۲۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۵:۴۸
کد خبر: ۷۲۴۲۲۳
نوه مرحوم آیت الله خویی در گفت وگو با رسا:

از جعل اهدای انگشتر به فرح تا تحریف تاریخ توسط حسین نصر و دهباشی

از جعل اهدای انگشتر به فرح تا تحریف تاریخ توسط حسین نصر و دهباشی
مهندس خویی اهدای انگشتر توسط مرحوم آیت الله خویی به فرح را جعلی خواند و به تلاش تحریف گران حرفه ای تاریخ همچون سید حسین نصر و دهباشی واکنش نشان داد.

مقدمه: ابوالقاسم خویی سال ۱۳۳۰ق در ۱۳ سالگی، همراه با برادرش عبدالله خویی به پدر خود در نجف پیوست؛ او شش سال به تحصیل مقدمات و سطوح عالی حوزه پرداخت و سپس ۱۴ سال در درس استادان علوم مختلف از جمله فقه و اصول شرکت کرد. از این میان، چنانکه خود او در زندگی‌نامه خودنوشت آورده، بیشترین استفاده را از محمدحسین نائینی و محمدحسین غروی اصفهانی داشته است.

آیت‌الله سید ابوالقاسم خویی، مرجع عالی‌قدر تشیع، از جمله شخصیت‌هایی است که نقش بی‌بدیلی در تاریخ معاصر شیعیان جهان ایفا کرده است. موضع‌گیری‌های ایشان علیه استبداد و استعمار در تاریخ بی‌سابقه است به طوری که پس از فاجعه فیضیه در قم و نیز کشتار مردم ایران در 15 خرداد 1342، شاهد موضع‌گیری‌های تند وی علیه رژیم سرکوب‌گر پهلوی هستیم. اما با این وجود، شبهات تاریخی فراوانی پیرامون شخصیت آیت‌الله خویی وجود دارد؛ از روابط ایشان با امام خمینی و نهضت اسلامی گرفته تا ماجرای دیدار فرح در سال 1357 که حجم گسترده‌ای از شبهات را در بر می‌گیرد.

از این رو خبرنگار سرویس سیاسی خبرگزاری رسا مصاحبه ای با مهندس سید موسی خویی نوه آیت الله خویی انجام داده است که در ادامه متن کامل بخش دوم این مصاحبه به مناسبت ایام سالگرد 44 مین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را مطالعه می کنید.

از نصر تا دهباشی در جعل تاریخ

تقی زاده رئیس دفتر فرح در مصاحبه‌ای با دویچه وله می گوید:«جریان اهدای انگشتر توسط آیت الله خویی به فرح پهلوی از جعلیات است»

رسا- روزهایی که بر مراجع تقلید در نجف گذشت را اگر بخواهیم روایت بکنیم بعضاً باید از دوستان و اطرافیانشان بشنویم، نقل از تقی زاده رئیس دفتر فرح در مصاحبه‌ای با دویچه وله می گوید:« جریان اهدای انگشتر توسط آیت الله خویی به فرح پهلوی از جعلیات است»

آقای حاج احمدآقای خمینی هست که به امام گفته بودند که در مراحل مبارزاتی کجا به شما خیلی سخت گذشت؟ که اسم نجف را آوردند.

فضای نجف چگونه بود؟ بر امام چه گذشت؟ و نقدهایی هست که خودتان هم فرمودید که رژیم پهلوی، افرادی را در نجف داشت، حالا ممکن است که در لباسهای معمولی و از طریق برخی از حاکمانشان بوده باشد و ممکن است که حتی در لباس خودی و نزدیکان باشد.

یک مقدار شرایط آن موقع و شرایطی که میتواند این سختیها را توصیف کند را اگر بفرمایید ممنون میشوم و اساساً شما اصلاً چنین روایتی را قبول دارید؟ اگر امکان دارد توضیحاتی در این باره بدهید.

مهندس خویی: این دوگانگی در نجف حقیقت داشت؛ یعنی بین خط انقلابی و مبارز و دیدگاه‌های سنتی حوزه  فاصله ای نسبتا بزرگ بود که اطیاف متنوعی را می پوشاند. مرحوم شهید صدر را می‌توان یک جهش  پیش رفته در اسلام مبارز دانست که بدلیل وزنه سنگین علمی و فقهی و ابداعی ایشان و نیز حمایت نا محدود دو مرجع بزرگوار نجف ایت الله حکیم و استاذ کاملا معتقد به ایشان ایت الله خویی  جایگاه استواری را در حوزه  نجف داشتند. حالا اینکه اصلاً چقدر بحث های تئوری حکومت اسلامی مطرح می شد، خود مورد بحث است، ولی اینکه واقعاً پیش‌بینی یا چشم‌داشتی برای اینکه در سال 57 چه خواهد شد؟ باز هم این‌ها آنقدر در جو عمومی مطرح نبود.

