقلاب نیست.

اما متقابلاً دو حقیقت و دو مفهوم دیگر وجود دارد که آنها مفاهیم ارزشى و ارزش‌آفرین است. یک مفهوم این است که نظام به لحاظ نظرى و علمى محتاج علماى دین و حوزه‌هاى علمیه و مستظهر به تلاش علمى آنهاست. نظام متکى به حوزه‌هاى علمیه است؛ متکى به علما، برجستگان و صاحب‌نظران دینى است. یک مفهوم دیگر هم این است که حوزه و روحانیت نسبت به نظام دینى بى‌تفاوت نیست. هیچ روحانى‌اى، هیچ عالم دینى، هیچ خادم اسلامى نمیتواند نسبت به نظامى که بر اساس اسلام پدید آمده است، با انگیزه‌ى اسلام حرکت کرده است و کار میکند، بى‌تفاوت باشد؛ نمیتواند خود را بیگانه به حساب بیاورد. این هم یک حقیقت دیگر است.

آن حقیقت اول که گفتیم نظام مستظهر به حوزه‌هاى علمیه است، به خاطر این است که نظریه‌پردازى سیاسى و نظریه‌پردازى در همه‌ى جریانهاى اداره‌ى یک ملت و یک کشور در نظام اسلامى به عهده‌ى علماى دین است. آن کسانى میتوانند در باب نظام اقتصادى، در باب مدیریت، در باب مسائل جنگ و صلح، در باب مسائل تربیتى و مسائل فراوان دیگر نظر اسلام را ارائه بدهند که متخصص دینى باشند و دین را بشناسند. اگر جاى این نظریه‌پردازى پر نشد، اگر علماى دین این کار را نکردند، نظریه‌هاى غربى، نظریه‌هاى غیردینى، نظریه‌هاى مادى جاى آنها را پر خواهد کرد. هیچ نظامى، هیچ مجموعه‌اى در خلأ نمیتواند مدیریت کند؛ یک نظام مدیریتى دیگرى، یک نظام اقتصادى دیگرى، یک نظام سیاسى دیگرى که ساخته و پرداخته‌ى اذهان مادى است، مى‌آید جایگزین میشود؛ همچنان که در آن مواردى که این خلأها محسوس شد و وجود داشت، این اتفاق افتاد.

اینکه بنده درباره‌ى علوم انسانى در دانشگاه‌ها و خطر این دانشهاى ذاتاً مسموم هشدار دادم - هم به دانشگاه‌ها، هم به مسئولان - به خاطر همین است. این علوم انسانى‌اى که امروز رائج است، محتواهائى دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامى و نظام اسلامى است؛ متکى بر جهان‌بینى دیگرى است؛ حرف دیگرى دارد، هدف دیگرى دارد. وقتى اینها رائج شد، مدیران بر اساس آنها تربیت میشوند؛ همین مدیران مى‌آیند در رأس دانشگاه، در رأس اقتصاد کشور، در رأس مسائل سیاسى داخلى، خارجى، امنیت، غیره و غیره قرار میگیرند. حوزه‌هاى علمیه و علماى دین پشتوانه‌هائى هستند که موظفند نظریات اسلامى را در این زمینه از متون الهى بیرون بکشند، مشخص کنند، آنها را در اختیار بگذارند، براى برنامه‌ریزى، براى زمینه‌سازى‌هاى گوناگون. پس نظام اسلامى پشتوانه‌اش علماى دین و علماى صاحب‌نظر و نظریات اسلامى است؛ لذا نظام موظف به حمایت از حوزه‌هاى علمیه است، چون تکیه‌گاه اوست.

علاوه‌ى بر اینها که نظام اسلامى براى اداره‌ى ملت و کشور نیازمند به حوزه‌هاست، یک نکته‌ى دیگر هم وجود دارد و آن این است که امروز شبهه‌هائى مطرح میشود که آماج آن شبهه‌ها نظام است. شبهات دینى، شبهات سیاسى، شبهات اعتقادى و معرفتى در متن جامعه تزریق میشود - بخصوص در میان جوانان - هدفش فقط این است که یکى را از یک فکرى منتقل کند به یک فکر دیگرى؛ هدفش این است که پشتوانه‌هاى انسانى نظام را از بین ببرد؛ مبانى اصلى نظام را در ذهنها مخدوش کند؛ دشمنى با نظام است. لذا برطرف کردن این شبهه‌ها، مواجهه‌ى با این شبهه‌ها، پاک کردن این غبارها از ذهنیت جامعه - که به وسیله‌ى علماى دین انجام میگیرد - این هم یک پشتیبانى دیگر، یک پشتوانه‌ى دیگر براى نظام اسلامى است. پس نظام اسلامى از جهات مختلف متکى به علماى دین و نظریه‌پردازان و محققان و دانشمندان حوزه‌هاى علمیه است.

