۱۱ آذر ۱۳۹۵ - ۲۰:۲۹
کد خبر: ۴۶۳۴۳۶
حجت‌الاسلام الهی راد:

طلبه‌ای که به علم کلام آشنا نیست چگونه می‌تواند پاسخگوی نیازهای جوانان باشد؟

عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) علم کلام را پایه تمام علوم حوزوی برشمرد وعدم جایگاه در خور شأن این علم در حوزه علمیه را موجب عدم توانایی طلاب در رفع شبهات اعتقادی جوانان دانست.
گفت و گو رسا با دکتر الهی راد گفت و گو رسا با دکتر الهی راد

اشاره: دشمنان انقلاب اسلامی امروزه تمام ابزار خود را به کار گرفته‌اند تا به طرق مختلف این تمدن اسلامی در حال شکل گرفتن را دچار تزلزل کنند. دشمنان به خوبی می‌دانند که انحراف جوانان این کشور و ایجاد شبهه اعتقادی برای آنها، راه نفوذشان را هموار می‌سازد و بی‌شک مقابله با این شبهه افکنی‌ها وظیفه اصلی حوزویان است.

هر چند که ما در بعد نظامی دشمن را نا امید کرده‌ایم، اما برخی کارشناسان بر این عقیده‌اند که حوزه علمیه به عنوان پرچمدار انقلاب اسلامی، در امر رفع شبهات و انسداد راه نفوذ اعتقادی دشمن در دل و فکر جوانان مسلمان به هدف مطلوب حود نرسیده است.

خبرنگار سرویس اندیشه خبرگزاری رسا در پی دانستن چرایی این ضعف به سراغ حجت‌الاسلام صفدر الهی راد، عضو هیئت علمی گروه کلام و فلسفه دین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) رفته است.

متن این گفت‌وگو در ذیل به خوانندگان عزیز تقدیم می‌شود.

رسا - تفاوت‏های کلام قدیم و کلام جدید در چیست؟

در این که چه نسبتی بین کلام جدید و کلام قدیم وجود دارد، بین محققان و بزرگان دیدگاه‏‌های مختلفی وجود دارد. برخی معتقد هستند که چیزی به نام کلام جدید وجود ندارد. برخی هم گفته‌اند که مراد از کلام قدیم قدمای از متکلمین و مراد از کلام جدید متأخران از متکلمین است.

عده‏‌ای نیز این نظر را دارند که مسائل کلام تغییر کرده و به همین جهت به این قبیل کلام جدید می‏‌گویند. روشنفکر مأبان هم دیدگاه‏‌های دیگری دارند. آنچیز که در بررسی به نظر درست می‏‌آید این است که کلام قدیم و جدید در موضوع، هدف و روش یکی هستند به طوری که موضوع، هدف و روش هیچ تغییری در علم کلام نیافته است.

موضوع علم کلام در هر دو علم قدیم و جدید سه عنصر بیشتر نیست. ذات خدا، صفات خدا یا افعال الهی؛ منتها افعال الهی با این حیثیت که بر‏گردد به ذات و صفات و نه مطلق بحث از افعال الهی.

البته این بحث مفصلی هست که در این مجال نمی‏‌شود وارد آن شد. موضوعاتی که در کلام قدیم و جدید مطرح می‏‌شود بحثش این است که آیا خدا وجود دارد یا خیر؟ صفات خدا و استلزامات این ذات و صفات در افعال چیست؟ هدف هم تغییری نکرده است و هدف تبیین و اثبات آموزه‏‌های دینی و همچنین پاسخ به شبهات وارده است.

روش‌ها هم که روش عقلی و روش نقلی هستند.

با توجه به وجود این اشتراک در کلام، به این سؤال می‌‏رسیم که چرا عنوان کلام جدید مطرح شد. در واقع کلام جدید به خاطر مسائل جدیدی است که از قرن ۱۹ به بعد مطرح می‏‌شود. منتها با صرف تجدد مسائل ما نمی‏‌گوییم علم جدیدی آمده است. زمانی که این مسائل به وجود آمدند بنیادها و زیرساخت‏های فکری علم کلام طوری به هم ریخت که شبهات و نظریههای‏ جدید در حوزه بنیادهای فکری همچون معرفت‏ شناختی، هستی‏ شناختی، ارزش‏ شناختی و انسان‏ شناختی به وجود آمد.(آن زیرساخت‏های غلطی که غرب در فضای مدرنیته ایجاد کرد باعث شد که مسائل جدید  مطرح شوند.)

