۲۶ آذر ۱۳۹۶ - ۱۲:۱۷
کد خبر: ۵۳۵۴۷۴
گفت‌و‌گو/ بخش پایانی؛

مکتب تفکیک؛ از حواشی تا متن

پژوهشگر عرصه جریان شناسی گفت: مکتب تفکیک و استاد محمدرضا حکیمی موضوعی است که برخی را به خطا انداخته است؛ آقای حکیمی بدون تردید یکی از چهره‌های واقعاً درخشان و خوب فرهنگ ما است.
انجمن حجتیه تبریزی، استاد تاریخ و پژوهشگر جریان شناسی

اشاره: معطوف دانستن زمامداری به علم و عصمت در شرایطی که امام معصوم(ع) حضور داشته باشد از شروط قطعی است که شیعه بدان پایبند است، اما تسری آن شروط به عصر غیبت نزد حجتیه، عملاً مانع جریان زندگی سیاسی شیعیان در این دوران می شود.

یکی از شگردهای معارضین برای سلطه بر کشور و استحاله فرهنگی ایجاد تفرقه و ایجاد جریانات مذهبی است یکی از این جریانات، جریانی به نام انجمن حجتیه است که تحت پوشش مبارزه با بهائیت شکل گرفته، اما متأسفانه نمونه شوم از ایجاد تفرقه دز میان مسلمین و شیعیان است در ادامه به تفکرات این جریان اشاره می شود.

از نظر انجمن حجتیه، تاریخ بدون اینکه دستخوش اراده انسانی قرار گیرد سرنوشتی محتوم دارد که بخشی از سوانح و احوال آن در نصوص دینی به تفصیل آمده و آدمی در این دوران نه نقشی برهم زننده، بلکه منفعل دارد و باید از به هلاکت افتادن خود در بلایای آخر الزمان رهایی جوید.

به اعتقاد انجمن حجتیه مؤمنان در این دوران نیز وظایفی بر عهده دارند که عمل به آنها می تواند آنان را در زمره یاران مهدی (ع) به هنگام ظهور قرار دهد. نتیجه هایی که از این رویکرد فراروی مومنان قرار می گیرد، بی توجهی آنان در مورد روند های عمومی اجتماع و سیاست از یک سو، و نیز درون گرایی آنان از سوی دیگر است. از این رو هر جامعه ای که در سال های پیش از ظهور برپا گردد نه تنها مطلوبیت ندارد، بلکه زمانه ظهور را به تاخیر می اندازد و بر بطالت مومنان در حیران آخر الزمان می افزاید.

این تفکر بدون آنکه نیازی به وجود تشکلی به نام انجمن حجتیه و امثال ذلک داشته باشد تبدیل به «گونه ای از تفکر سیاسی» در فضاهای مذهبی ما شده است که بازشناسی آن ضرورتی مضاعف یافته است. این تفکر به دلیل اینکه «تعمقی عوامانه در دین» دارد، از توانایی بسیار بالایی جهت نفوذ در محافل مذهبی و نیز فضاهای سکولار دارد و به راحتی می تواند بخشی از چنین قلمروهایی را متأثر از خود کند.

بخش دوم گفت‌وگوی خبرنگار خبرگزاری رسا با استاد قاسم تبریزی، مدرس تاریخ و پژوهشگر عرصه جریان شناسی در زیر تقدیم شما خوانندگان محترم می شود.

رسا ـ انجمن حجتیه نسبت به دشمن و دشمن‌شناسی چه ضعف‌هایی داشتند؟

مبارزه آن‌ها اساساً با اجنبی و دشمن نبود؟ هیچ‌کدام از این‌ها را نداشتند؛ تفسیر قرآن که نبود، نهج‌البلاغه که نبود. تازه سه چهارتا انتشارات داشتند و کتاب‌هایی هم منتشر می‌کردند، شما کتاب‌هایشان را نگاه کنید، تازه نزدیک‌های انقلاب یک مقدار سعی کردند که خودشان را منظم کنند. در منشوراتشان هم که نه تفسیر نهج‌البلاغه می‌بینی، نه سیره اهل‌بیت(ع) می‌بینی، نه سیره پیغمبر(ص) می‌بینی، هیچی، چند تمجید هست؛ کتابی درباره امام زمان(عج) می‌خوانی، هیچ تناسبی با اساس فلسفه غیبت و ظهور در آن نیست، شور و احساس می‌بینی ولی آن عشق باید در زندگی انسان جایی داشته باشد.