از آن طرف، حوزه‌هاى علمیه هم نمیتوانند بى‌تفاوت بمانند. حوزه‌ى علمیه، بخصوص حوزه‌ى علمیه‌ى قم مادر این نظام است؛ به وجود آورنده و مولد این انقلاب و این حرکت عظیم است. یک مادر چگونه میتواند از زاده‌ى خود، از فرزند خود غافل بماند، نسبت به او بى‌تفاوت باشد، در هنگام لازم از او دفاع نکند؟ ممکن نیست. بنابراین نسبت بین حوزه‌هاى علمیه و نظام جمهورى اسلامى، نسبت حمایت متقابل است. نظام از حوزه‌ها حمایت میکند، حوزه‌ها از نظام حمایت میکنند؛ همکارى میکنند، به یکدیگر کمک میکنند.

یک مسئله‌اى در اینجا مطرح است، من هم مطرح میکنم؛ بعد هم چند تا مسئله‌ى دیگر از مسائل مهم حوزه را ان‌شاءاللَّه مطرح خواهم کرد. این مسئله عبارت است از مسئله‌ى استقلال حوزه‌ها. آیا حمایت نظام اسلامى از حوزه‌هاى علمیه میتواند به استقلال حوزه‌هاى علمیه خللى و لطمه‌اى وارد کند یا نه؟ آیا این کار مجاز است یا نه؟ این بحث مهمى است. اولاً حوزه‌هاى علمیه همیشه در طول تاریخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حکومتهاى معارض با تشیع، بلکه حتّى در دوران حکومتهاى شیعى. یعنى آن وقتى که صفویه در رأس کار قرار گرفتند و علماى بزرگى مثل محقق کرکى و پدر شیخ بهائى و بزرگان زیادى به ایران آمدند و در مناصب گوناگون دینى قرار گرفتند، هرگز این علما و شاگردان و تربیت شدگان آنها مقهور سیاست صفویه نشدند و در اختیار آنها قرار نگرفتند. بله، کمک میکردند، همکارى میکردند، از آنها تعریف و تجلیل میکردند؛ اما در قبضه‌ى آنها نبودند، به اختیار آنها نبودند. در بخشى از دوران قاجاریه هم همین جور بود. کاشف‌الغطاء (رضوان اللَّه تعالى علیه) آن عالم بزرگ به ایران آمد و کتاب «کشف الغطاء» را نوشت. ایشان در این کتاب - هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهاى روس و ایران - تجلیل زیادى از فتحعلى‌شاه میکند؛ اما کاشف‌الغطاء آدمى نبود که توى مشت فتحعلى‌شاه و امثال فتحعلى‌شاه قرار بگیرد؛ آنها مستقل بودند. میرزاى قمى در منزل خود در قم مورد احترام و تجلیل پادشاه زمان خودش قرار میگیرد؛ اما زیر بار خواسته‌ى او نمیرود. آنها اصرار داشتند آنچه را که میخواهند، میرزا فتوا بدهد؛ اما میرزا قبول نکرد، زیر بار نرفت. میرزاى قمى رساله‌اى دارد به نام «رساله‌ى عباسیه» که نظر فقهى خودش را در باب جهاد بیان کرده است. این رساله چند سال قبل از این براى اول‌بار چاپ و منتشر شد. از ایشان جورى سؤال میکنند که مثلاً وکالتى بدهد، نیابتى بدهد که بتوانند از طرف او جهاد کنند - به گمانم این موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ایشان زیر بار نمیرود و قبول نمیکند. روحانیت شیعه همیشه اینجور بوده، همیشه مستقل بوده، هرگز در قبضه‌ى قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همین جور است، بعد از این هم باید همین جور باشد و به توفیق الهى همین جور خواهد بود.

اما در اینجا هم مراقب باشید یک مغالطه‌ى دیگرى به وجود نیاید؛ استقلال حوزه‌ها به معناى عدم حمایت نظام از حوزه و حوزه از نظام تلقى نشود؛ یک عده‌اى این را میخواهند. بعضى‌ها میخواهند به عنوان استقلال و به نام استقلال، رابطه‌ى حوزه را با نظام قطع کنند؛ این نمیشود. وابستگى غیر از حمایت است، غیر از همکارى است. نظام به حوزه مدیون است؛ باید به حوزه‌ها کمک کند. البته معیشت طلاب به صورت سنت معمول و بسیار پرمعنا و پررمز و راز باید به وسیله‌ى مردم اداره شود؛ مردم بیایند وجوهات شرعى‌شان را بدهند؛ این اعتقاد من است.

