۱۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۹:۲۹
کد خبر: ۵۵۳۵۸۵
مجموعه یادداشت انقلاب اسلامی(۴)

از بازسازی"هويت ملي" تا طرح "مدرنیته ایرانی"

همه قرائن و شواهد نشان مي‌دهد كه در عصر انقلاب اسلامی، براي اولين بار زمينه نقد درست سنت و مدرنيته در ايران و ايجاد نوعي «مدرنيته بومي» يا « مدرنيته ايراني» فراهم شده است.
گفتمان انقلاب

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، مفهوم هويت ملي نظير بسياري ديگر از مفاهيمي كه از حدود 150 سال پيش ما، جهان اسلام و كشورهاي غيرغربي درگير آن بوده‌اند، مفهومي مرتبط با تجدد است. تا پيش ازدوران تجدد، بشر نه با مفهوم هويت ملي به طورخاص و نه با مفهوم هويت، به طور عام آشنا نبوده است تا پيش از تجدد در غرب، انسان غربي خود را ذيل درك يا هويت ديني فهم و تصوير مي‌كرد. هويت ديني براي انسان غربي تا پيش از پيدايي تجدد تنها هويت اجتماعي نبوده است؛ اما اين هويت، هويت فائق و جامعي بود كه تمام اجتماعات و گروه‌هاي اجتماعي ديگر را زیر پوشش خود قرار مي‌داد.

هويت مسيحي، هويتي بود كه به كل غرب علي‌رغم تنوع دروني‌اش وحدت مي‌بخشيد و آن را به عنوان وجودِ جمعي متمايزي در برابر ساير گروه‌بندي‌هاي انساني به ويژه جهان اسلام كه «ديگريِ» مسلط و اساسي غرب در بخش مهمي از تاريخ اّن بود، سرپا نگه‌داشته و تحقق مي‌بخشيد. هركس و هر گروه يا قومي در جهان ماقبل تجدد در غرب، خود را بيش و پيش از هر چيزي مسيحي تعريف مي‌كرد و تعلق خويش به دارالمسيح christendom)) را تعلقي مي‌دانست كه معناي زندگي، كيستي و چيستي وي را تعيين و تعريف مي‌کرد. اما فروپاشي جهان مسيحي كه تدريجاً‌ -بواسطه شكاف‌ها و ترك‌هاي روبه گسترش و ازدياد در بنيان‌ها وديواره‌هاي آن- به وقوع مي‌پيوست، همزمان با فروريزي هويت ديني، ابهام در كيستي و چيستي انسان غربي را نيز به همراه خود مي‌آورد.

هويتي جمعي جديدي كه به اين ترتيب در اروپا به دنبال از دست ‌رفتن هويت ديني و به جاي آن ظاهر شد، «هويت ملي» يا ملت بود كه پس از پيدايي حكومت هاي سكولار و نفي حاكميت سياسي كليسا دومين ضربه تعيين‌كننده و ويرانگر را بر ديانت و جهان ديني در غرب وارد كرد.

رويكرد عقل‌گرايانه متفكرين ليبرال عصر روشنگري، باتوجه به تاكيدي كه بر اصالت فرد داشتند، جامعه را محصولي مصنوعي تلقي مي‌كرد كه از دل تصميمات كاملاً‌ ارادي و عقلي، يا حسابگري‌هاي مبتني بر نفع افراد منفرد بيرون آمده و برساخته شده است. به طور مشخص آن گونه كه نظريه غالب اين دوران يعني نظريه «قرارداد اجتماعي» جامعه را تصوير مي‌كرد، حوزه حيات اجتماعي چيزي ماوراي آنچه افراد از طريق پيوستن به توافقي عقلاني براي ايجاد نهادهايي جمعي بدان دست مي‌يابند، در خود و با خود ندارد. اين نظريه كه براي نفي گذشته و رهاسازي انسان و جامعه جديد از الزامات و تقيدات جامعه ماقبل تجدد و تاسيس جامعه‌اي كاملاً متجدد شكل گرفته بود، نقش سنت‌ها و نيز تاريخ بشري را در پيدايي و تطور اجتماعات انساني ناديده گرفته و بلكه كاملاً‌ نفي مي‌كرد.

هويت ملي را نوعي احساس ملي يا ناسيوناليسم بناميم تعريف دقیق تر آن عبارت است از وجود احساس مشترك يا وجدان و شعور جمعي در ميان عده اي از انسان ها كه يك واحد سياسي يا ملت را مي سازند. اين وجدان جمعي است كه میان افراد حاضر در جامعه و بين آنها و گذشتگان، رابطه و دلبستگي هايي ايجاد مي كند و روابط و مناسبات آن ها را با هم و با ساير ملل رنگ مي دهد و آمال و آرمان هاي آنان را به هم نزديك و منطبق مي سازد (تاجيك ، 1384:  118).