بله یک جریان سیاسی مبارزه با رژیم شاه فعال بود؛ اما این جریان بیشتر هویت ایرانی داشت تا عراقی. بیت آقای حکیم، کلاً معزول و جدا از این جریان بود؛ بیت آقای خویی در سال‌های اول خیلی در کنار این جریان بودند و باز هم روابط شخصی خوب بود؛ منتها بیت آقای خویی، اینکه بشود جزئی از این جریان بشود نبود، یعنی جزء جریان مبارزه با رژیم شاه که دلیل آن را هم خدمت شما عرض کردم، یعنی وقتی در جو عمومی این‌ها دو خط شدند و یک خط نبودند، آن اعتبارات حوزوی به جای خود ماند، ارتباطات حوزوی و فضلایی بین این بیت و آن بیت، آقای خویی درگیر دفاع ممکن در مقابل حملات مستمر بعثیون به پایگاه‌های مذهبی دینی وحوزه ای عراق بودند، بیشتر درگیر چالشهای روزمره عراق بود.

روزی ما از عراق بسوی لبنان رفتیم، در یک حمله سرکوب حوزه تقریباً چهارصد یا پانصد طلبه حوزوی را گرفته بودند و آقای خویی هم هر چه به دولت می‌فرستاد که آزاد کنید، از راه‌های کربلا و نجف گرفته بودند؛ من به لبنان رفتم، دو سه جلسه جداگانه با سه نفر از علمای لبنان گذاشتم، آقای سید موسی صدر، سید محمد حسین فضل الله و شیخ محمد مهدی شمس الدین؛ که آقا یان اگر نرسید طلبه‌ها و نجف را نابود خواهند کرد و قرار شد آقای فضل الله که آن وقت حادثه دیده بود و در رخت خواب خوابیده بود، قرار شد یک جلسه مشترکی بین این سه آقا با هم بگذارند و تصمیم بگیرند.

اولین دیدارها تک به تک بود که یک ناهاری در خدمت آقای شمس الدین بودیم، آقای فضل  الله که حادثه دیده بودند و در رختخواب بودند، شب هم درمنزل یکی از ارحام که با اقا سید  موسی نسبتی نزدیک دارد  یک جلسه  خصوصی داشتیم.

با آقا سید موسی خیلی درباره  بحث‌ها و فرصتهای استراتژیک صحبت کردیم، که بیایید یک پایگاه برای شیعه ىر لبنان بعنوان یک محیط ازاد بسازيم، اینگونه نباشد که زمانی که تیغ جلاد به گلوهامان می‌رسد و عرصه برما تنگ می‌شود و مارا خفه می‌کنند  فریاد الغوث بر آوریم مانند وضع الان که در نجف هست.

آقای سید موسی ضمن تایید این پیشنهاد، مسائلی را خارج از این جریان هم مطرح کرد که آقا ما را کمک مالی کنند، در اطراف لبنان آنقدر علوی هست می‌توانیم این‌ها را شیعه کنیم.

اجتماع آقایان علمای لبنان بسیار مؤثر بود. آقایان با رهبری حزب بعث شاخه عراق که در آن روز نفوذ بسیاری در لبنان داشت جلسه گذاشتند وتهدید کردند، چنانچه دست از حوزه نجف برندارید با انتقام سخت روبرو خواهید شد ..مرحوم شمس الدین گفتند تصور نکنید که نجف  برایتان لقمه ای نوش جان خواهد شد. انعکاس  ان جلسه بیروت در عراق فوری بود و تمامی روحانیون دستگیر شده ازاد شدند ... برخی از مسئولين بعثي به بيت اقاي خویي رفته و در دیدار با مرحوم ابوی اظهار ارادت داشتند !

 ما به نجف برگشتیم، زمانی بود که بعثیها شروع کرده بودند به گرفتن و زندانی کردن و کشتن جوانان  اسلامی شیعه، خدمت مرحوم آقای خویی رفتم و گفتم که جریان اینطوری و آن طوری شد، آقا خیلی خوشحال شدند، و عرض کردم اقای صدر چنین پیشنهادی دارند .. فرمودند همین اکنون تلفن را بردار وبا اقای صدر تماس بگیر و بگو که هر توافقی و هر طرحی که به توافق اقایان (سه تن علمای لبنان) برسد بنده تمام پشتیبانی مالی را متعهد میشوم. وضع نجف این بود، یعنی آقای خویی درگیر روزمره بحث بعثی‌ها و مقابله با بعثی‌ها و درگیری با بعثی‌ها بود.