انسان هرچه به اعماق این عادت و سنت دیرین که شاید از صد سال، صد و پنجاه سال قبل در میان حوزه‌هاى ما رائج است، دقت میکند، آن را مهمتر، پرمعناتر، پررمز و رازتر مشاهده میکند. راز ارتباط مستحکم مردم با حوزه‌ها همین است که احساس خویشاوندى میکنند. مردم توقع زیادى هم از روحانى ندارند، اما خودشان را به پشتیبانى مالى حوزه‌ها و روحانیون متعهد میدانند؛ و همین درست است.

اما مسائل حوزه‌ها فقط مسئله‌ى معیشت نیست. در حوزه‌ها هزینه‌هائى وجود دارد که جز با کمک بیت‌المال مسلمین و کمک دولتها امکان ندارد آن هزینه‌ها تحقق پیدا کند. دولتها موظفند این هزینه‌ها را بدهند، دخالتى هم نباید بکنند. بسیارى از مدارس مهم در شهرهاى گوناگون به وسیله‌ى امراء و سلاطین و بزرگان ساخته شده. در مشهد سه مدرسه بغل هم ساخته شده - مدرسه‌ى نواب و باقریه و حاج حسن - هر سه هم در زمان یکى از سلاطین صفویه و به امر او یا به امر امراى او ساخته شده بود؛ اشکالى ندارد. مدرسه‌ى باقریه، محل تدریس محقق سبزوارى - ملا محمدباقر سبزوارى، صاحب «ذخیره» و «کفایه» - به وسیله‌ى آنها ساخته شده؛ این اشکالى ندارد. باید هزینه کنند، دخالت هم نباید بکنند. حوزه پشتیبانى‌هاى گوناگون را از سوى نظام میپذیرد، با عزت و با مناعت. این پشتیبانى‌هائى که امروز نظام از حوزه‌هاى علمیه میکند و باید هم بکند و باید هم بیشتر بشود، اینها وظائفى است که دارد. فقط هم پشتیبانى مادى نیست. امروز بحمداللَّه مهمترین و عمومى‌ترین تریبونهاى ملى در اختیار فضلاى حوزه‌هاى علمیه، در اختیار مراجع معظم است؛ اینها حمایت است، اینها حمایتهاى نظام است. نظام اسلامى باید این حمایتها را بکند، به دلیل همان پیوندى که گفته شد. پس این مسئله‌ى دخالت و استقلال را نبایستى با آن حقایقى که در این باب وجود دارد، مخلوط کرد.

حقیقت این است که این دو جریان عظیم - یعنى جریان نظام اسلامى و در دل آن، جریان حوزه‌هاى علمیه - دو جریانى هستند که به هم مرتبطند، به هم متصلند، سرنوشت آنها یکى است؛ این را همه بدانند. امروز سرنوشت روحانیت و سرنوشت اسلام در این سرزمین، وابسته و گره خورده‌ى به سرنوشت نظام اسلامى است. نظام اسلامى اندک لطمه‌اى ببیند، یقیناً خسارت آن براى روحانیت و اهل دین و علماى دین از همه‌ى آحاد مردم بیشتر خواهد بود. البته نظام زنده است، نظام سرپاست، نظام قوى است و با اطمینان کامل عرض میکنم نظام بر همه‌ى چالشهائى که در مقابلش قرار دارد، فائق و پیروز خواهد شد.

مسئله‌ى مهم دیگرى که مطرح است و در آن باب باید سخن روشن به میان بیاید، مسئله‌ى تحول در حوزه‌هاست. چند سال است که مسئله‌ى تحول در حوزه‌هاى علمیه، بخصوص در حوزه‌ى مبارکه‌ى علمیه‌ى قم مطرح است. این تحول یعنى چه؟ حوزه میخواهد چه کار کند که اسمش تحول باشد؟ اگر تحول را به معناى تغییر خطوط اصلى حوزه‌ها بدانیم - مثل تغییر متد اجتهاد - قطعاً این یک انحراف است. تحول است، اما تحول به سمت سقوط. شیوه‌ى اجتهادى که امروز در حوزه‌هاى علمیه رائج است و علماى دین به آن متکى هستند، یکى از قوى‌ترین و منطقى‌ترین شیوه‌هاى اجتهاد است؛ اجتهاد متکى به یقین و علم، با اتکاى به وحى؛ یعنى از ظن به دور است و استنباط ما استنباط علمى و یقینى است. این ظنون خاصه‌اى هم که وجود دارد، همه‌ى اینها حجیتش باید یقینى و قطعى باشد. حتّى اعتبار اصول عملیه‌اى که ما در فقه از آن استفاده میکنیم، باید اعتبار جزمى و قطعى باشد. تا وقتى که از دلیل قطعى به معتبر بودن این اصل عملى - استصحاب یا برائت یا اشتغال، هر کدام در مجارى خودشان - جزم پیدا نکنیم، نمیتوانیم از این اصل استفاده کنیم. بنابراین یا بى‌واسطه یا بواسطه، همه‌ى شیوه‌هاى استنباط ما در فقه منتهى میشود به قطع و یقین.

