۱۷ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۵۰
کد خبر: ۵۸۰۸۸۶
بخش پایانی؛

نقدی بر یادداشت حجاریان

به نظر می‌‌‌رسد آقای حجاریان نیز مانند برخی از فلاسفه غربی بین تقدیرگرایی و جبرگرایی خلط کرده است! طبق اعتقادات شیعه تلاش و اختیار و عقل بشری نیز جز مقدرات است که همراه با اراده الهی قضا را رقم می‌زنند.
نوشتن

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، آقای سعید حجاریان در هفته‌نامه صدا مطلبی را به نگارش در آورده‌اند که به نظر، مشحون از مغالطه و کژتابی های مفهومی است! نوشتار ذیل بخش دوم بررسی نظرات وی در آن نشریه است که تقدیم خوانندگان محترم می شود.

گویا در نگاه امثال حجاریان مبدا تاریخ شروع مدرنیته است! از این رو به غلط این گونه می‌نویسد: «کشورهایی همچون ایران که نه رنسانسی داشته‌ و نه عصر روشنگری را به‌ خود دیده‌ و نه در تجدد و تجهیز دنیای مدرن سهمی داشته‌اند طبعاً آن اراده لازم را برای تغییر جهان و یا حداقل زیستْ‌جهان خود ندارند. در غرب به‌خصوص پس از نهضت اصلاحات پروتستانی، اراده‌ای در میان مردم پدید آمد که قادرند به خود نظم دهند، برنامه‌ریزی کنند و رفتار عقلانی معطوف به هدف داشته باشند».

تمام این مقدمات و مغالطات که در میان اصطلاحات فلسفی و خوش آب و رنگ جای گرفته است، چشم پوشی از تاریخ و تمدن ایرانی و مشرق زمین است ضمن آنکه واقعا باید روشن شود آیا امروز در غرب نظم و رفتار عقلانی معطوف به هدف دیده می‌شود؟ آیا هر هدفی اصالت دارد؟ آیا به خاک و خون کشیدن انسانها برای دستیابی به نفت و انرژی رفتار عاقلانه است؟ آیا استثمار و استصغار انسانها رفتاری عاقلانه تلقی می‌شود که آقای حجاریان آن جنم و توانمندی می‌نامد؟

حجاریان در جمع‌بندی این قسمت از ادعاهایش می‌نویسد: «در غرب شکوفایی «من» که از آن عمل آگاهانه و خلاقانه مستفاد می‌شود، به‌لحاظ فلسفی چند مرحله را پشت سر گذاشته است»؛

«جرأت شک کردن داشته باش». اولین مرحله‌ای است که حجاریان با شوق از آن یاد می‌کند. این در حالی است که متفکرین مسلمان، پیشتر از دکارت در مورد شک و یقین سخن گفته‌اند خوب است آقای حجاریان در این مورد فقط به نظرات جناب محمد غزالی مراجعه نماید همچنین امام فخر رازی که او را به علت اشکالات متعدد بر مسائل علمی امام المشککین نامیده‌اند! به نظر می‌رسد جرات شک کردن چندین قرن قبل از اروپای مدرن در جهان اسلام وجود داشته است، اما جناب حجاریان که گویا جرات شک کردن در تاریخ و محسنات غرب را ندارد این موضوع را ندید گرفته است!  

«جرأت فکر کردن داشته باش». مرحله دومی است آقای حجاریان بر می‌شمرد که همچون مطلب پیش گفته به نظر برای مسلمین به خصوص ایرانیان حرف تازه‌ای نیست! آن قدر در قرآن و روایات از تفکر و تعقل سخن به میان آمده است که هر کس کمترین آشنایی با قران داشته باشد می‌داند، فکر کردن در اسلام نوعی عبادت تلقی می‌شود!

«جرأت خروج از صغارت را داشته باش.» سومین راه نویسنده است که به عقیده او «در این مرحله انسان رشید و اتونوم می‌شود. یعنی قادر است بدون اتکا به قیم و سرپرست به خلق چیزهای جدید بپردازد و جهان را مطابق خواست خود و به گونه‌ عقلانی تغییر دهد».