هویت ملی ایرانیان

بحث از «هويت» در سطوح گوناگون آن در جامعه ايران سابقه‌اي طولاني دارد و به نوعي مي‌توان ريشه آن را در انديشه روشنفكران و نويسندگان عصر مشروطه به بعد جستجو كرد. با اين حال، به نظر مي‌رسد در چند سال اخير مباحث مربوط به هويت، به ويژه بحث «هويت ملي» توجه انديشمندان رشته‌هاي گوناگون علوم اجتماعي را به خود جلب كرده است. انتشار مداوم كتاب‌ها، رساله‌ها و مقالات گوناگون، برگزاري برخي نشست‌ها و همايش‌ها و تداوم پژوهش و بررسي در اين زمينه مؤيد اين امر است.

در باب هويت می توان به مباحث زیر اشاره كرد:

اول، هويت امري چندلايه است كه از سطح فردي شروع ميشود و به سطوح گروهي، ملي و فراملي نيز مي‌رسد. به همين علت پژوهشگران رشته‌هاي گوناگون علوم اجتماعي نظير روان­ شناسي، جامعه ­شناسي و علومسياسي با توجه به علايق و اهداف خود هر يك از اين سطوح را بررسي ميكنند. در واقع، بايد گفت كه هويت مسأله‌اي ميانرشته‌اي است؛

دوم، اصولاً هويت امري ثابت و بدون تغيير و دگرگوني نيست بلكه همواره مؤلفه‌هاي اصلي آن دچار تغيير و تحول مي‌شوند، به همين دليل، به نظر مي‌رسد كه مسأله هويت براي هر نسل به طور خاص مطرح مي‌شود؛

سرانجام، هويت‌ها در سطوح و لايه‌هاي مختلف فردي، جمعي و يا ملي ممكن است دچار تعارض بشوند؛ مثلا تعارض هويت‌هاي ديني، قومي، جنسي، شغلي، محلي و ملي. اين تعارضات بر اثر عوامل مختلفي ايجاد تلاش مي‌شود كه با استفاده از ابزار قدرت نوعي «هويت ­سازي» انجام دهند.

انقلاب اسلامی؛ زمینه‌ساز احیای هویت ملی

به اعتقاد بسياري از پژوهشگراني كه در سال هاي اخير درباره رابطه سنت و مدرنيته در ايران مطالعه كرده‌اند، زمينه‌هاي درك درست روند مدرنيته و تلاش براي بومي ساختن ارزش هاي بنياني مدرنيته در ايران براي اولين بار پس از پيروزي انقلاب اسلامي فراهم شده است. از نظر اين پژوهشگران در دوران نوسازي جامعه ايران در چند دهه اخير شاخص هاي اجتماعي جوامع مدرن چون رشد شهرنشيني، افزايش سطح سواد، رشد طبقة متوسط و غيره ايجاد شده‌اند؛ همچنين، با استقرار نظام جمهوري در ايران بسياري از نهادها و مفاهيم مدرن چون مشاركت، انتخابات، مجلس، تفكيك قوا و غيره براي اولين بار تجربه شده‌اند.

از سوي ديگر، موج جديدي از روشنفكران ايراني كه با پايان جنگ سرد و سقوط ايدئولوژي كمونيسم براي اولين بار، با رهايي يافتن از تابوها و تعصبات به رويارويي با واقعيت ها پرداخته‌اند. براي اين دسته، ديگر تقليد كوركورانه از گفته‌هاي ماركس و لنين يا هايدگر و فوكو اهميت ندارد بلكه به دنبال درك عميق فرهنگ غرب هستند.

سرانجام، نسل كنوني روشنفكران و مردم ايران تجربه‌هاي بسيار گرانبهايي از دوران انقلاب، جنگ، بازسازي و فراز و نشيب هاي آن دارند؛ همه اين قرائن و شواهد نشان مي‌دهد كه براي اولين بار زمينة نقد درست سنت و مدرنيته در ايران و ايجاد نوعي «مدرنيته بومي» يا « مدرنيته ايراني» فراهم شده است.

در حال حاضر، بسياري از تحليل گران اعتقاد دارند روند تجدد در هر جامعه، راه خاص خود را دارد و نيازي نيست كه همه جوامع، مدرن شدن را به سبک جوامع اروپايي و آمريكايي تجربه كنند. همان طور كه آشكار است روند مدرنيته در دنياي غرب به علت سلطه قبلي كليسا در بستر سكولاريسم رشد كرد و اين روند در چند سده اخير ادامه داشته است. اكنون تقريباً نوعي اجماع بر سر اين مسأله به وجود آمده است كه جوامع اسلامي و جامعة ايران بايد تلاش كنند كه مدرنيته را بر حسب شرايط و نيازهاي خود ايجاد كنند.

