۱۲ تير ۱۳۹۷ - ۲۰:۱۶
کد خبر: ۵۶۹۵۹۳
بخش اول؛

یادداشت | موانع ذهنی تحقق "سبک زندگی نبوی"

برای روشنفکران مسلمان در عصر ما مهم‌ترین مسئله‌ی اجتماعی «اسلام و مقتضیات زمان» است که این مسئله را واقعاً به‌صورت یک معمای لاینحل و به‌صورت یک تضاد آشتی‌ناپذیر می‌نگرند.
سبک زندگی سبک زندگی پیامبر، سبک زندگی نبوی

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، داستان معروفی است که امیدوارم خواننده‌ی محترم بس که آن را شنیده است، گریبان خود را چاک نکند. داستان از این قرار است که روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد. او آکواریومی (به قول عزیزان فرهنگستان زبان فارسی: آبزی‌دانی) شیشه‌ای ساخت و با صفحه‌ای شیشه‌ای آن را دو قسمت کرد، سپس در یک قسمت آن ماهی بزرگی انداخت و در قسمت دیگرش ماهی کوچکی که غذای موردعلاقه‌ی ماهی بزرگ بود.

ماهی کوچک تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به او غذای دیگری نمی‌داد... او برای خوردن ماهی کوچک بارها و بارها به طرفش حمله کرد؛ اما هر بار به دیوار می‌خورد. همان دیوار شیشه‌ای که به خاطر شفافیتش به چشم نمی‌آمد.

بالاخره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچک خسته و بعد منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به آن طرف آکواریوم و خوردن ماهی کوچک کاری غیرممکن است.

دانشمند عزیز ما (که خدا از سر تقصیراتش بگذرد، بابت خون جگری که به این ماهی داده بود) شیشه‌ی وسط را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز کرد؛ اما ماهی بزرگ دیگر به ماهی کوچک حمله نکرد؛ زیرا فکر می‌کرد هنوز آن دیوار وجود دارد. از اینجا به بعد دو روایت و به عبارتی دو پایان‌بندی گفته شده؛ یکی اینکه ماهی بزرگ، دیگر هرگز قدم به سمت دیگر آکواریوم نگذاشت و از گرسنگی مرد (که من شخصاً با آن موافق نیستم) دیگر اینکه ماهی بزرگ همچنان سراغ ماهی کوچک نمی‌رفت تا اینکه یک روز ماهی کوچک کم‌عقلی کرد و آمد در قسمتی از آکواریوم که حوزه‌ی استحفاظی ماهی بزرگ بود، اینجا بود که ماهی بزرگ او را با نهایت احترام قورت دارد.

این داستان را معمولاً برای بیان این نکته بیان می‌کنند که گاهی تنها سبب نرسیدن افراد به موفقیت نه موانع بیرونی بلکه موانع ذهنی است که منظور باورهای نادرستی است که در ذهن محکم شده و راه آنها را سد می‌کنند.

اگر بخواهیم در همین وادی سیر بکنیم، می‌گوییم چه موفقیتی بالاتر از اجرای سبک زندگی پیامبر اکرم (ص) که خداوند او را به‌عنوان «اسوه‌ی نیکو» برای ما معرفی کرده و راه محبوبیت یافتن پیش خود را پیروی از او معرفی کرده است و روشن است کسی که محبوب خدا باشد، نانش در روغن است. خدای تعالی در قرآن کریم می‌فرماید:

قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند. (احزاب: ۲۱)

بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید و خداوند آمرزنده مهربان است. (آل عمران: ۳۱)

پرسش اصلی

حال سؤال اینجاست که با وجود اینکه همه‌ی ما می‌دانیم که نجات و سعادت فردی و اجتماعی ما و جامعه‌مان در الگوگیری از پیامبر اکرم (ص) و همسان‌سازی حداکثری سبک زندگی‌مان با سبک زندگی آن بزرگوار است، پس چرا بسیاری از ما وقتی به خود و زندگی‌مان نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که در این زمینه موفقیت شایانی به دست نیاورده‌ایم.