آنچه آقای حجاریان در این باره گفته است، در مورد تاریخ و اتفاقات کلیسای مسیحیت محرف صدق می کند که در نهایت منجر به منتهی به اروپای امروز شد که طبق نظر ایشان: «اگر اتفاق نمی‌افتادند نه پدرسالاری از بین می‌رفت و نه روشنگری کامل می‌شد». یقینا در شرق و غرب هر جا عده ای خود را برتر از دیگران بدانند و خود را سالار یا کدخدای جهان و ملل دیگر بدانند باید با آنها مبارزه کرد و از دام آنها رهانید «چرا که این‌گونه سیستم‌ها متصلب‌اند و مانع از آن می‌شوند که جنم فردی شکوفا شود.»

او با ارائه مثالهای تاریخی از ایران می نویسد: «مقوله جنم الزاماً غربی نیست و بذر آن کمابیش در جوامعی مانند ایران وجود داشته اما در طول زمان شکوفا نشده است.»

همین مطلب نشان می دهد اگر در تاریخ کنکاش بیشتری شود حتما نمونه های بیشتری از آنچه آقای حجاریان آن را جنم می نامد یافت می گردد و آنگاه حتی نمونه های شکوفا شده آن را نیز پیدا کرد. دفاع مقدس ملت ایران یک نمونه روشن از شکوفایی و رویش جنم و خود آگاهی در ملت ایران است که همچنان برکات آن در میان نسلهای جوان و حتی بیرون از مرزهای ایران وجود دارد. اگر کسی تمرکز خود را از غرب بردارد و کمی دور و اطراف خود را نیز نگاه کند، خواهد دید غیرت و جنم اسلامی و ایرانی امروز نه در ایران که بلکه در کشورهای همجوار نیز عطرافشانی می‌کند.

حجاریان در ادامه یادداشت خود پرسشی مطرح می کند که با توجه به آنچه بیان شد پرسش نادرستی است: «شکوفا و همه‌گیر نشدن بذر جنم در سطح عمومی معلول چه عواملی بوده است؟»

پاسخ اول ایشان به این پرسش این گونه است: «دولت‌ها غالباً مستبد بوده‌اند و اساساً استبداد مانع از هر نوع شکوفایی می‌شود چنانکه می‌دانیم در نظام‌های مختلف قدرت‌های سیاسی مانع تحرک اجتماعی شده و با ابزار سرکوب و داغ و درفش رهایی را ممتنع کرده‌اند.»

مشخص نیست این پاسخ ناظر به مقام اثبات است یا ثبوت؟ به همین جهت مشخص نیست در مورد ایران است یا همه کشورها؟ اگر در مورد ایران است کدام بخش از تاریخ ایران را شامل می‌شود؟ کاش آقای حجاریان خودشان این جنم را داشتند تا به جای آنکه در لفافه سخن بگوید صریح و رک مطلب را بیان می‌کرد تا بتوان در مورد آن نظر داد. از فحوای سخن ایشان بر می‌آید مطلب ایشان ناظر به تاریخ جدید ایران است که در این صورت نسبت استبداد دادن به دولتهایی که آقای حجاریان حامی آن بوده است بسیار جالب است! در این چهل سال دولت موسوی، مرحوم هاشمی و خاتمی و روحانی دولتهای مورد حمایت ایشان بوده‌اند و خوب است ایشان ابتدا این ابهام را برطرف نماید که چگونه از مستبدین حمایت و برای آنها خدمت می‌کرده است؟

البته این نکته درستی است که نظام بین الملل غالب دولتها از جمله دولتهای بزرگ اروپایی و امریکا مستبد هستند و اجازه عرض اندام به مردم و افکار مستقل از آنها نمی دهند نمونه این ابزار سرکوب و داغ و درفش حق وتو در سازمان ملل است که مبنا و دلیلی جز استبداد و زورگویی ندارد!

