۲۳ دی ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۱
کد خبر: ۵۴۶۲۷۲
پژوهشگر حوزه علمیه قم مطرح کرد؛

کم‌توجهی اندیشمندان علوم انسانی اسلامی به بعد اجتماعی و کنشی علم

حجت الاسلام موسوی با اشاره به دلیل عدم استفاده و نرسیدن به روش در علوم انسانی بیان کرد: اندیشمندان علوم انسانی اسلامی کمتر به بعد اجتماعی و کنشی علم توجه دارند و تولید علم را صرفا مقوله منطقی و فلسفی می دانند.
سیدمهدی موسوی

به گزارش خبرگزاری رسا، تولید علوم انسانی اسلامی از مباحث مهمی است که طی سالهای اخیر تلاش زیادی شده تا به آن پرداخته شود. یکی از الزامات مهم در تولید این علوم شناخت روش و دستگاه روش شناختی آن است و ما تا نتوانیم روش‌های صحیح و واقعیت‌ جویانه و حقیقت‌ پژوهانه‌ ای برای توصیف، تبیین، تفسیر و سایر کارکردهای علوم انسانی ارائه دهیم، نمی‌توانیم امیدی به تولید علوم انسانی اسلامی یا اسلامی‌ سازی علوم انسانی داشته باشیم. این در حالی است که ما امروز مبنای علوم انسانی خود را بر اساس یافته های علوم غربی و روش های آنها قرار داده ایم. به همین منظور با حجت الاسلام سید مهدی موسوی دبیر اجرایی پژوهشکده علوم انسانی درباره اهمیت روش در تولید علوم انسانی اسلامی گفتگو داشته ایم.

موسوی درباره تعاریف مختلفی که از روش در تولید علوم وجود دارد، گفت: روش، شیوه انجام درست کار بر اساس اصول و قوانین مشخص است. روش در تحقیق و پژوهش عبارت است از شیوه ها و ابزارهایی که محقق برای شناخت صحیح و جامع پدیده ها به کار می گیرد که استنتاج از قوانین علمی از طریق نظامی از معرفت های منسجم و هدفمند برسد.

وی افزود: هدف از به کار گیری روش پرهیز در خطا در روش و تحقیق و پرهیز از پراکنده گویی است تا ابعاد مختلف پدیده ها بیان شود و به توصیف و تبیین جامعی از پدیده ها دست یافت. در فرآیند علمی محقق به دنبال آگاهی های نظام یافته برای دست یابی به قانون علمی و کلی و با دوام است. اگر این مبنای از تعریف و روش را بپذیریم دو امر را می توانیم در روش بازیابی کنیم. بخشی شامل مباحث تحلیلی و منطقی است که در هر روشی وجود دارد. هر روش دارای بنیان های فلسفی و منطقی است که به این سوال ها پاسخ می دهد: اول میزان خطا یابی روش چیست؟ ملاک صدق در روش و معیارکارآمدی در روش چیست؟ قلمرو و ظرفیت ورود و به کار گرفتن روش چیست؟

وی ادامه داد: این مباحث منطقی و برآمده از عقل است. ما باید اینگونه از مباحث را در معرفت شناسی و فلسفه علم و فلسفه روش جستجو کنیم. هر روش دارای قدرت و توان تطبیقی و کاربردی سازی روش در عمل است. این مقام از روش مرتبط با بحث ابزارها و تکنیک های پژوهش است. هر مبنای روشی ابزارها و تکنیک های متناسب با خود را تولید می کند که عمدتا این بخش عمدتا نظری و فکری و عملیاتی و پیشا علمی نیست.

وی اظهار کرد: روش ها اگر چه به صورت اجمال در دل مباحث تحلیلی ابزار و تکنیک ها معرفی می شوند اما برای ورود به علم کافی است که بعد از ورود محقق به مقام تطبیق و عمل و پژوهش، با مسائل و پرسش های جدیدی مواجهه می شود و دو کار را می تواند انجام دهد. اول اینکه آیا مبنای روش شناسی و اجمالی که از ابزارها قبل از علم به دست آورده، کارآمد است یا خیر؟ دوم اینکه در روند کار توجه نقاط قوت و ضعف آن مشخص می شود. و آیا تکنیک ها و ابزارها کافی بوده یا خیر؟ به دلیل مطرح شدن مسائل جدید مشخص می شود که ابزارهای پیشا علمی کافی نبوده است و در متن کار پژوهشی شاید به ابزارها و تکنیک های جدیدی نیازمند باشد. با این نگاه، روش یک بحث انتزاعی و فلسفی و معرفت شناسی نیست بلکه بعد دیگری را  داراست که بعد عالی و ابزاری بودن آن است که در این بعد پیش از آنکه به کشف از واقع و مباحث انتزاعی و تحلیلی نیازمند باشیم به مباحث کفایت عملی و کارآمدی روش باید بپردازیم تا به تولید ابزارهای جدید و شیوه های نو در تطبیق برسیم.

