۲۳ آبان ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۸
کد خبر: ۵۳۷۹۷۹

برای سارا و چشمهایش...

چشم هایت کتابی است قطور از ناگفته های سرزمینت که ورق ورقش را باید خواند و بهایش را نقد پرداخت.
تسلیت به کرمانشاه

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در تبریز، زلزله غرب کشور رنج و آلام بسیاری برای مردم مناطق مختلف کشور به دنبال داشت؛ رنجی که شاید سال ها برای التیام آن زمان لازم باشد.

سلاو (سلام) دخترک زیبای سرزمینم، 
سلاو سارا، 
خاصی (خوبی)، بژیت له شت ساق (تنت سلامت باشه و زنده باشی)، 
چشم هایت چقدر زیباست و دوست داشتنی، 
اما نگاهت پراز حرف هایی ست که دلم را آتش میزند و گدازه های آتش افروخته اش تمامی اندوخته های ذهنیم را یکجا می بلعد. چقدر ناچیز اند و بی ارزش این داشته های ناکارامدم و این باران قطره های اشکم در برابر اقیانوس چشمهایت! 
کاش نزدیکت بودم و می توانستم تمامی هرآنچه از عشق، مهربانی و انسانیت آموخته ام - و یا به گمانم اندوخته ام- ،  در ازای یک لبخند زیبای معصومانه ات به پایت قربانی کنم. 

چقدر دوستت دارم سارای زیبای سرزمین شیرینم... 
چشم هایت کتابی است قطور از ناگفته های سرزمینت که ورق ورقش را باید خواند و بهایش را نقد پرداخت. 
نگرانی و حیرت در نگاه معصومت موج در موج دریای دلم را در می نوردد، نگاهت گویی نگران آغوشی است که از دست رفته است، شاید هم آرزوهایی که بر باد می رود. 
گویی چشمهایت به دنبال دستهای مهربان مادری است که شانه بر زلف پریشانت زند. 
گیانمی، چاومی، هه ناسه می (جونمی، چشممی، نفسمی) 
شاید هم هنوز نمیدانی چه بر سرت آمده است دخترک زیبای من!  آخر تو هنوز طفلی و زمان بازی و شیرین زبانیت... تو را چه به تحمل درد و رنج و بی خانمانی...  هنوز گرمای وجود آن پیرمرد درد کشیده کمی آرامت میکند،خدا را شکر که هنوز او را داری. خدا را شکر! 
پدر بزرگت، همان غیورمرد قصه های بیستون کودکی من است که تیشه برگرفت و کوه را به کرنش در برابر استقامت عاشقانه اش وا داشت، چه شکسته شده است پیرمرد!، 
تمام عمرش را کارید و کارید و کارید تا چشمهای تو چنین غمگین نباشند، ولی حیف و صد حیف که طبیعت! ، یا مردمان پرادعایی که کاشانه ای درخور برایش نساختند، و یا مردان نامردی که حقش را، سهمش را از این زندگی چاپیدند و بردند و... و اکنون تنها به تسلیتی قناعت می کنند، در چشم برهم زدنی هرآنچه کاشته بود را به تلی از خاکستر و نیستی بدل کرد... 
داوای لیبوردن ئه که م، لیم ببوره 
تقاضای بخشش دارم، ما را ببخش. 

و من می دانم که از امشب تا بی نهایت شب چشمهایت را خواب خواهم دید و برایشان دعا خواهم کرد، سارای خوبم. 
دعا خواهم کرد تا غم درونشان به شادی و شیرینی و عشق، بدل گردد، و درخشش خورشید چشمهایت بازهم فرهادهای سرزمینم را به کوه کندن وا دارد.  یقین دارم که چنین خواهد شد دختر زیبای سرزمینم، سارای دوست داشتنی ایرانم... 

چاوت وه خوتو بیت. 
مواظب خودت باش. 

دستانم نقاشی بلد نیست، اما دلم برایت پر می کشد. 
محمدحسن چمیده فر/
۹۳۵/پ۲۰۲/ب۲

ارسال نظرات