آقای حجاریان پاسخ دوم پرسش خود را با تکرار کلمات منسوخ مارکس می‌دهد تا علاوه بر مغالطه، ارتجاع را نیز به یادداشت خود بیفزاید: «دین به‌عنوان مخدر باعث تخدیر توده‌ها ‌شده و آن‌ها را به انفعال کشانده است چرا که معمولاً ادیان، جبرگرا و تقدیرگرا هستند و همین امر مانع رشد مردم می‌شود.» ای کاش این یادداشت آقای حجاریان در ماهی غیر از محرم منتشر می شد! آیا تشیعی که در آن محرم و کربلا و عاشورا وجود دارد توده را تخدیر و آن را به انفعال می‌کشاند؟ آیا ملتی که متکی به سیره حسینی(ع)، شعارش دوری از ذلت و مبارزه با ظلم و استکبار است منفعل و تخدیر شده است؟ کدامین فلسفه و حادثه در تاریخ به اندازه عاشورا در ملتها و گروههای مختلف آتش فعالیت و شوق نبرد برای رهایی از یوغ ستمگران ایجاد کرده است؟ آری مارکس که در فضای مسیحیت تحریف شده تنفس کرده است تا حدی حق دارد، آن دین را افیون توده‌ها بداند. اما جناب حجاریان که سالها در فضایی تشیع زیست کرده است چطور چشم بر این واقعیت ملموس می‌بندد و سخنان نخ نما شده را تکرار می‌کند؟

پاسخ سوم آقای حجاریان از پاسخ دوم آن نیز جالب‌تر است: «نظام سرمایه‌داری ما بر خلاف شکل صحیح نظام سرمایه‌داری غرب و به دلیل انحطاط و عقب‌ماندگی و رانت‌خواری کوچک‌ترین تلاشی در جهت ارتقاء فکر خلاق جوان نداشته است. جوانی که به غرب می‌رود و در خدمت بزرگترین شرکت‌های صنعتی در می‌آید و فکر و خلاقیت‌اش را در اختیار بیگانه قرار می‌دهد در وطن خود کارمند دون‌پایه‌ پشت میز‌نشینی است که صرفاً منتظر حقوق ماهیانه و گذران زندگی محقرانه خود است».

این طور ادعای بی‌دلیل کردن در خور یک تحلیل‌گر عالم برای ارائه راهکار است یا در شان گفتگوهای مترو و صف نان؟ آیا در غرب به طور مطلق رانت و انحطاط وجود ندارد و یک نظام صحیح و متعالی برای ارتقای رشد فکری جوانان وجود دارد؟ در مورد هر نظام و تفکری باید بر سبیل انصاف سخن گفت. درست است در غرب سخت افزارها و نرم افزارهایی برای جلوگیری از رانت و فساد وجود دارد اما واقعا همه داستان همین است؟ آیا آقای حجاریان در این چند ساله نشنیدند و ندیدند چه تعداد از جوانان غربی و اروپایی جذب گروههای فاسد و بی‌فکری مانند داعش شدند؟ تحلیل جناب حجاریان از این جوانانی که فکر و خلاقیت و حتی جان خود را در اختیار داعش قرار می‌دهند چیست؟ آیا اگر ما گرفتار تحریمهای ظالمانه غرب هستیم و در بسیاری از دانشها و صنعتها با همان داغ و درفش اجازه پیشرفت به ما نمی‌دهند ناشی از نظام صحیح سرمایه داری غرب است؟ آیا آقای حجاریان آمار دقیقی دارد که چه تعداد از جوانان نخبه از کشور خارج شدند و از این تعداد چه مقدار وقتی در ایران بوده‌اند کارمند بوده‌اند؟ اگر این گونه که ایشان می فرماید وضع تا این حد ناگوار است پیشرفتهای بومی در صنعت هسته‌ای و نانو و پزشکی و فضانوردی و ... چطور حاصل شده است؟ خوب است ایشان یک تحقیقی انجام دهد و جویا شود از میان افرادی که در خارج از کشور زیست می‌کنند چه تعداد نخبه و چه تعداد جز آقازاده‌ها و دوستان آقای حجاریان هستند!