وی ادامه داد: در طول تاریخ علمی روش تجربی و استقرایی ملاک و مبنای پژوهش قرار گرفت. از رنسانس تا قرن بیست و یک دانشمندان بزرگی مانند بیکن و ماکیاولی و … مدعی روش تجربی هستند. این افراد قبل از ورود به کارهای پژوهشی مباحث روش شناسی حداقلی را داشته اند و سپس بواسطه مباحث روش شناسی حداقلی وارد تطبیق و پژوهش شدند و در مقام عمل به تدریج به نقاط قوت و ضعف خود پی بردند و در مقام بعدی متوجه شدند برخی از نقاط روش شناسی مغفول مانده و باید به مباحث روش شناسی جدیدتری بپردازند و مباحث مبنایی و روش شناسی خود را ارتقا دادند.

این نویسنده بیان کرد: با این نگاه آیا می توان ادعا کرد که همه این افرادی که دارای روش بودند یک روش داشتند؟ آیا دانشمند پوزیتیویستی که در حلقه وین است به عنوان مبنا و روش علمی مانند همان پوزیتیویستی است که در دوره قرن شانزدهم بوده است؟ به واقع این مباحث از نظر مباحث نظری و عملی رشد فوق العاده ای داشته اند و اصلا ما دقت مباحث روشی که در قرن بیستم در پوزیتیویست های منطقی و فلسفه تحلیلی می شناسیم قابل قیاس با مباحث ماکیاولی و بیکن و لاک نیست.

موسوی اظهار کرد: اگر ابزارها و تکنیک های پژوهش در قرون پانزدهم و شانزدهم که دانشمندان تجربی به کار می گرفتند را با ابزارهای قرن بیستم مقایسه کنیم می بینیم هم به لحاظ نرم افزاری تغییر کرده و هم به لحاظ سخت افزاری. بحث های روش شناختی در دنیای غرب هم از فضای اجمالی و بسیط آغاز شده و توسط اندیشمندان متعدد در قرون مختلف پیشرفت داشته است. به نوعی که مباحثی که ماکیاولی و بیکن و هابز مطرح کردند بیش از آنکه ارزش معرفتی داشته باشد، ارزش تاریخی دارد. در نتیجه روش دارای دو حیثیت است. حیثیت فلسفی و نظری و منطقی و حیثیت عملی و ابزاری و تکنیکی که در مقام تطبیق و عمل رشد می کند.

وی اظهار کرد: ما دانش روش شناسی به نام علم اصول داریم. این علم به مباحث منطقی و فلسفی  روش فقاهت و اجتهاد و تفسیر متن می پردازد. علم فقه هم عرصه مباحث تطبیقی و کاربردی روش است. آیا مباحثی که امروز در علم اصول داریم همان مباحثی است که در ابتدای تاریخ دانش علم اصول مطرح شده است؟ حقیقتا اینگونه نیست بلکه میان این دو دانش تفاعل و رفت و آمدی بوده است. علم اصول به عنوان مبنای روش شناسی در آغاز پیدایش چند قاعده محدوده بودند که عمدتا از طریق ائمه و اصحاب آنان مطرح شده است. اما یک قرن بعد این ضرورت دیده شد که مباحث پراکنده به صورت کتاب تدوین شود و شافعی این کار را انجام داد. شیخ مفید رسالت پنجاه صفحه ای در علم اصول شیعه نوشت و شاگردان او سید مرتضی و شیخ طوسی هر کدام در یک جلد، مباحث روشی ضروری برای اجتهاد و فقاهت را جمع آوری کردند. این مسیر رشد کرد تا امروزه اگر نمونه کتاب های امام خمینی(ره) یا شهید صدر را به عنوان رجال علم اصول ببینیم به هفت تا پانزده جلد کتاب رسیده است.