عجمی (******)

رسا- قدری هم درباره روش و منش ایشان درباره مسائل کلی جهان اسلام بفرمایید؛ مسأله فلسطین، قدس شریف، تعاملات با سایر مسلمانها که در کشورهای دیگر داشتند، جنبشهای آزادیخواهانه.

مهندس خویی: فلسطین؛ یک کتابی هست اگر ندیدید، دنبال کنید و ببینید بد نیست، ( تصریحات خطیره للامام الخویی» عربی است و به فارسی هم ترجمه شده است، اما در سایت آقای خویی این را بزنید، اکثریث و بیشتر درباره فلسطین و درباره  نفوذ است؛ این مربوط به سال 1342 شمسی است؛ و درباره نفوذ صهیونیسم در ایران است؛ خیلی بحث مفصلی است؛ خودش یک کتابچه کوچک است، بیشتر هم مصاحبه‌هایی است که با افراد مختلف بوده است؛ نامه‌هایی از یاسر عرفات دارند، یاسر عرفات برایشان فرستاده است و از موضع‌گیری‌های ایشان درباره فلسطین تشکر کرده است.

در آن دهه‌ها، اقدامات یاسر عرفات تازه شروع شده بود، حرکت فتح شروع شده بود، نهضتی در فلسطین به وجود آمده بود، نجف از جاهایی بود که کلاً این جریان را پذیرا بود و اصلاً خیلی شدید حمایت می‌کرد، آقای خویی هم موضع داشت.

در بحث‌های جهان اسلام و تبلیغ تاسيس مؤسسه خویي كار نو بود؛ اساسا  ایده‌ای که تمام این تشکیلات در ان چارچوب تشکیل شد تحول در نظام موسساتی مرجعیت بود سرمایه‌گذاری‌های کلانی که در هند، پاکستان، تایلند، انگلیس، آمریکا و مانند این‌ها شد، علیرغم اینکه طرح اصلی مؤسسه با مشکلاتی چند مواجه گردید، اما هنوز در حال انجام خدمات سنگینی هستند؛ ما مسأله مدیریت داریم؛ نقشه آقای خویی این بود؛ حالا مرجع بعد از آقای خویی می‌آید که این کار را انجام دهد؟ یا این جریان را پذیرفته است؟ نه نیست.

این است که یعنی جبهه روحانیت خود را برای یک مقابله عریض برای حضور در صحنه جهانی ومقابله با جبهه و طرح‌های دشمن باید بسازد؛ یک مقدمه اینکه ما شروع اولین سوال مان این است که ما چه کسی هستیم؟ آیا واقعاً می‌خواهیم مانند آن آقایی که می‌گوید من تعبداً به این حدیث گرایش پیدا کرده‌ام که هیچ حرکت و نهضت و پرچمی بر علیه طاغوت بلند نشود وگرنه خودش طاغوت است، ما الان نباید کاری کنیم.

مرحوم آقای خویی اگر درجه‌بندی کنیم در میزان درک جهان اسلام، درک نقش اسلام در جهان امروز، یکی از بهترین‌ها بود، منتها اینکه شرایط روز چقدر ایجاب می‌کرد و چقدر اجازه می‌داد، یک بحث دیگری است.

رسا- یک نکته را میخواهم مطرح کنم که امروز ما با یک طیفی در حوزه علمیه یا حوزه علمیه قم یا حوزه علمیه مشهد مواجه هستیم که در بزنگاهها قرائت خودشان را از حوزه علمیه نجف ارائه میدهند و خودشان را وابسته به مکتب فکری حضرت آیتالله خویی معرفی میکنند، حوزه علمیه نجف را نجف میدانند و همان بحثهایی که مطرح کردیم که نجف نجف بماند، و این در واقع غیرتی در مقابل حوزه علمیه قم قرار میدهند.

در صورتی که بسیاری از مراجع که مکاتب علمی را درک کردهاند و مدرسههای علمیه مختلف را درک کردهاند، بین حوزه علمیه قم و نجف دوئیتی نمیبینند. آیتالله مکارم شیرازی اساساً به شدت هشدار دادند به اینکه دوئیت بین حوزه علمیه قم و نجف بیاندازند و در واقع حوزه قم و نجف یک تعامل و ارتباطی با هم دارند. میخواستم نظر شما را از این برندسازی بدانیم.

