۱۳ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۲:۴۱
کد خبر: ۵۷۶۶۵۲
نقد فیلم؛

یادداشت | غفلتی که نباید در "تنگه ابوقریب" می‌شد

واقعیت آن است که باید کوشید در نمایش جنگ، در کنار دلاوری‌ها و جان‌فشانی‌ها و ایثار‌ها، از ابعاد دیگر غافل نشد. هرچند منکر معجزات و اتفاقات خارق‌العاده و شگفت‌آور الهی در طول دفاع مقدس نیستیم.
تنگه ابوقریب

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، «تنگه ابوقریب» با نامزدی در 11رشته و کسب 6سیمرغ، پرافتخارترین فیلم سی‌و‌ششمین جشنواره فیلم فجر است که سیمرغ بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین جلوه‌های ویژه میدانی مهم‌ترین آن‌هاست. برچسب «بهترین فیلم جشنواره» بیش از آنکه امکان و احتمال وجود ارزشمندی‌های ذاتی را در فیلم به لحاظ فنی افزایش دهد، ارزش‌های خبری و رسانه‌ای را برای ایجاد اتمسفر ویژه‌ای حول فیلم به ارمغان می‌آورد؛ اتمسفری که تبلیغ و ارتباط با مخاطب را تقویت کرده، بیننده را جذب می‌کند تا پای تصویر بنشیند و برای فیلم وقت بگذارد. ازاین‌رو اگر تنگه‌ابوقریب فیلمی درجه چندم بود، شاید دقت‌نظر درباره‌ی محتوایش اهمیت چندانی نداشت؛ اما وقتی فیلمی قابل و پرافتخار است، اثر یا اثرات قابل‌توجهی نیز می‌تواند داشته باشد.

فیلم «تنگه ابوقریب» برداشتی آزاد و دراماتیزه‌شده‌ای است از داستان واقعی فداکاری بچه‌های در شُرُف مرخصیِ گردان عمار لشکر ۲۷ محمد‌رسول‌الله در 21تیرماه1367؛ یعنی دقیقا یک‌هفته‌مانده به تصویب قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران. در خلاصه‌داستانی که رسماً از سوی تیم سازنده‌ی فیلم منتشر شده است، می‌خوانیم: «در ۲۱ تیرماه ۱۳۶۷، حمله وسیعی سراسر جبهه جنوب را درگیر می‌کند، یکی از نقاط حساسی که دشمن قصد عبور از آن و رسیدن به شهرها و جاده‌های کلیدی ایران را دارد تنگه ابوقریب است، تنگه‌ای که نام و خاطره‌اش در میانه‌ی تاریخ رسمی روزهای پایانی جنگ گم شده... تنگه‌ای که محل مقاومت افراد گردان عمار بود...»

به لحاظ فنی، تنگه‌ ابوقریب پله‌ی رشدی در سینمای دفاع مقدس است و نشان از نبوغ کارگردانی بهرام توکلی و مدیریت حرفه‌ای و دلسوزانه سعید ملکان دارد. کسب سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی، بهترین چهره‌پردازی و بهترین فیلم، شاهدی بر این مسئله است. هدایت دوربین توکلی در پلان‌های کش‌دار و امدادی، نوعی همراهی در صحنه را برای مخاطب به ارمغان می‌آورد که در سینمای دفاع‌مقدس ایران بی‌سابقه است و درک دردها، رنج‌ها، تشنگی‌ها، ازخودگذشتی‌ها و انبوهی از تجربه‌های روحی و معنوی خوب را به مخاطب هدیه می‌دهد. اما با این‌حال، فیلم از مشکل فیلم‌نامه و روایت رنج می‌برد. فیلم سینمایی، مستند نیست. فیلم یعنی روایت و روایت یعنی داستان و تنگه ابوقریب فاقد داستان است. اما این تمام مشکل نیست. یکی از مشکلات اساسی این فیلم، تصویری است که از جایگاه «فرمانده» ارائه می‌دهد.