اجتهاد در شیعه به معناى تکیه به ظنون غیر معتبر نیست؛ همینى که قدماى ما اصطلاح اجتهاد به رأى، اجتهاد متکى به ظنون غیر معتبر، مثل قیاس، مثل استحسان و امثال اینها را به کار بردند و کتابها نوشتند؛ «الرّدّ على اصحاب الاجتهاد فى احکام». اسماعیل بن ابوسهل نوبختى، سید مرتضى در «ذریعه»، شیخ در «عدةالاصول» و دیگران و دیگران این اجتهاد متکى به ظنون غیر معتبر را رد کردند. این اجتهاد مردود است. امروز هم تحت هر نامى کسانى به اینجور اجتهادها روى بیاورند، مردود است. اینکه حالا دنیا این را از ما نمى‌پسندد، این حرف فقهى در دنیا خریدار ندارد، یا این را صریحاً بگویند یا نگویند، اما در دلشان این باشد و اینها را به یک استنباط غلطى بکشاند، این مردود است. متأسفانه در مواردى در گوشه و کنار دیده شده که براى اینکه عرف دنیاى متمدن - که عمدتاً مادى است - رعایت شود، در استنباط احکام شرعی دخل و تصرف شده است! حتّى بدتر از این، براى اینکه گاهى دل قدرتهاى مادى به دست بیاید - نه حالا عرف دنیاى مادى رائج، بلکه عرف قدرتهاى مادى و استکبارى رعایت شود - فتوا داده شده: تلاش صلح‌آمیز هسته‌اى جمهورى اسلامى به دلیل اینکه موجب سوء ظن قدرتهاى بزرگ است، ممنوع است! خوب، غلط کردند سوءظن دارند.

اگر اجتهاد با همان شیوه‌ى درست و صحیح خود که تکیه‌ى به کتاب و سنت است، و با آن متد معقولِ صحیحِ منطقىِ حساب شده‌ى پخته انجام بگیرد، بسیار خوب است. اجتهادها ولو نتائج مختلفى هم داشته باشد، موجب بالندگى است، موجب پیشرفت است. مجتهدین ما، فقهاى ما در طول تاریخ فقاهت ما در مسائل گوناگون نظرات مختلفى ایراد کردند. شاگرد بر علیه نظر استاد، باز شاگرد او بر علیه نظر او حرفهائى زده‌اند، مطالبى گفته‌اند؛ هیچ اشکالى ندارد؛ این موجب بالندگى و پیشرفت است. این اجتهاد باید در حوزه تقویت شود. اجتهاد مخصوص فقه هم نیست؛ در علوم عقلى، در فلسفه، در کلام، اجتهاد کسانى که فنان این فنون هستند، امر لازمى است. اگر این اجتهاد نباشد، خواهیم شد آب راکد.

امروز حوزه نباید در صحنه‌هاى متعدد فلسفى و فقهى و کلامى در دنیا غائب باشد. این همه سؤال در دنیا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چیست؟ نه باید غائب باشد، نه باید منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد. فکر نو لازم است، پاسخ به نیازهاى نوبه‌نو لازم است که دارد مثل سیل در دنیا مطرح میشود؛ باید شما برایش جواب فراهم کنید. جواب شما باید ناظر باشد به این نیاز، و نیز ناظر باشد به پاسخهائى که مکاتب و فرقه‌هاى گوناگون میدهند. اگر از جوابهاى آنها غافل باشید، پاسخ شما نمیتواند کار خودش را انجام دهد. باید پاسخ قوى، منطقى و قانع کننده بیاورید وسط. باید پاسخها در دنیا مطرح شود. دائم بایستى صادرات قم - همان طور که عرض کردیم، این قلب معرفتى دنیاى اسلام - پمپاژ بشود. امروز خوشبختانه وسائل ارتباطىِ سریع در اختیار همه هست. شما میتوانید اینجا اقدامى بکنید، در آن طرف دنیا در همان ساعت از شما بشنوند و استفاده کنند.

در زمینه‌هاى گوناگون، امروز نیاز وجود دارد؛ هم براى نظام اسلامى، هم در سطح کشور، هم در سطح جهان. تبیین معرفت‌شناسى اسلام، تفکر اقتصادى و سیاسى اسلام، مفاهیم فقهى و حقوقى‌اى که پایه‌هاى آن تفکر اقتصادى و سیاسى را تشکیل میدهد، نظام تعلیم و تربیت، مفاهیم اخلاقى و معنوى، غیره، غیره، همه‌ى اینها باید دقیق، علمى، قانع کننده و ناظر به اندیشه‌هاى رائج جهان آماده و فراهم شود؛ این کار حوزه‌هاست. با اجتهاد، این کار عملى است. اگر ما این کار را نکنیم، به دست خودمان کمک کرده‌ایم به حذف دین از صحنه‌ى زندگى بشر؛ به دست خودمان کمک کرده‌ایم به انزواى روحانیت. این، معنى تحول است. این حرکت نوبه‌نوى اجتهادى، اساس تحول است.