آقای حجاریان در ادامه دو تفسیر مثبت و منفی از ولایت را پس از انقلاب بیان می کند و در تفسیر منفی آن می‌نویسد: «این تفسیر، ولایت را نوعی قیمومت تلقی کرده و افرادی که تابع این ولایت هستند را صغیر، مهجور یا غایب‌ فرض می‌کند. چنین ولایتی طبعاً نمی‌‌خواهد که مولی‌علیه از صغارت خارج شود و از پرده غیبت به در آید و خِردش را به کار بیندازد. ... فی‌الواقع ولایت مطلقه می‌خواهد با کنترل و لباس آهنین مانع رشد و عقلانیت شود.»

به نظر اینجا نیز آقای حجاریان با ایهام و ابهام و توسل به مغالطه اشتراک لفظی، سعی دارد وضعیت امروز را منفی جلوه دهد. در حالیکه ولایت مطلقه می تواند معنای دیگری داشته باشد که در نوع مثبت ولایت می گنجد و اصولا آنچه در قانون اساسی جمهوری اسلامی درج شده است همین مطلب است. تاریخ چهل ساله انقلاب نشان داده است ولایت فقیه همواره ملت را به رهایی وآزادگی و آزاداندیشی و دخالت در امور کشور تشویق کرده است. اگر چه در برخی موارد مانند فتنه سال 88 امثال آقای حجاریان و همفکران ایشان در برابر قانون، رای و آزادی ملت ایستادند، اما این ولایت بود که با بصیرت دهی و آگاهی افزایی مردم در برابر شورش این جماعت علیه جمهویت و قانون تمام قد ایستاد!

جناب حجاریان در ادامه یادداشت خود باز هم متوسل به مغالطه تعمیم و استفاد از صور کلی و بزرگنمایی دچار می‌شود و مایوسانه می‌نویسد: «چرا همه می‌گویند چه خواهد شد؟ ... چرا مردم ما امروزه به هر که می‌رسند می‌پرسند چه خواهد شد و نمی‌پرسند چه باید کرد یا من چه باید بکنم؟» و باز می نویسد: «به نظر می‌رسد امروز این «ما» یا «من» در غیبت به سر می‌برد و گویی همه مردم درون کاروانی که رهسپار ناکجاآباد است در خواب هستند و فقط گاهی عده‌ای می‌پرسند به کجا می‌رویم؟ و کسی نیست تلاش کند تا به صورت فردی یا جمعی مسیر را تغییر دهد. اکنون مشکل از افراد عادی گذشته است و حتی در میان مقامات دولتی نیز سایه شوم این بی‌تحرکی و کرختی دیده می‌شود.»

آقای حجاریان با اشاره که به این سخن جان اف. کندی که: «نپرسید کشورتان چه می‌تواند برای شما بکند، بلکه بپرسید شما چه می‌توانید برای کشورتان بکنید.» .... این گونه ادامه داده است: «به گمان من باید به کسانی که سوال می‌کنند چه خواهد شد، نشان داد که خود آن‌ها این توان را دارند که به‌صورت فردی و جمعی در تغییر اوضاع بکوشند یعنی باید به آن‌ها انذار داد که نباید به نظاره تقدیر بنشنید تا آنچه بر امم سالفه آمده است بر سر آن‌ها نیز بیاید..»

به نظر می‌رسد جدای از آنچه در مورد این فقرات بیان شد، آقای حجاریان نگاه برخی نخبگان و دولتمردان را به بدنه جامعه تسری داده است! امروزه گروههای جهادی بسیاری در دانشگاهها و میان جوانان عزم تغییرات دارند و با همه بی‌مهری‌هایی که از جانب مسئولان به آنها می‌شود، تلاش خود را برای خدمت به مردم و محرومین متوقف نمی‌کنند و بر حسب وظیفه شرعی و ملی خود، بدون آنکه توقعی از کسی داشته باشند برای کشورشان از جان و دل مایه می‌گذارند و به صورت گروههای جمعی نه تنها به نظاره ننشسته‌اند، بلکه آستین همت بالازده‌اند و خالصانه برای مردم خدمت می‌کنند و بی‌تحرکی و کرختی دولت را جبران می‌کنند! دولتی که مسئولین و یا حامیانش همچون آقای حجاریان به جای تشکر و قدردانی گاه گاهی بر آنها نیز می‌تازد! برای نمونه کافی است آقای حجاریان سری به مناطق  زلزله‌زده کرمانشاه بزند و مشاهده کند که اراده‌های جمعی جوانان انقلابی چطور مسیر خدمت‌رسانی را تسریع و کم‌کاری‌های مسئولین ذی‌ربط را بی‌اثر نموده است. اتفاقا اندیشه آنها این است که هر کاری برای ملت و انقلاب می‌کنند همواره خود را بدهکار می‌دانند.