اساسا نیروی نظامی و «نظم» از یک خانواده‌اند. بدون نظم، نیروی نظامی معنای واقعی خود را ندارد. شاخص‌ترین ملاک نظم در نیروی نظامی، جایگاه فرمانده و نوع و اثر فعالیت‌های اوست. اما تنگه ابوقریب، روایتی فاقد فرماندهی، عقلانیت و مدیریت از صفحه‌ای طلایی از جنگ ارائه می‌دهد؛ ازاین‌رو هرچند به لحاظ دراماتیک اثرگذار است، با اندکی بدبینی حتی می‌تواند بوی ضدجنگ بدهد.

فرمانده‌های گردان عمار (با بازی مهدی پاکدل)، اصلی‌ترین فرمانده موثر در فیلم است؛ اما هیچ فعالیت موثری در مدیریت ندارد. او در ابتدای فیلم به بچه‌های گردان که از نبردهای قبلی خسته‌اند و قول برگشتن‌شان را به خانواده داده‌اند و می‌خواهند به مرخصی بروند می‌گوید که من به فرمانده هم گفتم که شما خسته‌اید، ولی گفتند به شما بگویم هرکس دوست دارد بیاید و هرکس می‌خواهد برود، اتوبوس‌ها آماده‌اند. بچه‌ها را جمع می‌کند و به سمت خط حرکت می‌کنند و تا انتهای فیلم دیگر هیچ‌گونه برنامه‌ریزی و مدیریتی از او شاهد نیستیم. او منفعل‌ترین و دست‌وپاچلفتی‌ترین فرمانده‌ای است که می‌تواند باشد. راه می‌رود و بدون آنکه برنامه و طرحی داشته باشد، منتظر رویدادهاست و منفعل از اتفاقات بیرونی. بیشترین فعالیتی که از او می‌بینیم آن است که گوشه‌ای می‌ایستد و فقط می‌گوید: «بدو ماشاالله!» همین!

این فرمانده، غیر از آنکه منفعل است، فاقد فکر نیز هست و نمی‌داند چه می‌کند. زمانی که یکی از مسئول دسته‌هایش از او می‌پرسد برنامه چیست و چه طور بدون پشتیبانی می‌خواهند به خط بزنند؛ صرفا می‌گوید: «نمی‌شود که دست روی دست بگذاریم!»

جانشین لشکر، نمونه‌ی دیگری از فرمانده نمایش‌داده‌شده در فیلم است. جانشینی که مقر را رهاکرده و رفته جلوی خط. چرایش معلوم نیست. اتفاقا این سوال را در خود فیلم هم می‌بینیم. از مقر به او بی‌سیم می‌زنند که چرا رفته‌ای جلو؟ عقب موثرتری. اما او نیز در راه بازگشت شهید می‌شود.

در صحنه‌ای دیگر، در میانه‌ی میدان، زمانی که فشار بعثی‌ها به تنگه افزایش پیدا می‌کند، فرمانده‌ی یکی از دسته‌ها (با بازی حمیدرضا آذرنگ) نیروهای اندک باقی‌مانده‌اش را پشت خاکریزی جمع می‌کند و به آن‌ها می‌گوید، تنگه را مین‌گذاری کرده‌اند و اگر تانک‌ها از خاکریز عبور کنند، منفجر می‌شوند و تنگه بسته شده، گیر می‌کنند و برمی‌گردند. مجید (با بازی جواد عزتی) می‌گوید: «اگر اول جنگ بود، دوتاشونو می‌زدیم، بقیه فرار می‌کردن؛ الان که دیگه اینطوری نیست». این سوالی مهم و اساسی است؛ اما فرمانده پاسخی برای آن ندارد. نگاهی به علی‌کوچولوی قصه می‌اندازد برای اینکه حال‌وهوای او را آرام کند، از او می‌پرسد «علی‌آقا نظر تو چیه؟» و اینگونه سوال اساسی بی‌پاسخ می‌ماند.

در میانه‌ی میدان، حسن (با بازی مقبول و برنده سیمرغ امیر جدیدی) است که میدان‌داری می‌کند؛ او که خودش بدون هماهنگی با فرمانده و مسئول دسته تا خط آمده؛ بیش از خود فرمانده دسته، بچه‌ها را در خط‌مقدم هدایت می‌کند. او همزمان که مشغول شلیک آرپی‌جی است، نیروهای اطراف را نیز راهنمایی می‌کند و به سمت محل‌های مناسب می‌فرستد.

