۱۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۳:۲۸
کد خبر: ۴۴۱۸۵۲
درس اخلاق آیت الله صدیقی؛

روح جهاد اصغر جهاد اکبر است

آیت الله صدیقی گفت: انسان علم دارد، ولی شاید غریزه‌، میل و عادت او برخلاف علم و آگاهی او باشد و او را وادار کند کاری را برخلاف علمش انجام دهد. علم به تنهایی کفایت نمی‌کند. باید مجاهده کرد.
آیت الله کاظمی صدیقی

به گزارش سرویس پیشخوان  خبرگزاری رسا به نقل از مهر، متن زیر مشروح درس اخلاق آیت الله صدیقی در تاریخ ۹۵/۵/۴ است که از نظر می گذرد. فایل صوتی این جلسه را نیز می توانید از لینک بالا دریافت کنید.

 

«السَّلَامُ‏ عَلَیْکَ‏ یَا حُجَّهَ اللَّهِ‏، السَّلَامُ‏ عَلَیْکَ‏ یَا سَفینَهً النَّجاه سَیِّدی أَدرِکنَا وَ لا تُهلِکنَا».

 

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۱]

 

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِ نُفُوسِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ مَولَانَا بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ نُصرَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ‏».

 

«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ».[۲]‏

 

مسئله‌ی شناخت، مسئله‌ی ضروریات زندگی انسان

 

مسئله‌ی شناخت، مسئله‌ی علم و آگاهی جزء ضروریات زندگی انسان است؛ چون انسان موجودی انتخاب‌گر است، سر دو راهی‌ها قرار می‌گیرد، سر سه راهی‌ها قرار می‌گیرد، سر چند راهی‌ها قرار می‌گیرد باید یکی را انتخاب کند. انتخاب بشر بر اساس اطّلاع او است، اگر بفهمد کدام مفیدتر است، کدام آسان‌تر است، کدام لذیذتر است، کدام ماندگارتر است، اقتضای علم و اطّلاع، انتخاب بهتر است، ولی اطّلاع درمان کافی نیست، یک چیزهای دیگری هم لازم است.

 

گرایش مهمترین عامل در زندگی انسان

 

مهمترین عامل در زندگی انسان گرایش است، میل است، جذب و انجذاب است، فشاری است که از درون عاطفه یا غریزه یا جذبه‌هایی که فوق علم ما و آگاهی ما است که به آن‌ها خواسته‌های برتر می‌گویند، این‌ها است که تعیین کننده است. خیلی از اشخاص می‌دانند گناه بد است، ولی به گناه مبتلا هستند، خوشحال هم نیستند، گناه می‌کند ناراحت هم است.

 

تضاد علم و غریزه

 

خیلی از کسانی که اطّلاعات طبی دارند، اطّلاعات پزشکی دارند، به مضرّات بعضی خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها آگاهی دارند، ولی علی رغم اطّلاع و میل خود مبتلا هستند، عادت کردند انجام می‌دهند. این‌ها نشان می‌دهد که علم به تنهایی کفایت نمی‌کند باید چه کرد؟ باید مجاهده کرد. یعنی وقتی آدم علم دارد، ولی غریزه‌ی او، میل او، عادت او برخلاف علم و آگاهی او است و او را وادار می‌کند کاری را برخلاف علمش انجام دهد باید مقابله کند.

 

درجات مختلف جهاد

 

مسئله‌ی جهاد با نفس که جهاد کبیر است، درجاتی دارد، جهاد اصغر نه این‌که جهاد اصغر است، اصلاً جهاد بزرگ است، جهاد که کوچک نمی‌شود. جهاد یعنی از جان گذشتن، جهاد یعنی از لذّات گذشتن، جهاد یعنی از منافع صرف نظر کردن. این کوچک و بزرگ ندارد. کسی که جبهه می‌رود به این معنا است ممکن است جانباز شود، ولی آمادگی دارد که برود. جانباز شدن این است که ما یک چیزی می‌گوییم و یک چیزی می‌شنویم، آدم به زندگی این جانبازان برود، برود از خانواده‌های بعضی از جانبازهایی که همسر خود را تر و خشک می‌کنند، خودش نمی‌توانست، هیچ کاری از او ساخته نیست. او احتمال می‌داد همین بلا بر سرش بیاید، ولی این را بلا ندیده است.