مهندس خویی: اگر مکتب امام حسین (ع) را با مکتب امام جعفر صادق (ع) مختلف بدانیم بله؛ یعنی امام حسین قیام کرد؛ امیرالمؤمنین، خود پیامبر، بعد می‌بینیم که امام صادق، ائمه اطهار، یعنی امام هشتم (ع) تا مرز این رسید که مأمون بگوید شما وکیل و نایب ما، ایشان در حدی حساب شده و سنجیده و علمی و حکیمانه ایستاد که در این شرایط زیر چتر دشمن نرود.

یعنی مرحوم آقای خویی در تحلیل زید بن علی که درباره زید بن علی گاهی یک تصور اینطور پیش می‌آید که اصلاً ایشان خارج از سلطه امام باقر (ع) بود؛ مرحوم آقای خویی در شرح مفصل معجم رجال شان می‌گویند که هر کاری کرد، پا به پای خود خود امام حرکت کردند، منتها آن در لاک و فاز خود کار می‌کند و امام هم در شرایط خودش به میزانی که شرایط این امام اجازه می‌دهد.

روایتی هست که می‌گوید المؤمن مجاهد، لأنه یجاهد، اعداء الله فی دولت الحق بالسیف، یعنی شرایط اجازه می‌دهد که شمشیر بردارم و جلو بروم، و فی دولت الباطل بالتقیه.

من تصور می‌کنم که بهترین زمینه و زیربنا برای درک شرایط، خود روایت‌های تقیه در کتب روایی هست؛ وسایل الشیعه، کافی و غیره، که یک چیزی است که امروز می‌گوید اگر من حرف بزنم کشته می‌شوم، می‌گوید حرف نزنید، بگذارید این فاز را رد کنیم.

ما در آن مقطع امامت دو مکتب پیشگام در تشیع داشتیم ، مکتب زیدی بوده است، نه مکتب امام؛ یعنی این آرامتر بوده است؛ یعنی بسیاری از اندیشمندان و مورخان دسته اول مانند ابوفرج اصفهانی، صاحب الاغانی  این‌ها، همه این‌ها مثلاً زیدی بوده‌اند.

ولی حرکت سنجیده و حساب شده امامت را می‌بینیم که تاریخ را به دست گرفت، آینده را به دست گرفت، الان بعد از هزار و چند سال دیگر کم کم روابط زیدی‌ها با تشیع اثنی عشری در چار چوب فرهنگ و مبارزه خوب شد.

ما دست بگذاریم روی تقیه، باز هم به عنوان اینکه این همه چیز ما است، و ما مکلف هستیم که هیچ حرکتی نکنیم، در مقدمه مطلب عرض کردم که ما در یک کهفی وارد شده‌ایم مانند اصحاب کهف که دنیای عملی وقوانین قرانی واصول جهاد ودفاع را رها کرده و بروزی موعود وامامی موعود موکول کنیم و در ان روز  به صحنه بیاییم که حضرت ظهور کند و تمام مسائل و سختی‌ها و مقابله‌ها و دردسرها را به خود حضرت (ع) بسپاریم.

در سال 2014 میلادی طی یک توطئه  امریکایی سعودی با هماهنگی نیروهای ضد شیعی  داخلی عراق ارتش داعش به شمال عراق حمله برد وشتابان بسوی بغداد روانه شد. این حمله پس از یازده سال حضور دست وپا شکسته عناصر شیعی در حکومت پسا بعث عراق بود که هرگز از اینگونه توطئه  ها در امان نبود ومحور اصلی این جریان خونین ودردناک نابودی رافضه یعنی شیعه بود .. در کشوری که 65 در صد ان شیعه هستند. داعش به تصرف بغداد تهدید میکرد و رسیدن به کربلا و نجف وتخریب ان دیار مقدس و البته کشتار مردان و به کنیزی گرفتن زنان کاری که در شهرهای شمال عراق با شیعیان قبل از وصول سرداران جهاد انجام دادند .

در مقابل تهدید ( نجف ) نجف ماند و فتوای جهاد و دفاع مسلح صادر کرد ...یک بسیج سرتاسری که بنام (الحشد الشعبی ) شناخته شد  با نقشی روشن و تعیین کننده در همگامی نظامی ولجستیک سپاهیان اسلام که رحمت خداوند بر سردار شهید سلیمانی باد ...