البته، نبايد تصور كرد اين كار در جهاني كه «مدرنيته و دستاوردهاي آن، چه بخواهيم و چه نخواهيم گفتار جهاني شده [است]» كار ساده‌اي است. در واقع، به نظر مي‌رسد مشكل روشنفكران و انديشمندان مسلمان ايراني براي بومي كردن مفاهيم و نهادهاي مدرن، پس از درك درست مفاهيم و تحولات منتهي به تجدد تازه آغاز مي‌شود؛ زيرا به نظر مي‌رسد كه مباني هستیشناختي، معرفتشناختي و انسانشناختي انديشه‌هاي مدرن با مباني مشابه آن در انديشه‌هاي ايراني و اسلامي تعارضات جدي دارد. اتفاقاً تلاش برخي از نويسندگان و روشنفكران ايراني در چند سال اخير براي تجويز مفاهيم و ساختارهاي مدرن به جامعه ايران، بدون توجه به تمايزات نظري دچار تناقضات و مشكلات بسياري شده است. شايد به همين علت باشد كه برخي از آنها مدعي شده‌اند كه پذيرش مفاهيم مدرن و تلاش براي اسلامي كردن آنها بيهوده است؛ از نظر ايشان: «مفاهيمي چون مدارا و تحمل، حقوق بشر، دموكراسي و ... در فرهنگ سياسي امروز معناي يكپارچه و مشخصي دارد. ما بايد آن معنا را بيان كرده و بگوييم آن را مي‌پذيريم يا نه.... تحريف اين مفاهيم و اينكه ما نوع اسلامي آن را قبول داريم... نتيجه نخواهد داشت».

در اينجا ضمن اذعان به مشكلات عظيمي كه براي بوميسازي و سازگاري مفاهيم و نهادهاي مدرن وجود دارد، بايد توجه داشت كه در دنياي غرب نيز سنت ها و مفاهيم پيشمدرن براي تطبيق با تحولات عمده در دنياي مدرن بازسازي شده‌اند؛ بنابراين، در صورت تلاش جدي انديشمندان، از اين جهت مشكل عمده‌اي وجود نخواهد داشت. سال‌ها پيش مرحوم عنايت با اشاره به موضوع و تلاش عده‌اي براي تعاريف جديد مفاهيم اسلامي براي سازگاري آنها با مفاهيم مدرن گفته بود: «در تعريف جديد از اجماع و بيعت به عنوان معادل هاي «افكار عمومي» و «ميثاق اجتماعي» توسط نسلي از مسلمانان .... البته با كاربرد قديمي آنها فرق دارد، ولي بيشتر از آنچه مدل هاي اروپايي جديد دموكراسي از demos يوناني دور شده از معاني اصلي خود دور نشده است».

بنابراين، به جاي نااميدي و تسليم زودهنگام بايد تلاش هاي زيربنايي صورت داد.

اما تنها راه موجود براي رسیدن به نقطه مطلوب در جامعه ایرانی اسلامی سرمایه گذاری در عرصه «هويت ملي» است. براي اين كار توجه به راهكارهاي زير ضروري است:

1. ارائه هر گونه الگو براي هويت ملي ايراني در عصر حاضر محتاج بازشناسي انتقادي شرايط گذشته و حال جامعه ايران از سوي فرهيختگان و نخبگان است.

2. براي بومي ساختن مفاهيم و نهادهاي مدرن، و حتي براي نفي و طرد مدرنيته، شناخت دقيق و همهجانبه آن ضروري است. چنان كه شناخت دقيق و همهجانبة توان و ظرفيت هاي فرهنگ اسلامي و مليمان نيز ضروري است.

3. انجام اين موارد بدون فراهم كردن زمينه مناسب براي گفت‌وگو ميان روشنفكران، نويسندگان و پژوهشگران جامعه ايران فراهم نمي‌شود.

در نهايت، با فراهم شدن شرايط و بستر مناسب، بازسازي هويت ملي در ايران، كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي آغاز شده است، مانند همه كارهاي فرهنگي نياز به زمان طولاني دارد و مي‌تواند در جايگاه يكي از مهمترين دستاورد‌هاي انقلاب اسلامي در عصر حاضر ارزيابي شود./۸۴۱/ی۷۰۲/س

حسن رضایی، پژوهشگر عرصه رسانه و دانش آموخته حوزه علمیه قم

منابع

فصلنامه پژوهشي دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، شماره 26.

کچويان، حسين و محمدرضا جوادي يگانه (1384) «تطور نظريه هاي هويت در غرب: از تجدد تا مابعدتجدد»، علوم سياسي، (29)، بهار 1384،‏ 84-51. (علمي-ترويجي)

ارسال نظرات