 

 در بلا هم می‌چشم لذات او                 مات اویم، مات اویم، مات او

 

انسانی که تازه ازدواج کرده است، خدا اوّلین ثمره‌ی ازدواج او را بچّه‌ قرار داده است، خیلی هم او را دوست دارد، وقتی با زنش، بچّه‌ی عزیز خودش، پاره‌ی جگرش خداحافظی می‌کند برای دفاع از حرم می‌رود و بعد از مدّتی جنازه‌ی او برمی‌گردد؛ او ناآگاهانه می‌رود؟ نه انتخاب کرده است، لذا وصیّت خود را کرده است، با زن و بچّه‌ی خود خداحافظی می‌کند که برود و برنگردد. نمی‌شود اسم این را جهاد اصغر گذاشت.

 

جهاد اکبر، جهاد با نفس

 

بعضی از افراد از این تعبیر نبی مکرّم اسلام محمّد مصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در پایان یکی از غزوات -غزوه جنگ‌هایی بود که خود پیغمبر در جبهه حضور پیدا می‌کردند، سرایا جنگ‌هایی بود که پیغمبر قشون اعزام می‌کرد ولی خودش در مدینه می‌ماند- که آن جبهه با پیروزی مسلمان‌ها پایان یافت، خود رسول الله هم همراه قشونش برمی‌گشتند، فرمودند شما جهاد اصغر را پشت سر گذاشتید «بَقِیَ عَلَیکُمُ‏ الجَهادَ الاکبر»[۳] امّا جهاد اکبر برای شما هنوز باقی مانده است. عرض کردن یا رسول الله جهاد اکبر کدام است؟ حضرت فرمود: جهاد با نفس.

 

خالصانه بودن جهاد اکبر برای مبارزه با نفس وجودی

 

به این معنا نیست که این جهاد کوچک است، نه در مقایسه این‌طور است. این جهاد، جهاد بزرگی است. این گذشت از همه چیز است، ایثار است، چشم پوشی است، اغماض است، مردانگی است، این نمی‌شود کوچک باشد؛ امّا امر بین این جهاد و جهاد اخلاقی دایر باشد. هر مجاهدی که به جبهه رفته است، اگر جهاد اکبر ضمیمه‌ی جهاد مبارزه‌ی با دشمن بیرونی نباشد، اگر انسان آن‌جا ریا کند، رفته ایثار هم کرده است، ولی نیّت او خالص نباشد، اگر حسد انسان آن‌جا گُل بکند، می‌خواهد پیروزی به نام او ثبت شود نه به نام دوستش این خراب می‌کند.

 

جهاد اکبر در رسیدن به مرحله‌ی کسب رضای الهی

 

نقش جهاد اکبر که جهاد اخلاقی است، این جهاد کبیر است. جهاد اخلاقی هم جهاد کبیر است، هم جهاد اوسط است، هم جهاد اکبر نامیده می‌شود. روح جهاد اصغر جهاد اکبر است. به این معنا نیست که آن تمام شد حالا یک چیز جدیدی باید شروع کنیم، نه به این معنا است که رزمنده‌ای که اخلاص دارد، رزمنده‌ای که حسد ندارد، رزمنده‌ای که تکبّر ندارد، رزمنده‌ای که رفته طلبکار کسی نیست، خودش را به رخ نمی‌کشد به آن‌جا نرفته که بعد به عنوان رزمنده بیاید از مردم مطالبه‌ی رأی بکند، مطالبه‌ی احترام بکند، هنر در این است. و الّا واقعاً اگر رزمنده جهاد اکبر نکند چه کسی جهاد اکبر می‌کند؟ این عیاش‌ها آن‌ها که هیچ وقت جبهه نرفتند، هیچ وقت گذشت نکردند؟ این تذکّر به یک رزمنده است که یک مرحله‌ای را شما پشت سر گذاشتید، این مرحله، مرحله‌ی کسب رضای خدا بوده، آمادگی برای چشیدن شربت شهادت بوده است، آمادگی برای تحمّل همه‌ی رنج‌ها بوده است. اگر در کنار آن مسائل روحی و اخلاقی تأمین نشود، این برای شما یک قدم است، قدم‌های بعد ممکن است شکست بخورید.