این بحث، بحث تفکیک حوزه ها  یک عقبه سیاسی دارد؛  وآن طرح آمریکایی است؛ نه اینکه خدای ناکرده کسانی که گاهی با حماسه از این ایده یعنی قالبهای امریکا پسند اسلام دفاع می‌کنند، ضرورتاً آمریکایی باشند ، بلکه در واقع طرحی است که در همان تقسیم‌بندی‌ها غرب بین اسلام اصولگرا واسلام امریکایی به دنبال اسلامی هست که در آن مقاومت و هویت وتمدن وتلاش برای حضور جهانی نباشد، اصلاً چیزی که ما بگوییم که اسلام هویت  این را را ما مطرح نکردیم بلکه خود آن‌ها مطرح کردند، گفتند جلوی ما هویتی است سر سخت که زیر بار سلطه ما نمی‌رود، این را باید شکست.

آمریکایی‌ها در کتابهای اسلام و فوبیا واژه شریعت را زیاد بکار می برند یعنی مسلمان زمانی خطرناک و یا بقول انها تروریست می شود که به شریعت ایمان داشته باشد.

یکی از گزینه‌ها همین جا، بحث نجف و قم، انقلابی و غیر انقلابی، با سیاست و بی‌سیاست است؛ همه این‌ها در این قالب است که چهره ای غیر واقعی وغیر منسجم با اصول دینی از حوزه ها ساخته شود  و در این بیراهه فشارهای متنوع اطلاعاتی .. نفوذی .. دستبردی ... و اکاذیب تبلیغاتی بکار گرفته می شود که این چهرهای مطلوب امریکا بخلاف واقعیتها ساخته شوند .. در نجف این جریان تا به انجا پیش رفت که نسبت در خواست نظامهای مدنی ولائيك به مراجع بزرگ اسلام داده شد.

کتاب حکمت و سیاست آقای حسین نصر هم گامی در این راستا بود ... نصر بیاید و این را علم کند و حاشیه بیاندازد که آقای خویی گفت که عمامه من را ببرید و به توپ‌هایتان ببندید؛ حرفی که آقای تقی‌زاده، رئیس دفتر فرح می‌گوید این حرفی بود که صدام حسین به فرح گفت که امروز بروید و یک میلیون از مردم را بکشید، بهتر از این است که فردا ده میلیون نفر را بکشید؛ این را آقای حسین نصر برداشته و به نام آقای خویی قالب کرده است.

پس طرح چیست؟ طرح همان‌هایی است که می‌خواهند اسلام را از حضور و تأثیرگذاری بیاندازند؛ گاهی من مسلمان هم در آن می‌افتم و در یک موضع‌گیری تقریباً همراه همان جریان می‌شوم.

تعداد بازدید : 7

رسا- چون دفعه قبلی هم بحث شده بود و از اسم سید حسین نصر نگذریم، درباره روایت انگشتر، شما روایت صحیح را بفرمایید.

مهندس خویی: آن چیزی که بر خودم گذشت؛ من بغداد بودم؛ اولاً اینکه سفارت شاه با هماهنگی بعثی‌ها برنامه‌ریخته بودند که در مقابل جریان انقلاب بایستند و چیزهای زیادی مطرح می‌شد؛ اعلامیه‌های بعثی که برای سیاه نمایی انقلاب، خراب کردن چهره  انقلاب، ابوی ما در آن مقطع ضربه‌ای در منزل به وسیله یک دزد خورد؛ به نظر من دزد بود؛ تلاش‌های خیلی سنگینی شد که این را به بیت اطرافیان مرحوم امام ببندند، که ما خیلی شدید در مقابل این ایستادیم که دزد بود و واقعاً هم دزد؛ یعنی از آن کارهای نفوذ و خیلی روشن بود که این را برای آقازاده آقای سیستانی خیلی مطرح کردم و گفتم که جریان‌های نفوذ برای راه دادن به آنچه که می‌گذرد خیلی کار می‌کنند.

پدر ما در منزل خوابیده بود؛ در بیمارستان از کنسول‌گری آن زمان که هنوز شاه بود امدند، واقعاً راهشان ندادیم و نگذاشتیم که بیایند؛ این جوی که بشود از آقای خویی استفاده‌ای بر علیه انقلاب پیدا شود، بین بعثی‌ها و تشکیلات رژیم شاه مطرح بود؛ خیلی بالا پایین مطرح بود؛ ظاهراً این مسأله چیز هم فرستاده بودند که فرح می‌خواهد بیاید؛ ظاهراً طرح حسین نصر بوده است که بروید و شاید از آنجا چیزی گیرمان بیاید.