در واقع می‌‏توان گفت اساس اینکه می‏‌گویند کلام جدید، به دلیل همان مسائل جدید است که تحت تأثیر بنیان‏‌های‏ فکری جدید رقم خورد.

اگر توجه کنیم در حوزه معرفت‏‌شناختی دیدگاه‏‌هایی در غرب مطرح شد، که این دیدگاه‌‏ها کل مسائل اعتقادی ما را به چالش کشاند. اگر این دیدگاه‏‌ها همانند نسبیت و شکاکیت در حوزه معرفت‏‌شناسی قبول می‌شد، دیگر چیزی به عنوان باور به وجود خدای‏ متعال یا صفت خدا، باور به جاودانگی و معاد و باور به دین، نبوت و راهنمای الهی قابل اثبات و دفاع نبود.

پس می‌بینیم که این‏ها جنبه اصلی کلام جدید هستند. به همین دلایل می‏‌توان نتیجه گرفت که کلام جدید، علم جدید نیست. در واقع تفکرات مدرنیته‌ای که از چند دهه پیش به کشور ما رسید، این مسائل و بنیان‏‌های فکری جدید را ایجاد کردند و به همین دلیل کلام جدید شکل گرفت.

رسا - آیا هر دو کلام قادر بر پاسخگویی به شبهات هستند یا هر کدام باید به مسائل مربوط به خودشان پاسخگو باشند؟

با توجه به اینکه هر دو کلام مسائل خاص خودشان را دارند ما نمی‏‌توانیم بگوییم به یکی از آن‏ها نیاز نداریم. برای مثال مسئله‏‌ای به نام تجربه‏‌دینی داریم که جنبه معرفت‏‌شناختی، هستی‏‌شناختی و هم دین‏‌شناختی دارد.

این مورد اصلاً در کلام‏ قدیم مطرح‏ نبوده که قدرت پاسخگویی به آن‏ را داشته‏ باشد. یک بحثی به نام پلورالیسم یا کثرت گرایی دینی که این بحث در کلام قدیم و متون دینی ریشه ندارد. طبیعتاً ما به کلام جدید با ساختار و روش جدید برای پاسخگویی به این مسائل نیاز داریم. در سمت کلام قدیم امروزه شبهاتی مطرح می‏‌شود مثل بحث وجود خدا، عصمت، نبوت، ضرورت وجود امامت و غیره که در فضای کلام جدید نمی‏‌گنجد و هنوز هم کلام قدیم پاسخگوی آن‏ها است.

رسا - آیا علم کلام بدون آشنایی با مبانی فلسفه‏ شرق و حتی غرب به تنهایی می‏تواند پاسخگوی نهاد‏های علمی باشد یا خیر؟  

این واقعیت را نمی‏‌توان انکار کرد که کلام امروز به شدت تحت تأثیر مبانی فلسفه‏ شرق و غرب قرار گرفته‏است. یعنی شبهاتی که امروزه مطرح‏ می‏‌شود، این‏طور نیست که کلام در فضای انتزاعی خود بگوید من یک ساختار اعتقادی تعریف می‏‌کنم و این پاسخگوی نیاز اعتقادی ماست. وقتی ما با مبانی آن‏ها آشنا نباشیم شبهه‌ای که وارد می‏‌شود را درک نخواهیم‏ کرد.

ما به جهت سلبی حتماً باید با مبانی فلسفی آشنا باشیم. مخصوصا ًدر مباحث کلام جدید اینگونه است. اساساً در مبانی اعتقادی با توجه به شبهات جدید‏کلامی که از همان مبانی فلسفی شرق و غرب شکل‏ گرفته، بدون این آشنایی و درک فلسفی متوجه نخواهیم‏ شد که مسئله چیست! برای مثال اگر کسی امروزه بخواهد مسئله عقل و ایمان، دین و عقل و تجربه ‏دینی را خوب درک کند، ناگزیر است برود و معرفت‏ شناسی، هستی‏ شناسی و انسان شناسی غرب را فرا بگیرد. پس برای انیکه کلام امروز پویا باشد و به شبهات پاسخ مطلوبی بدهد ناگزیر است با این مبانی فلسفی غربی و شرقی آشنایی داشته باشد.

رسا - امروزه علم‏ کلام جایگاه در خور شأنی ندارد؛ آیا این حرف را قبول دارید یا خیر؟ درباره جایگاه این علم در حوزه علمیه بیشتر توضیح دهید.