 

ویل در قرآن کریم

 

در جبهه، در نماز، در روزه انسان اگر همراه جهاد اکبر نباشد، خود نماز هم یک جبهه است. آدم در نمازش اخلاص نداشته باشد نه تنها برای او مفید نیست، خدا کلمه‌ی ویل را به کار برده است: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ».[۴] دو قسم از نمازها مشمول ویل الهی است، نه تنها آدم را بهشت نمی‌برد، جهنّمی می‌کند. یکی بی‌احترامی به نماز است، اهمیّت ندادن به نماز است که از آن به ساهون تعبیر شده است. دوم ریای در نماز است. این جبهه است کما این‌که رفتن به دفاع از حرم جبهه است.

 

نائل شدن به مقام جهاد اکبر

 

امّا چه موقع آن جهاد، جهاد کبیر می‌شود؟ چه موقع آن جهاد، جهاد اکبر می‌شود؟ آن وقتی که انسان نیّت خود را اصلاح کند، سویدای قلب او خدا باشد، جز با خدا با هیچ کسی معامله نکرده باشد و این سخت است. آدم همه‌ی انگیزه‌های خود را در رضای پروردگار متعال خلاصه کند و رضای هیچ کسی و هیچ منفعتی و هیچ امری برای او جاذبه نداشته باشد جز جاذبه‌ی حق تعالی.

 

برای توضیح مطلب همان‌طور که اگر انسان سلامت جسم خود را تحت مراقبت قرار بدهد، مزاج او سالم باشد، گرسنگی مزاج سالم طبیعی است، تشنگی طبیعی است، جذب مواد لازم به صورت یک نیاز انسان را به گرسنگی می‌کشد، گرسنگی انسان را وادار می‌کند برود غذای مطلوب خودش را تأمین کند به تعبیر گذشتگان تا بدن ما یتحلّل شود.

 

لذّت بردن انسان از  خوردن غذای لذیذ

 

حالا می‌گوییم سوخت بدن تأمین شود، در اثر حرکت بدن انسان سوخت دارد، این سوخت باید با انرژی تقویت و جبران شود و الّا انسان گرفتار ضعف می‌شود، گرفتار ناتوانی می‌شود. انسان سالم غذا را می‌خواهد و این خواست او احساس می‌شود؛ یعنی به صورت یک غریزه، به سَورَه یک عمل و عکس العمل انسان احساس نیاز به غذا می‌کند. وقتی مزاج سالم است، هم احساس نیاز به غذا طبیعی انسان است، مطلوب انسان است و هم وقتی غذا را می‌خورد یعنی نیاز بدنی خود را در بُعد تأمین طعام تأمین می‌کند از آن لذّت می‌برد. آدم سالم از خوردن غذا لذّت می‌برد، نه تنها از خوردن غذا ناراحت نمی‌شود بلکه انسانی که زیاد گرسنه باشد نیازی ندارد چلوکباب برگ بخورد، نیازی ندارید سفره‌های آن‌چنانی داشته باشد. یک نان خالی، یک نان و پنیر برای او خیلی لذّت دارد. لذا در تعبیر داریم خورش مؤمن گرسنگی او است، همین‌طور که آدم برای این‌که لذّت ببرد هم غذا درست می‌کند، پلو درست می‌کند و هم خورش درست می‌کند که لذّت بیشتری ببرد. اگر شما خورش را برای لذّت می‌خواهید خودت را گرسنه نگه دار، همان غذای ساده، همان نان خالی را که می‌خوری مثل این‌که خورشی همراه آن است، خیلی لذّت می‌بری. این علامت سلامت وجود است که انسان سالم هم غذا را طلب می‌کند، نیاز دارد و هم وقتی غذا می‌خورد از غذا خوردنش لذّت می‌برد، این علامت سلامت بدن است.