با این توصیف این گزاره جناب حجاریان کلی‌گویی و  ادعایی بیش نیست و موارد نقض فراوان دارد: «در نتیجه باید گفت، به‌طور کلی نهادهای قدرت و ثروت و منزلت در ایران جنم لازم که لازمه هر نوع پیشرفت و دگرگونی و بهبود اوضاع است را فروکوفته‌اند.» شاید بهتر آن باشد که گفته شود برخی شخصیتهای غربزده و اساتید روشنفکر به دلیل تمایل به غرب، اعتماد به نفس جوانان اطراف خود را کشته و ناامیدی و ناتوانی را به آنها تزریق کرده و جنم لازم برای هر گونه تفکر و عظمت را در آنها فروکوفته‌اند!

نتیجه‌گیری نهایی جناب حجاریان این گونه است که: «دشمن ما تقدیرگرایی است. قوانین بشری و طبیعی طوری نیست که متصلب باشند و نتوان از بند آن‌ها رهایی یافت؛ ... آنچه مسلم است اینکه باید خرد نقاد را به کار انداخت و از بعضی قوانین علیه بعضی دیگر استفاده و رهایی را تجربه کرد؛ عده‌ای گفتند از قضای الهی فرار می‌کنی؟ حضرت فرمود: «افر من قضاء الله الی قدر الله» یعنی از قضای الهی به قدر الهی فرار می‌کنم.»

به نظر می‌‌‌رسد ایشان نیز مانند برخی از فلاسفه غربی بین تقدیرگرایی و جبرگرایی خلط کرده است! طبق اعتقادات شیعه تلاش و اختیار و عقل بشری نیز جز مقدرات است که همراه با اراده الهی قضا را رقم می‌زنند. لذا اینکه شخصی به طور مبهم و کلی و بدون تعریفی روشن از تقدیرگرایی آن را دشمن ما معرفی نماید بر سبیل صواب نیست. روایت شریفه امیرالمومنین نیز ناظر به همین اعتقاد است که در مسیر تحقق قضا، مواردی دعا، صله رحم، اختیار بشر و تدبیر او نیز نقش دارد! جا دارد جناب حجاریان به جای تمرکز بر نظرات فلاسفه غرب، اندکی نیز نظریات فلاسفه و متکلمین شیعی را مطالعه کند شاید در مورد تقدیر و سرنوشت نظرشان عوض شود.

ایشان در پایان نوشته است: «همچنین باید اشاره داشت که همه قوانین انسانی که کاملاً مصنوع دست بشر هستند را هم می‌توان با همت جمعی به نفع رهایی انسان تغییر داد.» این یک مطلب بدیهی و روشن است که قوانین بشری را همان بشر می تواند تغییر دهد، منتهی از یک نکته مهم نباید غفلت کرد که این روند به تسلسل خواهد انجامید از این رو بهتر است به جای تشریع انسانی صرف، به تشریع الهی و پای بندی به وحی و نقل نیز ملتزم بود. قوانینی که مبتنی بر مصلحت و مفسده انسان توسط حکیم مطلق و برای سعادت و کمال بشریت وضع شده است.

در نهایت اینکه یکی از دشمنان ما، برخی تفکراتی است که سرنوشت ما را با تاریخ و نسخه‌های غربی گره می زند و اگر چه معتقد است همه بنیانهای فکری و اعتقادی را می توان به هم ریخت اما چنان به آنچه از مغرب زمین می‌آید تعصب دارد که به هیچ وجه حاضر به نقد و جرح و تعدیل آن نیست! چنانچه گویا آنها ولایت مطلقه غرب را پذیرفته‌اند و به اراده خود تن به لباس آهنین آنان داده‌اند!/918/ی۷۰۱/س

مهدی عامری

ارسال نظرات