تا اینجا این صحبت‌ها بوده است که به بیت آقای خویی یک خبری را داده‌اند و آقا هم جواب نداده‌اند و قبول نکرده‌اند؛ می‌گویند که ساعت 3 بعد از ظهر که آقا خواب بودند و ابوی ما مرحوم در منزل خواب بودند؛ عناصر امنیتی بعثی آمدند که چند دقیقه بعد ملکه ایران می‌خواهد به منزل بیاید.

 مرحوم  اقا یکی  از خدمه را  به  منزل ابوی می‌فرستند و در خواست حضور ابوی را میکنند ... بدین معنی که این مسأله برنامه ‌ریزی شده نبود؛ فرح را آوردند و وارد منزل کردند؛ قبل از اینکه بیایند ظاهراً بین ابوی و آقا بنقل از حاضرین در منزل که حرفی می‌شود که بگذاریم یا نگذاریم بیایند؟ حالا در این حالت که با عناصر بعثی آمده‌اند و رد کردنشان کار راحتی نیست.

من در بغداد در آن روز از این خبر مطلع شدم که فرح را به خانه آقای خویی می‌آورند که یک وجهه‌ای برای آنها باشد.

تقریباً ساعت 5 یا 6 بود تلفن را برداشتم و گفتنم که می‌خواهم با آقا صحبت کنم، گوشی به اقا داده شد و گفتم که آقا قرار است که این خانم را انجا بیاورند، مواظب باشید که در آن یک دامی هست؛ آقا فرمودند که آمد و رفت؛ من یک مقدار شوکه شدم و گفتم که چه گفتند و چه شد؟ گفتند که این دیگر صحبت مستقیم با آقا بود که گفتند « چون شما در سال 1342 به شما زیاد فشار آوردیم و گفتیم که پا روی دین مردم نگذارید، گوش نکردید، رسید تا اینجا»

فرح گفتند:«آقا برای ایران دعا کنید» آقا گفتند:«ما برای مردم ایران دفاع می‌کنیم.»

 این خلاصه‌ای هست که آقا صحبت کرده است؛ آقای تقی زاده که رئیس دفتر فرح است، یک مصاحبه‌ای با دویچه وله دارد که خیلی مفصل نوشته است؛ نوشته است که جریان انگشتر جعل است، حالا آن انگشتری که روی آن نوشته شده است ید الله فوق ایدیهم، این دیگر نامه‌ای است که بعد از دو سال بعد از جریان در جریان حادثه هفت تیر پخش می‌شود و این یک مبنایی در تاریخ می‌شود که می‌گویند، تقی‌زاده می‌گوید که فرح خیلی مأیوس و ناراحت از بیت آقای خویی با دست خالی بیرون آمد.

حالا این جریان دو جریان دارد، یک جریانی خیلی قوی بود؛ یعنی در سال 59 تا 62، اسم هم زیاد نیاوریم بعضی از جناح‌هایی بود که بنا بود، برنامه‌ای بود که هر کس غیر از فلان آقا را باید از صحنه مرجعیت حذف کرد.

نگاه کنید یک نامه هست که دوستمان آن روز کپی آن را گرفتند از نامه‌های تزویری که در آن مقطع زمان جنگ مطرح شد، از آقای خویی می‌پرسند که آقا اعمالی که در ایران می‌شود نظرتان چیست؟ آقا می‌نویسند که خلاف اسلام است و درست نیست.

حالا در  بحث افات حوزوی، مثلاً اینکه این نامه را من آن روز در بنیاد مستضعفان همکاری می کردم، یک جوانی برای من آورد که در فلان مسجد فلان آقا آورد و نشان داد که ببینید آقای خویی بر علیه جنگ و انقلاب چه چیزی نوشته‌اند!!! خب نامه مجعول بود.

سال 63، مصادف فوت مرحوم ابوی می‌شود که مقداری رفت و آمد به نجف باز می‌شود، من این نامه را فوری به آقا فرستادم، مرحوم آقای خویی روی آن نوشتند که این تزویر است و جعل است و من از سئوال و جواب آن اطلاعی ندارم، ما در جریان آن نیستیم.

پس یک جریانی داخلی بود که می‌خواست آقای خویی را خراب کند، و حالا آقای حاج آقا جواد گلپایگانی می‌گویند که بعد تمام شد و به فوت مرحوم ابوی رسید و نامه و تلگرافی که مرحوم امام به آقای خویی فرستادند تلگراف خیلی گرمی بود، در جریان این باشید که تا قبل از این تلگراف، وضعی که نسبت به آقای خویی بود خیلی ناجور  بود.