 

جذب و انجذاب برای رسیدن به مطلوب

 

امّا اگر غذای خوبی را می‌بینید استفراغ پیدا می‌کنید، می‌بینید اشمئزاز می‌گیرید، یعنی نفرت پیدا می‌کنید، این نشان می‌دهد که مریض هستید، آدم سالم هیچ وقت از غذا نفرت ندارد، کشش طبیعی دارد، جذب و انجذاب دارد. آب هم همین‌طور است، تشنگی انسان را وادار به طلب آب می‌کند، وقتی دنبال مطلوب خود رفت و به گمشده‌اش که آب است رسید، آب که می‌خورد گوارای او است. آدم تشنه می‌فهمد تشنگی یعنی چه و رفع عطش برای او گوارا است.

 

هشدار قرآن کریم به زنان پیرامون صحبت با نامحرم

 

روح انسان هم مثل جسم انسان است، اگر انسان روح را سالم بدارد که قرآن کریم از روح هم به روح یاد کرده و هم به قلب یاد کرده است. در قرآن کریم هم از سلامت قلب یاد شده است، هم از بیماری قلب به چند تعبیر نام برده شده است. هم در قرآن دارد «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[۵] در قلوب منافقین مرض است. به کسانی که هوس نوامیس مردم دارند، خداوند متعال نسبت به این هوس هم از کلمه‌ی مرض استفاده کرده است. فرموده است «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ»[۶] خدا به زن‌ها دستور می‌دهد بانوان موقعی که با نامحرم صحبت می‌کنید ناز و غنج نداشته باشید. خضوع و نرمش در سخن با نامحرم نداشته باشید، چرا؟ زن با شوهر خود باید با ناز و کرشمه صحبت کند، ولی وقتی با پسر عمو صحبت می‌کند، با پسر دایی صحبت می‌کند، با برادر شوهر صحبت می‌کند، با نامحرم صحبت می‌کند، فامیل یا غیر فامیل فرق نمی‌کند، او نفس دارد، او شهوت دارد، وقتی با نرمش صحبت می‌کنید، ناز و کرشمه دارید ممکن است او بیماری هوس داشته باشد. قرآن کریم هشدار می‌دهد بانوان در صحبت کردن با نامحرمان رعایت کنید، طوری صحبت نکنید که دل او بلرزد. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» تعبیر می‌کند نرمش و خضوع در قول نداشته باشید.

 

نتیجه‌ی نداشتن خضوع و نرمش در صحبت با نامحرم

 

نتیجه‌ی آن چه می‌شود؟ «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ» کسی که در دل خود بیماری دارد به شما طمع می‌کند. شما او را به گناه می‌کشید، شما ناموس دیگران هستید، باعث می‌شود که او به ناموس فامیل خودش طمع پیدا کند، وادار به گناه کردید خود شما هم گناه می‌کنید. خدای متعال از این مسئله به مرض یاد کرده است، بعضی جوان های ما این بیماری را در خودشان می‌فهمند، تحت فشار هستند، خدایا خودت رحم کن.

 

قرار گرفتن جوان‌ها در شدیدترین فشارها

 

جوانی دوره‌ی سختی است، جوان‌ها تحت شدیدترین فشارها هستند، این‌جا مسئله‌ی جهاد اکبر خودش را نشان می‌دهد. امروز برای یک جوان گرایش به جبهه و دفاع از حریم حرم الحمدلله آسان و فراوان است. ولی همین جوان در پشت جبهه وقتی گرفتار یک منظره‌ی بد می‌شود، گرفتار یک وسوسه‌ی بد می‌شود فشار دارد، مشکل دارد. حل این مشکل، مشکل‌تر از حل جبهه است، خیلی سخت است. خدای متعال هم از نفاق به مرض یاد کرده است، هم از هوس جنسی به مرض یاد کرده است «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ».