موسوی اظهار کرد: علم اصول به عنوان روش فقط بحث های تحلیلی و نظری صرف نبود بلکه در فرآیند فقاهت و اجتهاد فقیهان و در علم فقه در مقام تطبیق و عمل همزمان با طرح مسائل نوین فقهی مباحث اصولی به عنوان روش هم پیشرفت کرد تا به اعتبار امروز رسید. ما نمی توانیم مباحث روشی را مباحث نظری محض بدانیم و اگر فیلسوفی تمام وقت خود را برای روش گذاشت آماده برای تولید علم شده است. یا اینکه فلسفه ای را از منظر روشی تحلیل کنیم که مستقیما تبدیل به علم و گزاره های معرفتی و کشف واقع شود بلکه بخشی از مباحث روشی در متن کار تحقیق و پژوهش رشد می کند. سنخ مباحث روشی انضمامی و تجربی است که در عمل به کار می آید و در درگیری با مسایل و بحران های علمی می توانیم تولید روش داشته باشیم.

وی با اشاره به اینکه روش امر دو حیثیتی و رو به رشد و تکامل پذیر است، گفت: با پیدایش مسائل جدید و نوپدید و مواجهه محقق با این مسایل روش ها و ابزارهای جدیدی ایجاد می شود که ممکن است قبل از علم محقق اصلا به آنها نیندیشیده باشد. این امر در علوم انسانی و اجتماعی نسبت به علوم طبیعی دو چندان است چرا که علوم درباره شناخت انسان و کنش های انسان است و موضوع خنثی و بی اراده ای نیست بلکه دارای آگاهی و اراده است و نسبت به تبیین ها و نظریه ها واکنش نشان می دهد.

موسوی اضافه کرد: ویژگی بعدی در کنش انسانی زمان بندی و مکان بندی کنش هاست و این با تغییر در متن زندگی اجتماعی انسان همراه است و هر دوره ای مسائل اجتماعی ویژه ای را تولید می کند، پس روش علم و علوم انسانی هم تغییر می کند زیرا هر دوره ای با مسائل پیچیده جدیدتری مواجهیم. در اینجا تحلیل و توصیف و تبیین مسائل به روش های جدیدتر و پیچیده تری نیازمند است.

وی با بیان اینکه نباید انتظار داشته باشیم که از فلسفه اسلامی از جهت آنکه فلسفه است و مباحث کاملا روشی و انتزاعی و هستی شناسی است به ما روش جامع ارائه دهد، گفت: فلسفه اسلامی می تواند حیثیت منطقی و فلسفی روش را تبیین و کلیات روش را بیان کند. آیا ارائه تکنیک ها و ابزارهای پژوهشی هم به عهده فیلسوف و فلسفه اسلامی است؟ ما معتقدیم به عهده آنها نیست بلکه به عهده عالمان یا فیلسوفانی است که با مسائل جدید مواجهه هستند.

نویسنده کتاب«الگوی کلان تولید علوم انسانی اسلامی» اظهار کرد: اگر فلسفه اسلامی روشی را ارائه می دهد، این عالمان هستند که باید مبنای روشی را بگیرند و در علم به کار گیرند. مشکل علوم انسانی اسلامی این نیست که ما امروز منظومه ای از روش را ارائه نداده ایم. ما مباحث خوبی را در حوزه روش داریم به خصوص ویژگی های مهمی که درباره روش شناسی حکمت متعالیه مطرح شده شامل کثرت گرایی روشی و مطالعات میان رشته ای، رد تقلیل گرایی روشی و تحلیل انگاری در واقعیت و حقیقت.

موسوی اذعان کرد: اندیشمندان مباحث خوبی را در حوزه روش تجربی و روش تفسیری و روش انتقادی ارائه کرده اند و کتاب های متعددی را در این زمینه نگاشته اند. در این راه از سه میراث اسلامی استفاده شده است. اول میراث حکمت مشاء و حکمت متعالیه دوم میراث منطق و سوم عرصه علم اصول. علم اصول مهم ترین دانش فقاهتی و روش شناختی فهم علوم اسلامی در تمدن اسلامی بوده است و بسیاری از مباحث که در هرمنوتیک و فلسفه تحلیلی مطرح است، عالمان ما در علم اصول طرح کرده اند که قابل توجه است.