این حرف درستی است؛ زیرا امروزه در حوزه‏ علمیه علم‏ کلام جایگاه خود را ندارد و این باعث ضربه به حوزه علمیه شده است و در فضای کنونی جامعه هم این ضربه وارد شده‏؛ به طوری که اگر نگاهی بیاندازیم در چند دهه اخیر کلام در حوزه به عنوان یک درس جنبی شناخته‏ شده‏ است! یعنی همواره گفته‏‌اند که درس‌‏های اصلی ادبیات، فقه و اصول است و درس‏‌های جنبی کلام، رجال و تفسیر است.

علم کلام پایه تمام دروس حوزوی است

در حالی که علم ‏کلام پایه تمام دروس حوزوی ما از قبیل فقه و اصول و تفسیر است و تمام این‏ها ریشه در علم کلام دارند. عملاً این اتفاق افتاده و درس‏‌های کلام به عنوان یک درس جنبی در حوزه تدریس می‏‌شود و عاملی است که باعث می‌‏شود این علم جایگاه درستی در حوزه نداشته‏ باشد. نکته دوم این است که حوزه علمیه هنوز هم در ارتباط با جامعه و درک نیازهای اصلی آن مشکل دارد.

بر اساس آمارهای رسمی بسیاری از سؤالات مردم ناظر بر مسائل اعتقادی است. شما مشاهده کنید که اگر یک طلبه مسائل اعتقادی و کلامی را خوب کار نکند، چگونه می‏‌تواند پاسخگوی نیازهای جامعه باشد! این یک ضعف برای حوزه‏ علمیه است، وقتی نمی ‏تواند نیازها را تشخیص دهد پس اهتمامی نیز برای آن ندارد.

یادی کنیم از زمان شناسی علامه طباطبائی(ره) ایشان وقتی از تبریز به قم می ‏روند، می ‏فرمایند من رفتم و بررسی کردم که نیازهای مردم چه چیزی است و ثانیاً ظرفیت موجود حوزه چیست؟ دیدم به سه نیاز جامعه در حوزه بی‏ توجهی شده‏ است. مباحثی که پاسخگوی به شبهات اعتقادی باشند، مباحث اخلاقی و همچنین تفسیری. برای همین ایشان درس فلسفه می‏ گذارند. وقتی می‏ پرسند برای چه این کار را کردید، پاسخ می‏ دهند نیاز جامعه و شبهات بسیار و عدم توان حوزه در پاسخگویی به آن شبهات من را ملزم ساخت که درس فلسفه بگذارم تا جواب شبهات وارده را بدهیم.

همین الان که در دهه چهارم انقلاب هستیم در دانشگاه‏ ها و مدارس ما اگر ببینید، سطح و نوع سؤالاتی که مطرح می‌‏کنند عمدتاً سؤالات عمیق اعتقادی به ویژه در مسائل جدید است. حال با توجه به گسترش شبکه ‏های اجتماعی، مجازی و حضور خانواده‏‌ها و افراد در این کانال‏ ها که با حجم بسیاری از سؤال‏‌ها و مباحث اعتقادی روبه‌رو هستند، چه کسی باید پاسخگوی آن‏ها باشد؟ لذا حوزه ‏علمیه نتوانسته آن نظام آموزشی را برای کلام و حتی انگیزه لازم را در طلاب ایجاد کند. این وضعیت به هیچ وجه قابل دفاع نیست.

رسا - اگر علم کلام جایگاه و شان مناسب نداشته باشد چه آسیب‌هایی را به دنبال دارد و در صورتی که به شان و جایگاه اصلی برسد چه ثمراتی در پی خواهد داشت؟

با توجه به اینکه ما خدمتکار دین هستیم و در حوزه علمیه طلاب باید در تمام سطوح خدمتکار دین باشند. اصلاً فلسفه شکل گیری حوزه علمیه، تببین و اثبات آموز‏ه‏ های دینی و دفاع از دین و پاسخگویی به تمام شبهات وارده بر دین است.