حالا در زمینه‌هاى دیگر هم من عرض خواهم کرد آن چیزى که تحول هست، آن چیزى که تحول نیست؛ یا به تعبیر بهتر، آن تحولى که صحیح است، آن تحولى که غلط است. عرض من همیشه این بوده و هست - قبلاً هم در جلسات متعدد با فضلاى حوزه این را مطرح کرده‌ایم - که تحول و دگرگونى یک امر قهرى است؛ پیش مى‌آید. امروز در اطراف مجموعه‌هاى گوناگون صنفى و ملى و غیره در و دروازه و حصار وجود ندارد؛ منتها این تحول و تغییر را یا مدیریت میکنیم، آن را هدایت میکنیم، یا نه، رها میکنیم. اگر رها کردیم، باخته‌ایم. بزرگان حوزه، مراجع تقلید، اندیشمندان، دانشمندان و فضلا باید دامنها را به کمر بزنند، همت کنند، این تحول را برنامه‌ریزى کنند، هدایت کنند، مدیریت کنند. بنابراین معناى اساسى تحول این است: حرکت نوبه‌نوى محتوائى.

ممکن است یک معناى غلطى از تحول اراده بشود و فهم بشود، که حتماً باید از آن پرهیز کرد. تحول به معناى رها کردن شیوه‌هاى سنتىِ بسیار کارآمد حوزه در تعلیم و تعلم و تبدیل این شیوه‌ها به شیوه‌هاى رائج دانشگاهىِ امروز نیست؛ اینچنین تحول و تغییر و دگرگونى‌اى غلط اندر غلط است؛ این عقبگرد است.

امروز شیوه‌هاى گوناگون سنتىِ قدیمى ما دارد در دنیا شناخته میشود؛ بعضى یا از روى تقلید یا از روى ابتکار دارند همین شیوه‌ها را رائج میکنند. ما شیوه‌هاى دانشگاهى خودمان را که برگرفته و نسخه‌نویسى‌شده‌ى از شیوه‌هاى قدیمى غربى است، بیاوریم در حوزه حاکم کنیم؛ نه، ما این را تحول نمیدانیم. اگر چنین دگرگونى‌اى رخ بدهد، قطعاً ارتجاع و عقبگرد است؛ این را قبول نداریم. ما در حوزه‌ى علمیه شیوه‌هاى بسیار خوبى رائج داریم، از قدیم معمول بوده؛ شیوه‌ى انتخاب آزادانه‌ى استاد به وسیله‌ى طلبه. طلبه وارد حوزه که میشد و میشود، میگردد استاد مورد قبول و مورد علاقه‌ى خودش را پیدا میکند، به درس او میرود. اساس کار طلبگى، فکر کردن و دقت کردن و مطالعه کردن است، نه حفظ کردن. حفظ‌محورى، همان چیزى است که امروز بلاى تعلیم و تربیت جدید ماست و ما مدتهاست که داریم با آن مقابله و مبارزه میکنیم و هنوز هم روبه‌راه نشده است و باید روبه‌راه شود. در حوزه، اساس سنتى ما بر پایه‌ى فکر کردن است. طلبه درس را که میخواند، اولاً قبلاً پیش‌مطالعه میکند، ذهنش را آماده میکند تا از استاد حرف نو بشنود. بعد از درس، آن درس را با یک زمیلى، رفیقى مباحثه میکند؛ یک بار به او درس میگوید، یک بار او به انسان درس میگوید؛ لذا در ذهن جایگزین میشود. در بعضى از حوزه‌ها مثل نجف، تقریر درس استاد معمول بود - در قم کمتر وجود داشت یا نداشت و خیلى بندرت بود - طلبه‌ى فاضلى بعد از درس استاد مى‌نشست، همان درسى را که استاد گفته بود، براى بعضى از طلابى که احتیاج داشتند، دوباره میگفت. ببینید این کار چقدر در عمق بخشیدن به علم و سواد و معلومات محصل و طالب علم تأثیر میگذارد. این سنتها را نباید از دست داد؛ اینها حیف است.