 

گرایش‌های مالی نوعی بیماری روحی است

 

گرایش‌های مالی هم بیماری است، انسان را به حرام می‌کشاند، آن هم جزو بیماری‌های مزمن و سخت است. طمع و حرص جزء بیماری‌های روحی است. حضرت سجّاد (علیه السّلام) در صحیفه‌ی سجادیّه دارد: «أَعُوذُ بِکَ مِنْ‏ هَیَجَانِ‏ الْحِرْصِ‏ وَ سَوْرَهِ الْغَضَبِ»[۷] که این‌ها را جزو خطرهای درونی معرّفی کرده است. خدایا به تو پناه می‌برم از هیجان حرص که آدم وقتی ماشین کسی را می‌بیند، قصر کسی را می‌بیند، حقوق‌های آن‌چنانی را می‌بیند، دلش می‌لرزد هیجانی می‌شود می‌گوید ای کاش ما آن چیزها را داشتیم. این هیجان حرص جزء بیماری‌هایی است که باید از آن به خدا پناه برد، خطر آن کمتر از سرطان نیست، خطر آن کمتر از بیماری‌های قلبی نیست. آدم با بیماری‌های جسمی مرگ زودرس پیدا می‌کند، ولی حرص آدم را وادار به ربا می‌کند، وادار به رشوه می‌کند، وادار به خوردن حقوق میلیون‌ها انسان می‌کند. آدم گرفتار جهنّم می‌شود این خطرناک‌تر از آن است.

 

لذا حضرت سجّاد (علیه السّلام) از هیجان حرص و از سَورَه غضب… این در بُعد جاذبه حرص است، در بُعد دافعه غضب است، آدم بی‌جهت حرص می‌خورد، به بچّه‌ی خودش ظلم می‌کند، به زن خودش ظلم می‌کند، زن ناراحت می‌شود بی‌جهت داد می‌زند، آبروی شوهرش را در خطر قرار می‌دهد، محیط خانه را متشنج می‌کند، این بچّه‌ی معصوم را گرفتار رعب و وحشت می‌کند، این چه ظلمی است؟ چرا آدم گرفتار ظلم خانوادگی می‌شود؟ غضب. این‌ها جزو بیماری‌ها است.

 

مراقبت بیماری‌های روحی زیر نظر ائمّه‌ی اطهار و نسخه‌های قرآنی

 

 اگر کسی بیماری‌های روحی خودش را تحت مراقبت طبیب جان قرار دهد و با نسخه‌های قرآنی و طبابت پیغمبر و ائمّه‌ی اطهار (علیهم السّلام) و صالحین از علما که در طبابت روحی و اخلاقی تخصّصی دارند، نورانیّتی دارند قرار دهد خدای متعال چه کار می‌کند؟ همان‌گونه که جسم سالم، غذای سالم را می‌طلبد و نسبت به غذای متعفن دافعه دارد، نسبت به غذاهای غیر بهداشتی دافعه دارد، فرار می‌کند به عنوان یک خطر از آن گریز دارد، انسان نسبت به مسائل معنوی یک عشقی پیدا می‌کند، عشق به نماز، عشق به خواندن قرآن کریم، عشق به نماز شب، عشق به فقرا.

 

 

عدم گرایش به افراد طبقه‌ی پایین نوعی بیماری روحی است

 

از صفات حضرات سلمان، از برجستگی‌ها و صفات عالیه‌ی این مرد الهی که «مِنَّا أَهْلَ‏ الْبَیْتِ‏»[۸] است، «کَانَ یُحِبُّ الفُقراء» است. بعضی از افراد فقیرگریز هستند، اصلاً نمی‌تواند با آدم‌های جنوب شهری و آدم‌های رده پایین مالی سلام و علیک کند، او دنبال آن کاخ‌ها و قصرها است، با آن‌ها خیلی خوش و بش می‌کند، به این‌جا که می‌رسد اصلاً فامیل فقیر خود را دعوت نمی‌کند. یک جا هم ببیند حاضر نیست بگوید او فامیل من است. این بیماری روحی است، این مرض است. امّا عشق به طبقه‌ی پایین که اسلام همیشه با آن‌ها، جبهه‌ با آن‌ها پیش رفته است و الآن هم بار سنگین حفاظت مملکت و امنیّت کشور با آن‌ها است، می‌بینید نسبت به آن‌ها گرایش ندارد، علاقه ندارد این بیماری روحی است.