مهم‏ترین آسیب عدم اهتمام به آموزه‌های کلامی این هست که ما دیگر قادر به دفاع از دین نخواهیم بود. طلبه‌ای که حدود ده الی بیست سال در حوزه تحصیل می‌‏کند و حال وارد دانشگاه، مدرسه، مجامع علمی و به نوعی جامعه می‏‌شود، با توجه به نیازهای عقیدتی که در جامعه وجود دارد، روحانی بدون مسلح بودن به عقاید آیا می‏تواند در برابر شبهات وارده بر دین پاسخگو باشد؟ آیا می‏‌تواند خدمتکار دین باشد و در مقام مدافع حاضر شود؟! قطعاً نمی‏‌تواند. این مهمترین آسیب است و بقیه آسیب‏‌ها نیز به همین برمی‏‌گردد.  یک آسیب جدی در مورد خود فرد طلبه وجود دارد و آن این است که خودش نظام اعتقادی درستی ندارد و ممکن است از لحاظ آسیب‌پذیری اعتقادی خودش هم در خطر باشد.

حوزه علمیه آن نظام اعتقادی قوری را نداشته و از لحاظ کلامی دچار ضعف جدی است

بحث نفوذ سکولاریسم در حوزه‌ علمیه که رهبر معظم انقلاب تأکید بر مراقبت از عدم نفوذ در این زمینه می‌کنند به این دلیل است که ما آن نظام اعتقادی که می‏بایست را نداریم. مبانی اعتقادی و معرفتی ما قوی نیست و لذا این ضعف باعث می‏شود که پیچ‏های اعتقادی ما شل شده و کار به جایی رسد که این‏ها نماینده سکولاریسم در حوزه و جامعه شوند.

پس آسیب فردی این به شمار می‌رود که طلبه چون نظام اعتقادی قوی ندارد، ممکن است سکولار شده و عقاید خود را از دست بدهد و بعد در جامعه این طلابی که در حوزه با عقائد قوی بار نیامدند، به خوبی نمی‌توانند جواب مردم را  پاسخ دهند یا جواب غلط و نادرستی ارائه می‌کنند و پاسخ نادرست هم باعث می‏شود دین به صورت نامناسب در جامعه مطرح شود.

رسا - راهکاری برای رفع ضعف اعتقادی و کلامی طلاب دارید؟

حوزه به یک خانه تکانی درون سازمانی جدی در نظام آموزشی خود، نیاز دارد. هم در تربیت استاد برای حوزه عقاید که ما در این زمینه مشکل داریم و هم در مورد تهیه متون مورد نیاز و مرتبط با نیازهای جامعه نیز این مشکل وجود دارد. امروزه مسائل و شبهاتی در دنیای جدید مطرح می‏شود که حتی یک پاسخ در متون حوزوی برای این‏ها وجود ندارد.

پس ابتدا یک بازخوانی در مورد متون داشته باشند. ثانیاً استادانی تربیت کند که بر طبق متون جدید بتوانند تدریس داشته ‏باشند.

ثالثاً اهتمام جدی‌تر مدیران حوزه باید به مسائل اعتقادی، در کنار جدیت در سایر علوم حوزوی باشد. مدیران نباید طلبه‏ را بدون گذراندن دروس اعتقادی در کلاس‌های آموزشی و به صرف گرفتن نمره قبول کنند.

نمی‏شود صرف خواندن چکیده یک جزوه و امتحان دادن طلبه ملا و روحانی شود. این اتفاقات می‌بایست در درون سازمان حوزوی رخ دهد تا ما بتوانیم از مشکلات اعتقادی  جامعه سربلند بیرون بیاییم.

رسا - آیا قرآن و روایات می‏توانند اساس علم کلام باشند یا برای پاسخ به شبهه باید از جایی دیگر دلیل آورد؟

اگر منظور شما این باشد که ما در پاسخگویی، فقط به قرآن و روایات اکتفا کنیم حرف درستی نیست. زیرا اولین مسئله ‏ای که مطرح می‏ شود این هست که خود قرآن و روایات اعتبار خود را از کجا گرفته ‏اند؟ شما فرض بگیرید که ما مبانی فلسفی نداشته باشیم، پس از کجا معلوم است که قرآن از طرف خدا و کلام اوست؟ از کجا مشخص می ‏شود که آورنده این کتاب یک انسان قابل اعتماد و از سوی خداوند است؟

در درجه اول این است که ما اگر مبانی فلسفی و عقلی را نداشته ‏باشیم، هیچ یک از مسائل علم کلام قابل اثبات نیست. شما تا به سراغ قرآن و روایات می ‏روید، دانشجو سؤال می ‏کند که اعتبار این‏ها از کجا هست؟ و آیا می ‏خواهید با خود قرآن و روایات اعتبار آن را اثبات کنید؟ این امکان ندارد. این نشان می‏ دهد که پایه و مبانی علومی که از دل قرآن می‏ آید مباحث فلسفی است. نکته دیگر این است که حال که ما قرآن و روایات را فهمیدیم آیا تمام مسائل در قرآن و روایات مطرح شده است؟