احترام به استاد هم یک مسئله است. یکى از سنتهاى رائج حوزه‌هاى علمیه، تواضع شاگرد در مقابل استاد بود؛ احترام به استاد. «آداب المتعلمین» مینوشتند، که متعلم در مقابل معلم چه وظائفى دارد و معلم چه حقوقى بر او دارد؛ همچنان که متقابلاً متعلم بر معلم حقوقى دارد. اینکه استاد بیاید بگوید و برود، نه؛ حرف شاگرد را میشنفتند، گوش میکردند. اینها از قدیم معمول بوده است. در همین زمان ما بعضى از بزرگان بودند، الان هم هستند؛ شاگرد بعد از درس، تا خانه‌ى استاد او را همراهى میکرد؛ بحث میکرد، صحبت میکرد، سؤال میکرد. گعده، گعده‌ى علمى؛ نشست، نشست تحقیقى و سؤال و جواب؛ اینها سنتهاى خوب حوزه‌ى ماست. دیگران میخواهند اینها را از ما یاد بگیرند، ما بیائیم اینها را تبدیل کنیم به روشهاى دیگران که منسوخ و کهنه است؟! پس این سنتها باید باقى بماند و تقویت شود. تحول به معناى تغییر اینها نیست.

یکى از چیزهائى که در تحول مثبت حتماً لازم است، این است که ما خودمان را و تلاش و فعالیت علمى خودمان را با نیازها منطبق کنیم. یک چیزهائى هست که مردم ما به آنها احتیاج دارند، پاسخش را از ما میخواهند؛ ما باید آنها را فراهم کنیم. یک چیزهائى هم هست که مردم احتیاجى به آنها ندارند؛ زیاد کار شده، زیاد تلاش شده؛ خودمان را سرگرم آنها نکنیم. اینها خیلى مسائل اساسى و مهمى است.

ما از دانشگاه‌ها میخواهیم که فعالیت خودشان را با نیازهاى جامعه تطبیق دهند. با دانشگاه، با اساتید، با دانشجوها که مواجه میشویم، این را مکرر از اینها میخواهیم؛ میگوئیم رشته‌هاى علمى‌تان را بر نیازهاى جامعه منطبق کنید، ببینید چه لازم داریم. این در مورد حوزه‌ها به طریق اولى‌ صادق است.

مسئله‌ى بعدى، مسئله‌ى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه‌هاست؛ که همین تحول - اگر تحولى انجام میگیرد - باید ناظر به این جهت هم باشد. چند تا سرفصل در این خصوص وجود دارد که من اینجا یادداشت کرده‌ام: تکریم اساتید. نظام رفتارى و اخلاقى ما در حوزه‌ها باید در این جهت حرکت کند؛ تکریم استاد، تکریم عناصر فاضل، بخصوص تکریم مراجع تقلید. هر کسى آسان به حد مراجع معظم تقلید نمیرسد؛ صلاحیتهاى زیادى لازم است. غالباً مراجع قله‌هاى علمى حوزه‌هاى علمیه محسوب میشوند. بنابراین احترام مراجع بایستى محفوظ باشد؛ باید تکریم شوند.

مسئله‌ى دیگر در نظام رفتارى و اخلاقى حوزه‌ها، فیض بردن از معنویات است، تهذیب است؛ این خیلى مهم است. جوان امروز حوزه بیش از گذشته به مسئله‌ى تهذیب نیازمند است. کسانى که رشته‌هاى رفتارشناسى عمومى را مطالعه میکنند و کار میکنند، این را تأیید میکنند. امروز در همه‌ى دنیا اینجور است که وضع نظام مادى و فشار مادى و مادیت، جوانها را بى‌حوصله میکند؛ جوانها را افسرده میکند. در یک چنین وضعى، دستگیر جوانها، توجه به معنویت و اخلاق است. علت اینکه مى‌بینید عرفانهاى کاذب رشد پیدا میکند و یک عده‌اى طرفشان میروند، همین است؛ نیاز هست. جوان ما در حوزه‌ى علمیه - جوان طلبه؛ چه دختر، چه پسر - نیازمند تهذیب است. ما قله‌هاى تهذیب داریم. در همین قم، مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى، مرحوم علامه‌ى طباطبائى، مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى بهاءالدینى (رضوان اللَّه تعالى علیهم) قله‌هاى تهذیب در حوزه بودند. رفتار اینها، شناخت زندگى اینها، حرفهاى اینها، خودش یکى از شفابخش‌ترین چیزهائى است که میتواند انسان را آرام کند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنائى بدهد، دلها را نورانى کند. در نجف بزرگانى بودند؛ سلسله‌ى شاگردان مرحوم آخوند ملاحسینقلى تا مرحوم آقاى قاضى و دیگران و دیگران؛ اینها برجستگانند. به نحله‌هاى فکرى و عرفانى اینها هم کارى نداریم. در اینجا مسئله، مسئله‌ى نظرى نیست. بعضى‌ها نحله‌هاى مختلفى هم داشتند. مرحوم سید مرتضى کشمیرى (رضوان اللَّه تعالى علیه) یکى از اساتید مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى است؛ اما نحله‌ى فکرى اینها بکلى از هم متفاوت است. ایشان از داشتن یک کتابى بشدت منع میکند، ایشان به آن کتاب عشق میورزد؛ منافاتى ندارد. همین بزرگانى که در مشهد بودند، مردمانى بودند که ما اینها را به تقوا و طهارت و پاکیزگى شناختیم؛ مرحوم حاج میرزا جواد آقاى تهرانى، مرحوم حاج شیخ مجتبى و امثال ایشان؛ اینها هم همین جورند. عمده این است که این دل زنگار گرفته را یک زبان معنوى، یک سخن برخاسته‌ى از دل شفا ببخشد و این زنگار را برطرف کند. بنابراین ما اینجا بحث عرفانهاى نظرى را نداریم.