رسا ـ نظر انجمن حجتیه را دربارۀ علوم حوزوی نگفتید؟

مسأله بعدی آن‌ها همین بود که نسبت به چند علم موضوع داشتند. ضد فلسفه و ضد عرفان بودند؛ و ایشان بی‌مهابا می‌تاخت. من چون بیست و چند سخنرانی‌هایش را چهار یا پنج سال قبل گوش کردم، کلمات رکیک می‌گفت. خلاف اخلاق و شأن منبر و روحانی بیان می‌کرد.

حضرت آیت‌الله جوادی آملی می‌گفت من در دهه سی در مدرسه مروی که درس می‌خواندم تعریف ایشان را شنیده بودم، البته آن موقع طلبه جوانی بودم، این حرف مربوط به چهل سال قبل است؛ گفت رفتم پای منبرش، گفت «ملاتحتا»؛ از ملاصدرا این‌گونه تعبیر می‌آورد. آیت‌الله جوادی می‌گفت حالا از اسائه ادبش بگذریم، من دیدم که آن حرف مال ملاصدرا نیست، وقتی تمام شد گفتم که ببخشید حاج‌آقا، ملاصدرا چنین حرفی را نگفته است؛ گفت چرا مثلاً در اسفار، مثلا سفر چهارم صفحه 11؛ گفتم آنجا اصلاً این بحث نیست، چون طلبه فلسفه خوانی بود. گفت من ادب کردم و رفتم ده صفحه قبل و ده صفحه بعد را دیدم نبود، فردا شب گفتم: من دیدم، نبود. حاج‌آقا گفت: سِفر چندم را دیدی؟ گفتم مثلاً چهار، گفت برو سفر شش را ببین، می‌گفت که ما گفتیم آنجا هم بحث دیگری است؛ می‌گفت که باز دوباره رفتم و آنجا را هم نگاه کردم و آمدم فردا شب گفتم، گفت حالا تو هم به این گیر داده‌ای، عجب آدم لجبازی هستی؟ گفت دیدیم که چیز دیگری نمی‌شود گفت.

خود من نوارهایی که بچه‌ها داده بودند در یک فرصتی گوش می‌کردم واقعاً شرم‌آور بود، آنچه از عرفان و فلسفه و فلاسفه می‌گفت؛ حالا یک‌وقت است که طرف می‌گوید که من فلسفه را به این دلیل قبول ندارم، حالا غلط یا درست ادب دارد؛ یا مثلاً ادله و براهین می‌آورد که من در عرفان مقامات بالایی دارم نه این عرفانی که این‌ها می‌گویند.

رسا ـ این ضدیت با فلسفه و عرفان در درون انجمن نیز جا افتاد یا نظرات شخصی آقای حلبی بود؟

آقای حلبی این ضدیت را در انجمن حاکم و دیکته کرد و بچه‌ها را قشری و سطحی بار آورد؛ سه دسته در انجمن بودند، یکی رؤسا؛ خود ایشان و آقای سجادی و دیگران؛ دوم افراد متدین غیرمبارز؛ افرادی بودند که تدین داشتند، آدم سالمی بودند، انجمن جایی بود که آرامشی به آن‌ها می‌داد، برخی هم می‌گفتند ما هیچ جایی نمی‌توانیم وارد شویم، افراد متدین غیرمبارز، چون حداقل می‌دانست که در انجمن حجتیه تحت تعقیب قرار نمی‌گیرد، این امنیت را در آنجا احساس می‌کرد، محل و خانه‌ای امن بود؛ سوم بدنه انجمن که سطوح پایین بودند، این‌ها جوانان مؤمن متدین از خانواده‌های خوب بودند ولی در این تشکیلات انجمن که وارد می‌شدند، مثلاً می‌گفتند که برو خانه این بهایی از دیوار برو بالا ببین چطور است؟ این بهایی را تعقیب کن ببین چه‌کاری می‌کند؟ بدنه‌های بچه‌های پایین را وادار به این کارها می‌کردند. فکر هم می‌کردند که برای عشق امام زمان است.