 

افق جدیدی از جاذبه‌ها و دافعه‌ها در سایه‌ی قرآن کریم

 

این آیه‌ی کریمه‌ی «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ … وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ»[۹] در این مقام است که یک افق جدیدی از بینش به ما می‌دهد که باید در یک مسیری حرکت کنیم که جاذبه‌ها و دافعه فراتر از اطّلاع و آگاهی، جذب و دفع روحی نسبت به خوبی‌ها و بدی‌ها پیدا کند و کسانی که اهل مراقبه هستند در جلسه‌ی گذشته یکی، دو نمونه خدمت شما عرض کردم در این جلسه هم دو نمونه از این نوع گرایش‌هایی که خدای متعال در اثر دست یافتن به قلب سلیم… «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»[۱۰]قلب سلیم قلبی است که در آن دل جز خدا نیست، خانه‌ی دل از اغیار خالی است و با یار پر است، مملو از محبّت خدا است، جای خالی برای غیر خدا باقی نمانده است که در زیارت شریفه‌ی جامعه می‌خوانیم «وَ التَّامِّینَ‏ فِی‏ مَحَبَّهِ اللَّهِ‏»[۱۱] حضرات ائمّه‌ی ما در محبّت خدا کم ندارند، این دل به تمامه در اختیار محبوب است. یک دل دارد، یک دلبر پیدا کرده که خالق همین دل است، این دل را به خالق دل داده است. او عاشق این دل است، این هم عاشق او است، غیر را در این دل راه نداده است.

 

شرایط الهی شدن قلب سلیم

 

لذا وقتی دل الهی شد آنچه خدا دوست دارد این دل آن را دوست دارد، آنچه خدا دوست ندارد این دل هم دوست ندارد. یک حالت طبیعی برای او پیش آمده است نه این‌که مطالعه کرده، فهمیده این بد است، آن خوب است. اصلاً کسی هم به او نمی‌گفت او به سوی گناه نمی‌رود، اصلاً نمی‌تواند وحشت دارد، از گناه می‌ترسد نسبت به نماز و خوبی‌ها، جبهه، احسان به مردم چه احسان اکرام اخلاقی… آدم تصوّر می‌کند احسان فقط به این است که به کسی پول بدهید، نه وقتی به جنوب شهر رفتید، به آن‌ آدم‌هایی که این همه شهید دادند، رفتید یک سلام علیکی کردید، در مسجد آن‌ها نماز خواندید، با آن‌ها مصافحه کردید، احساس کردید با آن‌ها می‌جوشید، با این جبهه‌ای‌ها می‌جوشید، با رزمنده‌ها می‌جوشید، با شهید داده‌ها می‌جوشید، با جانبازها می‌جوشید این حالت را در وجود خودت طبیعی می‌بینید، معلوم می‌شود این گرایشات الهی شده است، خدای متعال به تو عنایت کرده روح سالم دارید، جذب و انجذاب در رشته‌های الهی خلاصه شده است.

 

رسیدن به مرحله‌ی جذبه‌های علوی حاج شیخ محمّد کوهستانی (رضوان الله علیه)

 

مرحوم حاج شیخ محمّد کوهستانی را من زیارت کرده بودم، دست ایشان را بوسیده بودم (رضوان خدا بر او باد). مجتهدی بود، فقیهی بود، اعاظم علمای عصر به او اجازه‌ی اجتهاد دادند؛ مرحوم میرزای نائینی، مرحوم آقا ضیا عراقی، مرحوم آقای سیّد ابو الحسن اصفهانی به او اجازه‌ی اجتهاد دادند، ولی مرد خدا بود. اوّلین بار جذبه‌های علوی با التماس خودش او را به خود گرفته بود، دردش را پیدا کرده بود که محبّت دنیا است، به حرم امیر المؤمنین پناهنده شده بود، گفته بود یا امیر المؤمنین بررسی کردم، فهمیدم بیماری علاقه به دنیا من را بیچاره کرده است این همه غصّه‌هایی که ما داریم هیچ کدام به دین ما ارتباط ندارد.