یک مسئله‌ى دیگر در زمینه‌ى نظام رفتارى و اخلاقى حوزه، مسئله‌ى گرایشها و احساسات انقلابى در حوزه است. عزیزان من! فضاى انقلابى در کشور دشمنان عنودى دارد، دشمنان کینه‌ورزى دارد. با حاکمیت فضاى انقلابى در کشور مخالفند؛ میخواهند این فضا را بشکنند. شما دیدید در یک دوره‌اى شهادت را زیر سؤال بردند، جهاد را زیر سؤال بردند، شهید را زیر سؤال بردند، نظرات امام را زیر سؤال بردند، پیغمبران را زیر سؤال بردند! مسئله این نیست که فلان زیدى با این مفاهیم مخالف است؛ مسئله این است که این مخالفت از نظر دشمن باید در جامعه مطرح شود؛ فضاسازى شود و فضاى انقلابى بشکند. در حوزه‌ى علمیه همه باید به این مسئله توجه کنند. در متن جامعه اینجور است، طبعاً در حوزه‌هاى علمیه هم اینجور است. میدانند که شُماى روحانى فقط یک فرد نیستید؛ مستمع دارید، علاقه‌مند دارید؛ بنابراین در محیط پیرامون خودتان اثر میگذارید. میخواهند فضاى انقلابى را بشکنند، روحانى انقلابى را منزوى کنند. تحقیر بسیج، تحقیر شهید، تحقیر شهادت، زیر سؤال بردن جهاد طولانى این مردم اگر خداى نکرده در گوشه و کنار حوزه به وجود بیاید، فاجعه است. بزرگان حوزه بایستى مواظب و مراقب باشند و مانع بشوند.

یک نکته هم خطاب به جوانان پرشور و انقلابى حوزه است، که متن حوزه غالباً همین جوانهاى پرشور و طلاب انقلابى هستند. عزیزان من! آینده مال شماهاست، امید آینده‌ى کشور شماها هستید؛ باید خیلى مراقبت کنید. درست است که جوان طلبه‌ى انقلابى اهل عمل است، اهل فعالیت است، اهل تسویف و امروز به فردا انداختن کار نیست، اما باید مراقب باشد؛ نبادا حرکت انقلابى جورى باشد که بتوانند تهمت افراطى‌گرى به او بزنند. از افراط و تفریط بایستى پرهیز کرد. جوانهاى انقلابى بدانند؛ همان طور که کناره‌گیرى و سکوت و بى‌تفاوتى ضربه میزند، زیاده‌روى هم ضربه میزند؛ مراقب باشید زیاده‌روى نشود. اگر آن چیزى که گزارش شده است که به بعضى از مقدسات حوزه، به بعضى از بزرگان حوزه، به بعضى از مراجع یک وقتى مثلاً اهانتى شده باشد، درست باشد، بدانید این قطعاً انحراف است، این خطاست. اقتضاى انقلابیگرى، اینها نیست. انقلابى باید بصیر باشد، باید بینا باشد، باید پیچیدگى‌هاى شرائط زمانه را درک کند. مسئله اینجور ساده نیست که یکى را رد کنیم، یکى را اثبات کنیم، یکى را قبول کنیم؛ اینجورى نمیشود. باید دقیق باشید، باید شور انقلابى را حفظ کنید، باید با مشکلات هم بسازید، باید از طعن و دق دیگران هم روگردان نشوید، اما باید خامى هم نکنید؛ مراقب باشید. مأیوس نشوید، در صحنه بمانید؛ اما دقت کنید و مواظب باشید رفتار بعضى از کسانى که به نظر شما جاى اعتراض دارد، شما را عصبانى نکند، شما را از کوره در نبرد. رفتار منطقى و عقلائى یک چیز لازمى است. البته این را هم به همه توصیه کنیم که نیروهاى انقلابى را متهم به افراطى‌گرى نکنند؛ بعضى هم اینجورى دوست میدارند. عنصر انقلابى، جوان انقلابى، طلبه‌ى انقلابى، فاضل انقلابى، مدرس انقلابى در هر سطحى از سطوح را متهم کنند به افراطى‌گرى؛ نه، این هم انحرافى است که به دست دشمن انجام میگیرد؛ واضح است. پس نه از آن طرف، نه از این طرف.