این‌ها همه‌ و همه این کلان‌الگو را در ذهن ایجاد می‌کند که اینجا آنچه پیش‌برنده است، فقط عشق است و نیروها انگار فقط‌وفقط با دل کار می‌کنند. روایت تنگه ابوقریب، مملو از شهود و عشق است و عاری از برنامه! علی که در میانه راه می‌پرسد این نیروها چرا دارند عقب بر می‌گردند، تنها جوابی که از مجید دریافت می‌کند آن است که «کلاه خودت را بچسب باد نبرد!» این جواب هرچند تلنگری برای سلوک شخصی است، اما دلالتی پنهان دارد بر تاکید بر فردیت و بی‌توجهی به نگاه کلان.

واقعیت آن است که باید کوشید در نمایش جنگ، در کنار دلاوری‌ها و جان‌فشانی‌ها و ایثار‌ها، از ابعاد دیگر غافل نشد. هرچند منکر معجزات و اتفاقات خارق‌العاده و شگفت‌آور الهی در طول دفاع مقدس نیستیم، اما پیروزی اصالتا در گرو نه‌فقط تلاش صادقانه،‌ بلکه نیازمند کوشش متعهدانه است. اگر مردم دیروز، نمایش رِنجِروار و ماورایی از جنگ را می‌پذیرفتند، جوان امروز نمی‌تواند با تصویری بی‌نظم و پُر سوال و شبهه از جنگ، عمیقا به پیروزی آن افتخار کند. می‌توان با سلاخی و نمایش واضح از دردها اشک گرفت؛ اما نمی‌توان عقل را اقناع کرد.

افتخار زمانی به وجود می‌آید که جان‌فشانی در بستر عقلانیت رخ دهد. پرواضح است که منظور از عقلانیت، عقل خودبنیاد نیست. در عقلانیت اسلامی، هرچند فاعلیت الهی و امدادهای او و صدق نیت از عوامل اصلی و موثر محسوب می‌شوند، اما نظم و برنامه‌ریزی و تدبیر نیز از اصلی‌ترین پارامتر‌ها هستند. توصیه به «نَظْمِ أَمْرِکُم» در کنار تقوا جزو آخرین وصیت‌های حضرت امیر علیه‌السلام است. در سیره‌ی حضرات نیز نظم و برنامه خصوصا در میدان جنگ اصلی اساسی بوده. حضرات اجازه نمى‏دادند كه بى‏نظمى بر سپاه حاكم شود و افراد شايسته را به فرماندهى بر مى‏گزيدند و در صورت تخلّف، از متخلّف بازخواست مى‏كردند. حضرت على عليه‌السلام به سپاهيان خود در صفين چنين سفارش كرد: «فَسَوُّوا صُفُوفَكُمْ كالْبُنْيانِ الْمَرْصُوصِ وَ قَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ اخِّرُوا الْحاسِرَ؛ صف‌هايتان را چون ديوارى سربى منظم كنيد، زره پوشان را جلو و سپرداران را پشت سر آنان قرار دهيد.» امام حسين عليه‌السلام نيز در ماجراى كربلا، نيروى 72 نفرى خود را با نظم و آرايش خاصى وارد كارزار كرد و به طور دقيق و منظم، فنون نظامى و اصول جنگى را اجرا نمود.

تاریخ جنگ مشهون از برنامه‌ریزی‌های دقیق علمی مبتنی بر اطلاعات‌عملیات‌های موشکافانه است. ناگفته پیداست دفاع مقدس هشت‌ساله همچون یک اتفاق ساده کوچک گذرا نبوده و نیست و جز در پرتو برنامه‌ریزی دقیق به پیروزی نمی‌رسد. سخن اینجاست که در روایت ارائه شده از آن روی پرده نمایش، گاهی از این بُعد غفلت می‌شود. اتفاقی که در تنگه‌ابوقریب افتاده و عقلانیت و مدیریت جمعی را به نفع رشادت‌های فردی، حذف کرده است./۹۱۸/ی۷۰۲/س

علی ابراهیم‌پور

 

ارسال نظرات