علت‌های متعددی می‌توان برای این ناکامی برشمرد که در میان آنها بخش مهمی را، موانع ذهنی تشکیل می‌دهند؛ باورهایی غلط که همانند آن دیوار شیشه‌ای نامرئی عمل می‌کنند که با اینکه وجود ندارند؛ اما ما آنها را واقعی و موجود تصور می‌کنیم و لذا گامی هم پیش نمی‌نهیم. در این نوشتار به چند تا از این موانع اشاره می‌کنم و در حد حوصله‌ی خود و خواننده‌ی عزیز آن را بسط می‌دهم: آن موانع عبارت از باورهای زیر هستند: نمی‌شود، نمی‌توانیم، سخت است، فایده‌ای ندارد.

مانع اول: نمی‌شود

اولین مانع ذهنی این است که بعضی افراد حتی اگر به‌صراحت هم به زبان نیاورند، ته دلشان این است که «ای بابا، سبک زندگی پیغمبر مال 1400 و چند سال پیش است، آقا شرایط فرق کرده، دیگه زندگی‌ها مثل سابق نیست، آدم‌ها فرق کرده‌اند، زمان پیغمبر چند نفر با یک خرما خودشان رو سیر می‌کردند، الآن تو حقوق بالا و خونه و ماشین نداشته باشی کسی دختر بهت می ده و...» و خلاصه از چنین گزاره‌هایی نتیجه می‌گیرند که با اینکه پیگیری سبک زندگی پیامبر اکرم ایده‌ی خوبی است ولی شرمنده، شدنی نیست.

پاسخ اجمالی این مانع ذهنی این است که بله بسیاری از چیزها در زمانه‌ی ما متفاوت با زمانه‌ی پیامبر اکرم ص است؛ اما چنین هم نیست که دیگر همه چیز تغییر کرده و هیچ امر ثابتی وجود ندارد.

پاسخ شهید مطهری به این اشکال

این مشکل و پاسخ آن را استاد شهید مطهری (ره) این‌چنین بیان می‌کند:

برای روشنفکران مسلمان در عصر ما مهم‌ترین مسئله‌ی اجتماعی «اسلام و مقتضیات زمان» است که این مسئله را واقعاً به‌صورت یک معمای لاینحل و به‌صورت یک تضاد آشتی‌ناپذیر می‌نگرند و معتقدند «اسلام» و «مقتضیات زمان» دو پدیده‌ی ناسازگارند و از این دو حتماً یکی را باید انتخاب کرد: یا باید به اسلام و تعلیمات اسلامی گردن نهاد و از هرگونه نوجویی و نوگرایی پرهیز کرد و زمان را از حرکت بازداشت، و یا باید تسلیم مقتضیات متغیر زمان شد و اسلام را به‌عنوان پدیده‌ای متعلق به گذشته به بایگانی تاریخ سپرد.

استدلال این گروه این است که اسلام به حکم اینکه دین است به‌ویژه که دین خاتم است و دستوراتش جنبه‌ی جاودانگی دارد و باید همان‌طور که روز اول بوده برای همیشه باقی بماند، یک پدیده‌ی ثابت و لایتغیر است. و اما زمان در طبع خود متغیر و کهنه و نوکن است.

طبیعت زمان اقتضای دگرگونی دارد و هر روز اوضاع و احوال و شرایط جدیدی خلق می‌کند مغایر با شرایط پیشین. چگونه ممکن است چیزی که در ذات خود ثابت و لایتغیر است با چیزی که در ذات خویش متغیر و سیال است، توافق و هماهنگی داشته باشند؟

آیا ممکن است تیرهای برق و تلفن که در منطقه‌ی معینی در کنار جاده‌ها نصب می‌شوند با اتومبیل‌هایی که مرتباً از جاده‌ها عبور می‌کنند و در دو لحظه در یک نقطه نیستند، توافق و هماهنگی داشته باشند؟ آیا ممکن است پیراهنی که برای یک کودک دوساله دوخته می‌شود تا بیست‌سالگی او مورداستفاده قرار گیرد، درحالی‌که پیراهن در طول بیست سال همان است که بوده و تن کودک ماه‌به‌ماه و سال‌به‌سال رشد می‌کند و بر ابعادش افزوده می‌گردد.