 

اضطراب و تشویش‌ها به خاطر مسائل دنیوی

 

اعصاب کسانی که خرد است، کسانی که مشکل عصبی دارند، کسانی که گرفتار تشویش هستند کسانی گرفتار افسردگی هستند، شما چند خانم یا آقا پیدا کردید به خاطر غصّه‌ی آخرت افسردگی پیدا کرده باشند؟ چنین چیزی نیست. کسی از غصّه‌ی شهادت امام حسین (علیه السّلام) افسردگی پیدا کرده باشد؟ از غصّه‌ی مظلومیّت حضرت علی اصغر دق کرده باشد؟ چنین کسی نداریم. تمام افسردگی‌ها، تمام اضطراب‌ها، تمام تشویش‌ها برای بگو، مگوهای دنیایی است، برای غصّه‌های دنیوی است. منشأ قطع رحم‌ها مسائل دنیوی است. فامیل با فامیل بد شده، رفت وآمدهای آن‌ها قطع شده است، چرا؟ فلان جا به من احترام نکرده است، فلان جا از من دعوت نکرده است، من را مهمان کرده ولی پذیرایی خوبی نکرده است، تمام این‌ها برای دنیا است. شما چند نفر را سراغ دارید که رنجش برای عالم آخرت و به خاطر خدا بوده باشد که چون ضد انقلابی است با او قطع رابطه کرده باشد؟ فلانی چون نماز را مهم نمی‌داند من خیلی به او علاقه ندارم. چند نفر این‌طور سراغ دارید؟ تمام افسردگی‌ها، غصّه‌ها، تشویش‌ها تمام برای گرایش‌های دنیا است، محرومیت‌های دنیا است.

 

بدبخت شدن انسان به خاطر خوف از فقر

 

نرسیدن به آرزوهای دنیوی، داغ‌های دنیا، فراق‌های دنیا باعث غصّه‌ی ما شده است و الّا آدم در مسیر دین قرار بگیرد کسی تمام عمر شب و روز برای امام حسین گریه کرده باشد… یک مورد شما در گریه کننده‌های امام حسین نمی‌بینید والله نیست. گریه‌ی بر امام حسین، حزن بر امام حسین اصلاً نشاط روحی می‌آورد، آدم را خلاص می‌کند. گریه‌ی از خوف خدا، گریه‌ی به خاطر این‌که گناه کردم؛ بلند شوید در دل شب یک اشکی نثار خدا کنید و الله دل شما زنده می‌شود، دل مردگی در آن‌جا نیست. حاج شیخ محمّد کوهستانی این را یافته بود که تمام گرفتاری‌های دنیای ما هم به خاطر دنیا است. اگر این را از ما بگیرند ما اصلاً مشکل نداریم، تمام مشکلات ما مشکلات توهمی است. فقر آدم را بیچاره نمی‌کند، خوف فقر است که آدم را بیچاره می‌کند. خیلی از فقیرها ثروت مناعت طبع دارند خودشان را محتاج نمی‌بینند و سر آن‌ها هم بالا است و دل آن‌ها با خدا آرام است، امّا خیلی از داراها خوف فقر آن‌ها را گرفتار کرده است، همیشه غصّه می‌خورند نکند کم بیارم، سود کمی داشته باشم، نکند مصادره شود، نکند دزد ببرد، این نکندها همیشه او را ناراحت می‌کند، هیچ وقت آرامش ندارد، آسایش ندارد.

 

مرحوم حاج شیخ محمّد کوهستانی وقتی درد را فهمیده بود به حضرت امیر المؤمنین پناه برده بود، گفته بود یا امیر المؤمنین علاقه‌ی به دنیا من را بیچاره کرده است، این را از من بگیر. حضرت امیر هم علاقه‌ی به دنیا را از مرحوم حاج شیخ محمّد کوهستانی گرفته بود. امّا علاقه‌ی به معنویّت مصداق این آیه‌ای که بحمد الله در محضر شما استفاده می‌کنیم «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ»[۱۲].

