۱۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۲
کد خبر: ۵۵۸۲۵۵
یادداشت؛

وقتی روح آدمی دزدیده می‌شود

هرکدام از ما از صبح تا شب چقدر بر سر دوراهی‌ها و چندراهی‌ها قرار می‌گیریم؛ از تصمیم‌ برای امور ساده‌ تا تصمیم‌های پیچیده‌تری درباره‌ اموری مهم‌تر مانند ازدواج کردن یا نکردن با شخص خاصی.
سارقان روح

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، چندهفته‌ای است که جمعه‌ها سریالی از شبکه‌ی ۵ سیما پخش می‌شود با نام «سارقان روح». داستان آن از این‌ قرار است که نادر عابدی (با بازی دانیال حکیمی) استاد دانشگاه و بازنشسته‌ی وزارت اطلاعات است که نگاهش به پدیده‌های اجتماعی نگاه پژوهشی و علت و معلولی است؛ به همین خاطر دوباره به محل کار خود بازمی‌گردد و بررسی پرونده‌هایی را به عهده می‌گیرد؛ پرونده‌هایی که در همه‌ آنها پسران یا دخترانی جوان (و گاه نیز میان‌سال و متأهل) و البته پول‌دار خودکشی می‌کنند و پیش از خودکشی تمام دارایی خود(گاه چندین میلیارد) را به مؤسسه‌ای اهدا کرده‌اند که مدیر آن مردی است حدوداً ۶۰ ساله به نام استاد شمس (با بازی محمود پاک‌نیت). به‌تدریج و با تحقیقات گسترده‌ای معلوم می‌شود که پای فعالیتی فرقه‌ای در میان است که طی آن با جلسات و گفت‌وگوهایی فردی و گروهی، افراد جذب و در نهایت به خودکشی یا به تعبیر خودشان پرواز سوق داده می‌شوند.

در پایان قسمت ششم این سریال (پخش‌شده در 18 اسفند ۹۶) و پیش از آغاز تیتراژ، جمله‌ای روی صفحه‌ی تلویزیون تایپ و خوانده شد از کتاب «فرقه‌ها در میان ما» نوشته‌ مارگارت تالر سینگر:

«فرقه‌ها به اعضای خود دیکته می‌کنند که چه بپوشند، چه بخورند، کجا و کی کار کنند، بخوابند و حمام کنند و همین‌طور به چه چیزی اعتقاد داشته باشند و چگونه فکر و رفتار کنند و چه بگویند.»

همیشه از خود پرسیده‌ام که چگونه می‌شود کسی حق انتخاب و قدرت تصمیم‌گیری خود را کاملاً در اختیار کس دیگری قرار دهد؛ درحالی‌که یکی از بارزترین نشانه‌های انسان بودنمان، اختیار و قدرت انتخاب ماست و در شرایط عادی همه‌ ما از اینکه کسی بخواهد نظرش را بر ما تحمیل کند، متنفر و گریزانیم و این کار را تحقیر خود می‌دانیم؛ پس واقعاً چرا افراد زیادی با کمال میل، دربست سرسپرده‌ شخص یا گروهی می‌شوند بی‌آنکه کوچک‌ترین احساس ناراحتی کنند که تازه خوشحال و راضی هم هستند و احساس سبکی می‌کنند!

فرصت قدرت انتخاب

در مسیر جستجوی پاسخ برای پرسش بالا، دلایل متعددی یافته‌ام که در این یادداشت می‌خواهم یکی از مهم‌ترین آنها را با شما به اشتراک بگذارم. همه‌ ما می‌دانیم که قدرت انتخاب، مزیتی است برای ما آدم‌ها؛ اما هیچ‌کس هم نمی‌تواند انکار کند که استفاده‌ از آن رنج‌آور است. شما حساب کنید که هرکدام از ما از صبح تا شب چقدر بر سر دوراهی‌ها و چندراهی‌ها قرار می‌گیریم؛ از تصمیم‌ برای امور ساده‌ای مانند خوردن یا نخوردن لقمه‌ای بیشتر یا کمتر از غذای مورد علاقه‌مان گرفته تا تصمیم‌های پیچیده‌تری درباره‌ اموری مهم‌تر مانند ازدواج کردن یا نکردن با شخص خاصی. ما مجبوریم که دائماً انتخاب کنیم و هر انتخاب نیز نیازمند ارزیابی و تأمل است که کاری است شاق و خسته‌کننده؛ افزون بر آن ما با هر انتخاب، چیزهایی به دست می‌آوریم؛ ولی چیزهایی را هم از دست می‌دهیم و لذا هر تصمیمی همراه است با جنگی و جدالی درونی؛ خلاصه آنکه همه‌ اینها سبب می‌شود که «تصمیم‌گیری» کاری دشوار و پررنج باشد.

نکته‌ دیگر اینکه قدرت تصمیم‌گیری در افراد نیز متفاوت است؛ روشن‌تر بگویم تصمیم‌گیری برای برخی از ما سخت‌تر از دیگران است که این نیز دلایل روان‌شناختی خاص خود را دارد؛ همین حالا می‌توانم کتاب‌ها و مقالات فراوانی را به شما نشان دهم که روان‌شناسان درباره‌ مهارت تصمیم‌گیری و راهکارهای تقویت آن نوشته‌اند. یادم نمی‌رود داستانی که چندسال پیش خواندم درباره‌ مردی که ۱۰ جفت کفش داشت، همه یک مدل و یک رنگ؛ همین‌طور 10 کت‌وشلوار همه یک‌جور، 10 دست پیراهن، 10 جفت جوراب... چون خوش نداشت هر روز بخواهد مدتی فکر کند و تصمیم بگیرد که چه بپوشد!

زحمت تصمیم‌گیری

به این دلایل، بسیاری از آدم‌ها بدشان که نمی‌آید هیچ، بلکه خوششان هم می‌آید کسی زحمت بسیاری  از تصمیم‌گیری‌ها را از دوششان بردارد؛ همان‌قدر که همه‌ ما دوست داریم کسی بود به ‌جای ما رخت و لباسمان را از کف اتاق برمی‌داشت، شلوارمان را اتو می‌کرد، ناخن‌هایمان را می‌گرفت و سر صف نان سنگک می‌ایستاد؛ با این‌حال اینجا فرقی وجود دارد بین اینکه کسی کارش را به دیگری بسپارد یا حق تصمیم‌گیری‌اش‌ را شش‌دانگ به نام کس دیگری بزند که پس‌ از آن دیگر معلوم نیست از کجا سر دربیاورد و بلکه بالاتر، معلوم نیست که دیگر تا چه اندازه می‌توان او را انسان نامید./۸۴۱/ی۷۰۴/س

حجت الاسلام محمدرضا آتشین صدف، نویسنده و پژوهشگر حوزه علمیه قم

ارسال نظرات