یکی از مشکلات دیگر ایشان هماهنگی با ساواک بود؛ ایشان خودش به عنوان منبع ساواک است؛ این دیگر سند دارد؛ مثلاً گزارشی که به اداره سوم می‌دهد می‌گوید که جلسه فلانی که قرار بود با منبع بگذاریم ایشان به اصفهان رفتند؛ بعد ذیلش می‌آید که شیخ کی از اصفهان برمی‌گردد؛ یعنی این تعامل فقط در جدایی دین از سیاست نیست. بدنه پایین آدم‌های متدینی بودند، بدنه دوم هم آدم‌های متدینی بودند ولی اهل مبارزه نبودند؛ اما بالایی‌ها می‌فهمیدند که چه‌کار می‌کنند و این یک فاجعه بود...

رسا ـ ماجرای آقای سجادی به کجا رسید؟ آیا میان روسای انجمن و بهاییان ارتباطی برقرار بود؟

چندنفری از این‌ها که در رده‌های بالا هستند، مشکلاتی دارند. این‌ها با بهاییتی مبارزه می‌کنند که در ایران در شکل عامل امریکا هستند، طبق اسناد عامل انگلیس هستند، عامل اسرائیل هستند، با فراماسون‌ها هم کار می‌کنند؛ مبارزه انجمن با بهاییت در حد نقد کتاب‌هایشان بود اما سراغ نقد و مبارزه فردی با بهاییت نمی‌رفتند. من برای جلسه‌ای، تحقیقی آماده کرده بودم، درباره بهایی‌هایی که فراماسون هستند، 27 نفر از رجال برجسته رژیم پهلوی بهایی بودند یا رجال برجسته بهایی که فراماسون بودند، 27 نفر که در جایگاه رئیس دانشگاه و وزیر و فلان بودند. سخن من این است که شما به فرض اینکه می‌گویی من دین را از سیاست جدا می‌دانم ولی وقتی با آن‌ها کار می‌کنی پس سیاسی‌کاری می‌کنی؛ این دین دیگر از سیاست جدا نیست؛ مانند خود بهاییان که دین را از سیاست جدا می‌دانند! ولی بعد وزیر جنگ و آموزش‌وپرورش و دادگستری و فلان می‌شود، یا رئیس دانشگاه شیراز می‌شود. حضور بهاییت که در سال‌های 1333 تا 1357 گسترش یافت یک مورد سراغ ندارید که انجمنی‌ها مثلاً علیه امیرعباس هویدا که نخست‌وزیر است یا علیه دکتر عبدالکریم ایادی بهاییت چیزی گفته باشند، بهاییت را در حد علم کلام و ادبیات نگه می‌داشتند و این یعنی حرکت در مسیر اهداف دشمن، اگر چه شخص یا جریان ناآگاهانه و ساده لوحانه رفته باشد، البته اگر آگاهانه باشد خیانت به اسلام، جامعه و نسل‌های متوالی است.