حقیقت این است که در استدلال بالا نوعی مغالطه به کار رفته است؛ زیرا چنین فرض شده که خاصیت زمان این است که همه چیز حتی حقایق جهان را نیز فرسوده و کهنه نماید و حال‌آنکه آنچه در زمان کهنه و نو می‌شود ماده و ترکیبات مادی است.

یک ساختمان، یک گیاه، یک حیوان، یک انسان محکوم به کهنگی و زوال است؛ اما حقایق جهان ثابت و لایتغیر است.

آیا جدول فیثاغورس به حکم اینکه بیش از دو هزار سال از عمرش می‌گذرد کهنه شده است؟ آیا گفته‌ی سعدی: «بنی آدم اعضای یک پیکرند» چون هفتصدسال از عمرش می‌گذرد منسوخ و غیرقابل عمل است؟ آیا به دلیل اینکه عدالت و مروت و وفا و نیکی چندین هزار سال است که دهان‌به‌دهان می‌گردد مندرس شده است؟ بلکه گفتن اینکه جدول فیثاغورس عمر چند هزارساله دارد و گفته‌ی سعدی عمر هفتصدساله، غلط است. محتوای جدول فیثاغورس و شعر سعدی حقایقی ازلی و ابدی می‌باشند و آنان بازگوکننده‌ی آن حقایق‌اند و بس.

می‌گویند قوانین عصر برق و هواپیما و فضانورد نمی‌تواند عیناً همان قوانین عصر چراغ‌نفتی و اسب و قاطر و الاغ باشد. جواب این است که شک نیست که در عصر برق و هواپیما مسائل جدیدی رخ می‌نماید که باید پاسخ خودش را بازیابد، ولی هیچ ضرورتی ایجاب نمی‌کند که الزاماً چون برق بجای چراغ‌نفتی و هواپیما بجای الاغ آمده است باید مسائل حقوقی مربوط به اینها از قبیل خرید و فروش و غصب و ضمان و وکالت و رهن هم یکسره تغییر کند و یا چون والدین و فرزندان و زوجین اعصار گذشته الاغ سوار بوده‌اند و پدران و مادران و فرزندان و شوهران و زنان عصر ما هواپیما سوارند پس الزاماً باید حقوق والدین بر اولاد و حقوق اولاد بر والدین و حقوق زوجین بر یکدیگر در عصر ما به‌کلی دگرگون شود.

اسلام راه است نه منزل و توقفگاه. خود اسلام از خود به‌عنوان راه (صراط مستقیم) یاد می‌کند. غلط است که بگوییم چون منزل‌ها عوض شود راه هم باید عوض شود. (۱)

رو به مکه یا شانگهای!؟

حاصل سخن اینکه هر چند بسیاری از ابزارها و قالب‌ها تغییر کرده و دانش‌ها گسترش یافته؛ اما همچنان بسیاری از ارزش‌ها و اصول و مبانی ثابت و تغییرناپذیرند؛ برای مثال اصل خدمت به دیگران همیشه یک ارزش بوده و هست و خواهد بود؛ اما شکل اجرای آن بسته به شرایط و نیازهای زمان ممکن است تغییر کند؛ برای نمونه روزگاری حضرت علی (ع) در این زمینه چاه حفر می‌کرد و وقف می‌کرد؛ ولی امروز به جای این کار می‌توان و نیاز هست که مدرسه و بیمارستان ساخته شود.

تازه اینکه با گذشت زمان حتی برخی قالب‌ها هم تغییر نمی‌کنند و نخواهند کرد؛ مثلاً عبادت خدا یک اصل است و یک از قالب‌های آن نماز خواندن است که ما دقیقاً باید همان‌طور نماز بخوانیم که پیامبر (ص) می‌خوانده یا خواسته که بخوانیم (با توضیحات تفصیلاتی که در فقه آمده). اینجا هم نمی‌شود گفت که روزگار تغییر کرده و مثلاً ما بیاییم نماز را طور دیگری بخوانیم مثلاً چون بین ما و عربستان شکرآب شده رو به شانگهای بخوانیم./۸۴۱/ی۷۰۱/س

حجت الاسلام محمدرضا آتشین صدف، نویسنده و پژوهشگر

(۱) مجموعه آثار شهید مطهری، ج 21، ص ۲۱- ۲۵. (با اندکی تلخیص و ویرایش)

ارسال نظرات