ما صبح فوت مرحوم ابوی در بیمارستان شخصی را به کیهان فرستادیم که خبر فوت را بنویسیم، قبول نکردند؛ نفری که رفته بود، گفته بود یعنی جا ندارید؟ گفته بود که نه جا داریم اما فوت پسر آقای خویی را نمی‌نویسیم؛ به همین راحتی؛ حالا آن نفر هم که رفته بود برگشت و یکی دو نفر از دعاگویان آن طرفی گفتند که ببینید که اینطور و آن طور است و این‌ها چقدر چیز هستند؛ سوء استفاده و شماتت شد.

ظهر شد که آقای مهدوی کنی به بیمارستان آمدند؛ من به ایشان گفتم که اینطوری شده است، این‌ها رفته‌اند؛ آقای مهدوی خیلی منقلب و ناراحت شدند؛ اتاق بغلی در بیمارستان رفتند و تلفن محمد هاشمی که آن روز رئیس رادیو تلویزیون بودند را گرفتند و آقای مهدوی فریاد می‌کشید که آبروی ما را بردند چقدر نادان هستند؛ صدایش را از بیرون می‌شنیدیم. بعد از اتاق بیرون آمدند و قرار شد که تا بعد از ظهر در تمام شبکه‌های تلوزیون اعلام خواهند کرد؛ ساعت دو که تلگراف مرحوم امام در آمد. بعد از آن دیگر مسائل فروکش کرد.

بحث انگشتر و این حرف‌ها در ان سالها  برای تخریب آیت الله خویی درست شد.

در سنوات بعدی، سر و کله جناح دوم و بیشتر هم همین پنج شش سال گذشته که کتاب حسین نصر در آمد، باز هم علم کردن این جریان انگشتر و آقای خویی که انگشتر با آن شرایط به شاه ایران و پهلوی داد؛ این درست زمانی است که برنامه ساخت و ایجاد اسلام امریکایی در عراق شروع شد.

یعنی چند ماه از نوشتن کتاب سید حسین نصر در می‌آید، دو تا از وابستگان بیت آیت‌الله خویی می‌روند و با او عکس می‌گیرند؛ همان‌هایی که پرچم‌های اسلام آمریکایی را برداشته‌اند؛ طرح را می‌بینید که چیست؟

عجمی (******)

رسا- این تحلیل و نظر و جنگ روایتها واقعاً روی یک سری افرادی سوار میشود که آنها هم در این فضا سر خوردهاند و رفتهاند. دقیقاً در کدام کتاب آقای سید حسین نصر است؛ اگر امکان دارد اشاره بفرمایید.

مهندس خویی: حکمت و سیاست؛ آقای تقی‌زاده برای او نوشته است و می‌گوید هجو گویی زیاد دارد؛ هجو می‌گوید؛ البته یک مقداری را مصاحبه کننده که حسین دهباشی است، در دهان او می‌گذارد؛ ایشان گفتند که اینطور گفتند.

رسا- مجموعه مفصلی که در تاریخ شفاهی کار کردهاند؛ درست است؟

مهندس خویی: بله؛ این بیشتر!

اصلاً نگاه کنید؛ یک چیز اساسی در این بحث داریم؛ حالا آن فیلم هم آیت‌الله در آن، این بحث باز شد؛ یک بحث اساسی داریم، نگاه کنید شاهی که، یا فرح یا درباری که برای چنین چیزی آمده است، اگر یک درصد یا یک در هزاری که چنین چیزی شود، خانم فرح بیاید؛ حالا از مزخرفاتی که آقای سید حسین نصر می‌گوید بگذریم، انگشتری داشته باشد که روی آن نوشته است ید الله فوق ایدیهم، برای شاه فرستاده باشد، شاه در حال غرق و نابودی، آن روز برایش خیلی اعتبار بود؛ اینکه این بماند در گوشه‌های تاریخ، بعد از دو سه سال بماند، مثلاً یک نامه‌ای در ساواک پیدا شود که مثلاً شاه از آقای خویی بابت آن انگشتر در آن شرایط تشکر کرده است؛ آقا انگشتری که برای ما فرستاده‌اید روی آن نوشته است ید الله فوق ایدیهم.

خیلی روشن است؛ عرض کردم که اگر این برای شاه آن روز مسأله‌ای بود، خیلی کمک می‌کرد که برای ما چنین انگشتری داد و چنین حرفی زد و چنین چیزی گفت.