رسا ـ آیا از لحاظ تاریخی، می‌توانیم فعالیت انجمن را به چند دوره تقسیم کنیم؟

بله؛ از سال 1333 تا 1341 یک دوره از ادوار انجمن است؛ در این دوره کودتا و اعدام فدائیان اسلام(1334) را داریم، طرح آمریکایی‌ها برای دگرگون کردن ساختار مملکت را داریم، گسترش فراماسونری را داریم؛ نهادسازی و جریان‌سازی آمریکایی‌ها در ایران ادامه یافت، انگلیسی‌ها هم که از قبل بودند، حضور اسرائیلی‌ها و صهیونیست‌ها هم در حال گسترش است، به این دوره، دورۀ قبل از آغاز نهضت می‌گوییم. در این دوره شما هیچ موردی از انجمن ندارید؛ سال 34 آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی را دستگیر می‌کنند و حکم اعدامش هم می‌آید و با وساطت آیت‌الله‌العظمی سید حسین بروجردی و آیت‌الله سید محمد بهبهانی بخشوده می‌شود. آیت الله بروجردی گفته بود ایشان مجتهد جامع‌الشرایط است، حکمش نافذ است و کسی هم حق تعرض به ایشان را ندارد؛ اما انجمن دراین‌باره هیچی نمی‌نوشت. جریانات دیگر هم پراکنده در منبرها، نقد، انتقاد می‌کردند؛ ولی در منبر ایشان هیچ خبری نیست، فقط انجمن در حال گسترش در شهرها و سراسر مملکت است.

از 1341 که نهضت روحانیت آغاز می‌شود دوره دوم آن است؛ تا 57؛ اینجا لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و تمام مراجع را در میدان داریم، تمام منبرها را داریم ولی از این‌ها هیچی نداریم، دو ماه هم بیشتر طول نکشیده است، از مهر 1341 تا آذر 41 که به ظاهر ملغی می‌شود، همه مراجع اعلامیه می‌دهند و سخنرانی می‌کنند، تلگراف می‌زنند، از انجمن هیچ تحرکی نمی‌بینیم. بعدازآن حمله به مدرسه فیضیه(2/1/1342) و قیام 15 خرداد 1342 است، هیچ حرکتی نمی‌بینیم، درست زمانی که نهضت شروع می‌شود، از طرف انجمن نفی مبارزه، تمسخر مبارزه، نادیده گرفتن مبارزه و تحقیر مبارزان را از انجمن داریم. تا سال 1355، علمایی که دستگیر، تبعید و شهید می‌شوند، بالاخره این‌ها در جامعه هست، 56 و 57 که همه از سراسر کشور حرکت می‌کنند و قیام عمومی می‌شود باز از انجمن هیچ‌چیزی جز نفی نیست. حتی علیرغم بیانیه حضرت امام در مورد تحریم‌ جشن‌های امام زمان(عج) در 15 شعبان، انجمن تلاش می‌کند جشن برگزار کند.

رسا ـ جریان و غوغای جشن نیمه شعبان که در سال 57 رخ داد چه بود؟

ابتذال انجمن را در جریان جشن 15 شعبان 1357 دیدیم که امام و همه جریانات مذهبی جشن را تحریم کردند؛ اما این‌ها به دنبال جشن گرفتن برای امام زمان(عج) بودند که دیگر جو جامعه به این‌ها اجازه نداد و نتوانستند جشن بگیرند؛ تلاش خود را کردند ولی جو جامعه نگذاشت. چون ساواک هم به دنبال این بود که جشن برگزار شود. بخشی از بچه‌های انجمن هم در این دوره ریزش کردند و از بدنه سطح پایین به سمت نهضت آمدند. وقتی در سال 56 و 57 ما در انقلاب شهید می‌دادیم، این‌ها تمسخر می‌کردند که شهدا برای چه کشته می‌شوند؟ چه فایده‌ای دارد؟ نفی می‌کردند و این باعث ریزش انجمن شد و آن مواضعی که انجمن داشت نیاز به نگارش کتاب مستقل دارد.

رسا ـ بعد از انقلاب اما گویا انجمن ژست دیگری می‌گیرد.

انقلاب که پیروز می‌شود انجمن شکل دیگری گرفت. یکی مخالفت با دولتمردان بود و می‌گفتند این‌ها کمونیست هستند، اتهام کمونیستی می‌زدند، دوم خودشان کمونیست را اصل مسئله در برابر امریکا و اسرائیل و انگلیس قرار دادند، در تبلیغات عمدتاً علیه کمونیست می‌نوشتند، نشریه‌ای به نام «جمعه» داشتند که اگر آن نشریه را ببینید عناوین نشریه با توجه به اوضاع سیاسی روز ما نیست...