وی ادامه داد: مشکل ما در زمینه نظریه پردازی و مباحث تحلیلی و منطقی و فلسفی نیست که اگرچه جای کار جدی در این عرصه وجود دارد. مشکل ما در بخش دوم روش یعنی تطبیق و ابزارسازی و تکنیک های پژوهشی است. عمده عالمان ما به سطح اول اکتفا کردند و خودشان تلاش نکردند که نظریات شان را وارد مباحث عملیاتی و کاربردی کنند و حوزه و دانشگاه هم چنین تلاشی را نکرده است. آن مباحث به الگوی عملیاتی تبدیل نشده است لذا در علوم انسانی به کار گرفته نشد و با حل مساله و تولید نظریه و راه حل درگیر نشد تا نقاط قوت و ضعف آن شناسایی شود.

موسوی با تاکید بر اینکه اگر نقاط قوت و ضعف شناسایی نشود یعنی به ابزارها و تکنیک های متناسب با آن منجر نشده است، گفت: یعنی ابزارها و تکنیک های پژوهشی که عمدتا امور انضمامی هستند که در متن کار پژوهشی به دست می آیند تولید نشده زیرا وارد عرصه عمل نگردیده است.

وی افزود: عمده مشکل موجود در عرصه علوم انسانی عملیاتی نشدن این مباحث توسط حوزه و دانشگاه است. علامه طباطبایی در تفسیر قرآن روشی را ابداع کردند اما به صرف مباحث انتزاعی که رساله ای درباره روش شناسی قرآنی باشد اکتفا نکردند بلکه رساله ای به نام قرآن در اسلام نوشتند و مقدمه تفسیر المیزان را به مباحث روشی پرداختند و بیشترین کاری که ایشان انجام دادند این بود که یک دوره قرآن را با این روش تفسیر کردند. و مسائل مختلف علوم انسانی را به قرآن عرضه کردند و با همین روش پاسخ های قرآنی به مسائل علوم انسانی را به دست آوردند. ما باید چنین کاری می کردیم یعنی اگر روشی را هم تولید می کنیم آن عالم یا شاگردانش یا جامعه علمی که نظریه و روش علمی را می پذیرند وارد حوزه های مختلف کنند و سپس نقاط قوت و ضعف نظریه شناسایی شود تا تکنیک های آن مشخص گردد.

موسوی با اشاره به دلیل عدم استفاده و نرسیدن به روش در علوم انسانی بیان کرد: عامل اول معرفتی است که اندیشمندان علوم انسانی اسلامی کمتر به بعد اجتماعی و کنشی علم توجه دارند و تولید علم را صرفا مقوله منطقی و فلسفی می دانند و حتی مباحث روشی را ذیل مباحث کشف از واقعیت و منطق و فلسفه دنبال می کنند. از حیثیت کنش اجتماعی غفلت شده است. تولید علم امر اجتماعی است و در مواجهه با پرسش ها و مسائل اجتماعی در جامعه علمی مطرح می شود به همین خاطر امر تدریجی است و عوامل مختلف در ظهور و رشد آن توجه دارد. این بخش را در نظریه های علوم انسانی کمتر مشاهده می کنیم.

وی ادامه داد: در دومین عامل هنوز گفتمان علوم انسانی اسلامی به گفتمان رایج نظام آموزشی حوزه و دانشگاه مبدل نشده است و هنوز در حاشیه حوزه و دانشگاه برخی از اندیشمندان به طور غربی و برخی پژوهشکده ها به طور محدود و جدای از فضای رسمی حوزه و دانشگاه به این مقوله می پردازند. باید حوزه و دانشگاه این گفتمان را به عنوان گفتمان علمی بپذیرد و با آن همراه شوند و آن را در متن آموزشی جای دهند تا نقاط قوت و ضعفی که درباره این روش نوشته شده شناخته شود.

وی در پایان گفت: تا زمانی که گفتمان تبدیل به کتاب درسی و متن آموزشی نشود، حاشیه و نقدی برای آن صورت نمی گیرد. تا زمانی که نظریه ها در مقام عمل به کار گرفته نشوند و رساله های تطبیقی بر پایه آن روش نوشته نشود، امکان اینکه به بعد انضمامی و تدریجی که در روش باید دنبال کنیم، وجود ندارد./۸۷۶/د۱۰۳/س

منبع:طلیعه

ارسال نظرات