رسا- در آن زمان که این اتفاق افتاد و این دیدار انجام شد و فرح به بیت آیتالله خویی مراجعه کرده بود، شما میفرمایید چنین دامنهای نداشت؟

مهندس خویی: اصلاً ولو یک ذره؛ دو سه روز بعد از آن که ظاهراً تظاهراتی اینجا شد، شیخ صادق خلخالی تظاهراتی راه انداخت و یک مقدار علیه آقای خویی شعار داده شد و بعد از آن هم به منزل مرحوم آشتیانی هجوم و حمله شد به عنوان نماینده آقای خویی؛ آقای خویی هم بیانیه‌ای دادند و این مسأله را تصریح کردند که آمدند و همین حرفی که من به شما گفتم را در نامه نوشتند که ما به آن‌ها اینطور گفتیم والسلام.

رسا- باعث عصبانیت انقلابیون شد؟

مهندس خویی: شد و شدید؛

رسا- ولی اینکه اینقدر به نفع دربار تمام شود را قبول ندارید.

مهندس خویی: نه اصلاً

رسا- اگر جمع بندی دارید در این مقطع بفرمایید.

مهندس خویی: من بحث پایانی را با بحث ابتدایی تمام کنم، دنیای جدید دنیای متغیری است؛ خیلی چیزها عوض شده است؛ یعنی هر یک از پدران و اجداد ما را در دوران جدید بیاورید، اصلاً دنیای جدیدی می‌بینند که خیلی تفاوت دارد.

من یک روزی به آیت الله فیاض در نجف یک چیزی گفتم که از اینترنت استفاده کنید؛ گفت نه، یکی از آقایان مراجع دیگر هم تقریباً نمی‌پذیرفتند که اصلاً کسی عالم دینی با اینترنت سر و کار داشته باشد.

در زمان نوشتن کتاب معجم دارالحدیث مرحوم آقا یک هیأت هفت هشت نفره داشتند که این‌ها جمع می‌شدند و کتاب‌ها را باز می‌کردند که دنبال فلان کتاب بگردند که چه هست، کجا هست و در کدام کتاب هست، ده نفر می‌شدند که کتاب‌های قدیم را باز کنند و ورق بزنند.

به آقای فیاض گفتم که اگر شرایط جدید را برای اجتهاد پیاده کنید و امکانات جدید را استفاده کنید، دوره مجتهد شدن انسان خیلی کوتاه می‌شود و می‌شود به میدان‌های جدید رفت.

این دنیای متغیر واقعاً با شیب غیر عادی در تاریخ بشریت جلو می‌رود؛ یعنی ما همه چیز عوض می‌شود، با جهانی شدن، بحث تسلط قدرت‌های بزرگ و بحث نفوذ در خانواده‌ها، بحث‌هایی که اخیراً عرض کردم، مسأله خانواده‌ها را، این حوزه‌ها را در مقابل یک مسئولیت خیلی بزرگ می‌گذارد، این تعارف نیست، یکی از بحث‌های حاشیه‌ای که بتوانیم در ان قلت و قلت‌های کلامی، روایتی و حدیثی غیر مفید و غیر مؤثر بگذاریم و موجی از بیرون می‌آید که همه چیز را اگر حرکت نکنیم از بین خواهد برد و بویژه اعتقاد ما و بویژه دین ما؛ و بویژه مذهب و باورهای ما.

آن میراثی که از آن بزرگان آمده است از عصر امامت تا به امروز، یک میراث سنگین است؛ نگه داشتن آن حمایت می‌خواهد و باید حمایت کرد؛ باید در مسائل تخصصی رفت و با این تهاجم سنگین مقابله کرد؛ الحمد لله رب العالمین.

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
محب
Germany
۲۷ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۱:۴۷
شادی روح حضرت آقای خویی صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
0
1
هاشمی
Iran (Islamic Republic of)
۱۶ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۲:۰۵
از کجا می فرمایید که به شهبانو فرح انگشتر اهدا نکردند ...خاندان پهلوی جنبه های مذهبی داشتند و فرح به زیارت امام هشتم می رفتند ...غیر از این مگر می شود اهدای چیزی به کسی را که در زمان کودکی ایشان اتفاق افتاده انکار کرد ...فقط می تواند شهادت بدهد بگوید من ندیدم ...یا دیدم یا بعید است ...اما اینکه بگویند این حرف جعلی است منطقی نیست..
0
0