بعضی مباحث به صورت کلی مطرح شده و عمق مبحث و دامنه وسیع آن را باید در مباحث عقلی جست. کلامی که از عقل استفاده نکند، قطعا کلام ناقصی خواهد بود. البته همانطور که اصولیون، فلاسفه و متکلمین اشاره کرده ‏اند عقل در کنار قرآن و روایات از جنایات برخوردار است. شما اگر با عقل آغاز نکنید سراغ چه مبحثی می ‏توانید بروید. اگر عقل حدوثا یعنی برای اثبات قرآن و سنت ضروری و معتبر است، در بقا چرا اعتبار نداشته ‏باشد؟ مسائلی که هست و در قرآن و روایات مطرح نشده است، چه کسی باید برود و این را از دل آیات و روایات تنقیح کند؟! اگر شبهه‏ ای مطرح شود که پاسخش در قرآن و سنت نباشد، آن وقت چه کاری باید انجام دهیم؟ بگوییم اسلام جوابی ندارد؟! اگر عقل بتواند پاسخ این شبهه را بدهد بگوییم نه عقل اعتباری ندارد؟

پس اینکه قرآن و روایت به عنوان اساس باشد و ما را از عقل بی نیاز کند، خود قرآن و روایات را زیر سوال می‏ برد و در ادامه شبهاتی مطرح می‏ شود که در قرآن و سنت جوابی به آن‏ها داده نشده‏ است.

رسا - جایگاه عقل صرف در کلام چیست؟

عقل صرف اگر منظور شما مستقلات عقلی باشد که در پاسخ سؤال قبل سعی کردم به آن بپردازم. در صورتی که عقل حجیت داشته باشد و مبنای پذیرفتن قرآن و سنت، عقل باشد و با دلیل و استدلال عقلی اثبات کرده‏ که قرآن و سنت حق است.

پس در اینجا بدون استفاده از روایات بر اساس عقل صرف اثبات کرده ‏ایم که قرآن و سنت برحق است در این صورت ما می ‏توانیم از عقل صرف استفاده کنیم؛ اما اگر منظور این هست که عقل صرف برای مباحث اعتقادی کافی بوده باید بگوییم پاسخ منفی است.

ویژگی فلسفه اسلامی این هست که آغازگر است اما به جایی می ‏رسد که می ‏گوید در برخی مباحث کشش ندارم. فیلسوف عنوان می ‏کند که اینجا چیزی نیست که عقل من قادر به درک آن باشد. حتما باید یک منبع که منشأ الهی یا منبع نقلی یا فراعقلی داشته باشد باید این را اثبات کند.

برای مثال در جزئیات احکام، عقل نمی‏ تواند بگوید نماز چند رکعت، روزه چند روز و چگونه و یا طواف و حج چگونه باشد. در بحث جزئیات معاد نیز عقل به عالم دیگر دسترسی ندارد که بتواند بگوید چه اعمالی را انجام دهیم تا به سعادت برسیم. پس عقل و نقل در کنار یکدیگر می‏ توانند منابع معرفتی برای اعتقادات ما به حساب بیایند. هر دو در کنار هم هستند. نه عقل ما را بی نیاز از نقل و نه نقل ما را از عقل بی نیاز می‏ کند.

رسا - در پایان اگر مطلبی مانده بیان کنید.

فقط یک مطلب اینکه باید یک فرصت دیگری باشد که در مورد آن نظام اعتقادی که باید متناسب با نیازهای امروز باشد چیست. یعنی محتوایی که باید این نظام داشته باشد چه چیزی است. این از این جهت که دشمن در حال به وجود آوردن مؤلفه‌‏هایی در ذهن جوانان است که در حوزه به آن پرداخته نشده است. چون حوزه نتوانسته نظام اعتقادی متناسب با نیازهای جامعه امروز را تبیین کند. این یک نقطه خلا جدی است که پرداختن به آن یک فرصت دیگر می‌‏طلبد.

با تشکر از دست اندرکاران عزیز رسا که این فرصت را در اختیار حقیر قرار دادید.

874/402/ر

محمدصالح غلامعلی‌نژاد
ارسال نظرات