 

دیدن مسائل بدون حجاب توسط مرحوم حاج شیخ محمّد کوهستانی

 

ایشان در یک ماه رجبی دیده بود حال رجب‌های گذشته را ندارد، برای این‌که ماه رجب، شعبان، رمضان برای اولیای الهی بهشت است، دیده بود ماه رجب‌های سال‌های‌ گذشته عالمی داشت، سحرهایی داشت، گریه‌هایی داشت، دعاهایی داشت، حالا مثل آن موقع نیست. از عائله‌ی خود پرسیده بود در غذای خود آیا از این سهم امام‌هایی که ما اجاره ندادیم از این مصرف می‌کنید؟ گفته بودند نه. زندگی خود را بررسی کرده بود، دیده بود نه. به یکی از کسان خود گفته بود به آسیاب برویم. به آسیاب رفته بودند، از آسیابان پرسیده بودند این آردی که به ما دادی چه بوده است؟ یک فکری کرده بود گفته بود میرزا علی اکبر آمد گندم خود را این‌جا آرد کردیم، آن مزدی که از آرد او گرفتیم، من دیدم این آرد خیلی خوب است برای شما فرستادم. حالا این میرزا علی اکبر چه کسی بود؟ یک بهایی بود. مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّد کوهستانی گفته بود عجب! حال رجب ما را با این آرد بهایی گرفتی. او می‌فهمد در خودش یک گرایشی است، یک جذبه‌ای است، یک علاقه‌ای است، تازه یک حجاب وارد شده آن لذّت را نمی‌برد، باید بررسی کند چرا این لذّت را نمی‌برد.

 

خود ایشان فرموده بودند من در یک مجلسی رفتم برای من چایی آوردند. آن چایی به من گفتم من حرام هستم، من را نخور. او هم می‌فهمد که نباید آن را بخورد.

 

دلیل تلخ نبودن گناه برای انسان

 

«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ» خدایا من هم بیچاره هستم، من هم نیاز دارم دلم را آن‌گونه کنی که گناه برایم میکروب باشد، تلخ باشد، آنچه رضای تو است برای من شیرین باشد. عمر ما هم گذشت، دارد تمام می‌شود ولی درست نشدیم، هنوز بیماری دل داریم، بیماری روح داریم. از این جهت عبادت‌های ما مزه ندارد، گناه برای ما تلخی ندارد.

 

در آستانه‌ی شهادت امام صادق (ع) هستیم یابن رسول الله شما اکسیر عالم هستید،

 

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند           آیا شود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند

 

خانه‌ی امام صادق را به آتش کشیدند، در شعله‌های آتش قدم می‌زد، می‌گفت: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَی‏»[۱۳] من وارث ابراهیم هستم، پسر ابراهیم هستم، خدا آتش را بر جدّم ابراهیم گلستان کرد، این آتش هم من را نمی‌سوزاند.

 

[۱]– سوره‌ی طه، آیه ۲۵ تا ۲۸٫

 

[۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

 

[۳]– شرح أصول الکافی (صدرا)، ج ‏۴، ص ۳۸۷٫

 

[۴]– سوره‌ی ماعون، آیات ۴ و ۶٫

 

[۵]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۰٫

 

[۶]– سوره‌ی احزاب، آیه ۳۲٫

 

[۷]– الصحیفه السجادیه، ص ۵۶.

 

[۸]– بحار الأنوار، ج ‏۱۷، ص ۱۷۰٫

 

[۹]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

 

[۱۰]– سوره‌ی شعراء، آیه ۸۸ و ۸۹٫

 

[۱۱]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۰.

 

[۱۲]– سوره‌ی حجرات، آیه ۷٫

 

[۱۳]– الکافی، ج ۱، ص ۴۷۳٫

 

/836/د102/ل

ارسال نظرات