خوب، اینها مسائل مربوط به تحول بود. حالا من از شما سؤال بکنم: آیا این تحول پیچیده‌ى گسترده‌دامن و همه‌جانبه و ذواضلاع، بدون یک مدیریت منسجم امکانپذیر است؟ این همان چیزى است که ما چندین سال قبل از این در همین حوزه‌ى علمیه با کسانى که بعضى امروز جزو مراجع معظم هستند و آن روز در جامعه‌ى مدرسین بودند، بعضى از دنیا رفته‌اند - که رحمت و رضوان خدا بر آنها باد - مطرح کردیم و پذیرفتند. مدیریت و تدبیر حوزه به وسیله‌ى یک گروه متمرکزى که مورد تأیید مراجع و بزرگان باشند و در مسائل حوزه صاحب‌نظر باشند، یک چیز لازمى است، اجتناب‌ناپذیر است؛ بدون این نمیشود. این کار پیچیده‌ى مهمِ همه‌جانبه، بدون یک مدیریت قوى امکانپذیر نیست.

دو نکته‌ى دیگر را هم عرض بکنم و عرایضم را تمام کنم. جلسه‌ى ما خیلى طول کشید. عذرخواهى میکنم از شما برادران و خواهران که با وجود اینکه این فضا بسیار وسیع است، اما شما متراکم و سخت نشسته‌اید؛ همچنین برادران یا خواهرانى که در بیرون هستند، در صحن یا در شبستانهاى مسجد اعظم نشسته‌اند.

یک مسئله، مسئله‌ى درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه است. توجه بکنید؛ اهمیت فقه و عظمت فقه نباید ما را غافل کند از اهمیت درس فلسفه و رشته‌ى فلسفه و علم فلسفه؛ هر کدام از اینها مسئولیتى دارند. رشته‌ى فقه مسئولیاتى دارد، فلسفه هم مسئولیتهاى بزرگى بر دوش دارد. پرچم فلسفه‌ى اسلامى دست حوزه‌هاى علمیه بوده است و باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانى که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند، این پرچم را برمیدارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه مى‌افتد دست کسانى که شاید صلاحیتهاى لازم را برایش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه‌ى ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفه‌هاى وارداتى مختلف، لخت و بى‌دفاع خواهد ماند. آن چیزى که میتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نیست؛ علوم عقلى است؛ فلسفه و کلام. اینها لازم است. در حوزه، اینها رشته‌هاى مهمی است. رشته‌ى مهم دیگر، تفسیر است؛ انس با قرآن، معرفت قرآنى. ما نباید از تفسیر محروم بمانیم. درس تفسیر مهم است، درس فلسفه مهم است؛ اینها رشته‌هاى بسیار باارزشى است.

نکته‌ى آخر در مورد پدیده‌ى خواهران طلبه است؛ خیلى پدیده‌ى عظیم و مبارکى است. هزاران عالم، پژوهشگر، فقیه و فیلسوف در حوزه‌هاى علمیه‌ى خواهران تربیت شوند؛ این چه حرکت عظیمى خواهد بود. ببینید نگاه دنیاى مادى نسبت به پدیده‌ى زن و جنس زن چه نگاه بدى است، چه نگاه تحقیرآمیزى است، چه نگاه منحرفانه‌اى است. حضور دانشمندان اسلامى زن در عرصه‌هاى مختلف - مثل حضور دانشمندان فرزانه و فهمیده‌ى دانشگاهى زن که متدین و متشرع هستند - اثرات بسیار عظیمى را در دنیا میگذارد؛ براى انقلاب آبروست. بانوان باید خوب درس بخوانند. البته هدف نهائى درس‌خواندن بانوان، تنها مجتهد شدن یا فیلسوف شدن نیست - ممکن است عده‌اى علاقه‌اش را داشته باشند، استعدادش را داشته باشند، وقتش را داشته باشند، عده‌اى هم نه - آشنائى با معارف اسلامى و قرآنى است که میتواند براى خود آنها و براى دیگران مورد استفاده قرار بگیرد.

پروردگارا ! آنچه گفتیم و شنیدیم، براى خودت و در راه خودت قرار بده. پروردگارا ! به این گفته‌ها، به این شنیده‌ها، به این حرکت عظیمى که در حوزه است، خودت از جانب خود برکت عنایت بفرما. پروردگارا ! کار ما را، گفتار ما را، حرکت ما را مشمول توجه و رضاى ولیّت قرار بده. قلب مقدس آن حضرت را از ما خشنود کن. روح مطهر امام بزرگوار و شهداى عزیز را که گشاینده‌ى این راه هستند، مشمول رحمت و برکت خود بفرما.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

1) نهج‌البلاغه، خطبه‌ى 62
2) کافى، ج 1، ص 46
/914/د102/ج

ارسال نظرات