رسا ـ داشتید می‌فرمودید که دوره پس از انقلاب دورۀ چهارم انجمن است.

بله، در دوره چهارم، در درون انجمن بعد از پیروزی انقلاب ریزش شروع می‌شود، گروهی به رهبری آقای مهندس طیب به نام «عباد الصالح» از انجمن منشعب می‌شود و البته آقای طیب زیاد موفق نمی‌شود، آقای طیب از افراد فعال انجمن بود. من اولین بار در سال 54 با ایشان آشنا شدم، آدمی مطلع در قرآن و دین، منهای انجمن آدم باسواد و متعبدی بود، انجمنی بود و از آن‌ها جدا شد، انشعاب می‌کند، عباد الصالح را درست می‌کند، علیه انجمن هم موضع‌گیری می‌کند، حدود 15 یا 16 شماره هم نشریه می‌دهد، حتی به دفاع از انقلاب و امام و روند انقلاب مرامنامه هم منتشر می‌کند. سال 58 در انتخابات نماینده می‌شود؛ دیداری هم با امام دارد و مسئله انجمن را برای امام تعریف می‌کند، در آن جلسه فقط ایشان بودند و حضرت امام و کس دیگری نبوده است. ما به دیدارش رفته بودیم گفت من در آن جلسه صحبت‌هایی کردم و کسی نبود، الآن هم بیانش درست نیست، چون نه سندی هست و نه ضبط شده است. به نظرم انجمن منتفی است، کلاً هم رها کرد و وارد آن موضوع نشد؛ زنده است ولی به‌هیچ‌وجه حاضر به صحبت نیست. آدم خوبی است. اصلاً به‌طرف انجمن نرفته است؛ ولی حرف نمی‌زند و درباره انجمن چیزی نمی‌گوید. از نظر فعالیت‌ها در وادی دیگری رفته است.

رسا ـ مهم‌ترین شاخصه دوران چهارم انجمن فقط ریزش و انشعاب است؟ از نظر عملی هیچ فعالیتی برای جلوگیری از ریزش نکردند؟

بین سال 58 تا سال 60، انجمن عمدتاً مسئولین را متهم می‌کرد که این‌ها کمونیست هستند، افکار کمونیستی دارند، انجمنی‌ها دو مسئله را به‌صورت عمده مطرح و با آن دشمنی می‌کردند یکی مارکسیسم و کمونیسم دیگری اهل سنت. حتی اساس انقلاب، نظام را زیر سئوال می‌برد.

رسا ـ و این رویه تا انحلال انجمن و سخنرانی تاریخی امام دربارۀ انجمن ادامه داشت؟

همان موقع نقدها و انتقادات نسبت به انجمن گسترش پیدا کرد؛ مرحوم آیت‌الله حاج شیخ ابوالقاسم خزئلی خدمت امام می‌رود که من می‌توانم در انجمن تحول ایجاد کنم و با آقای حلبی وارد صحبت شوم؛ مشی امام هم این بود که هر کس از افراد صالح می‌آمدند و چنین نظری می‌دادند می‌گفت که بروید و انجام دهید، نه نمی‌گفت. ایشان هم رفت و چند جلسه با آقای حلبی صحبت کرد و آقای حلبی دیگر سیاستمدار شد و به میدان آمد و به دفاع پرداخت. قبلاً می‌گفت این‌ها که به جنگ می‌روند چی... هستند و در راه چی هستند... کشته می‌شوند، البته این‌ها را در جلسه خصوصی می‌گفت نه اینکه علناً مصاحبه کند، بعداً که آیت الله خزئلی صحبت کرد آمد در دفاع از دفاع مقدس سخن گفت، حتی در قضیه آقای کاظم شریعتمداری بیانیه داد. او در سه مورد به‌عنوان انجمن بیانیه داد.

رسا ـ یعنی آقای حلبی با سخنان آقای خزئلی واقعاً متحول شده بود؟

بعداً مشخص شد که با آیت الله خزئلی یک‌طور صحبت می‌کند و در درون چیز دیگری است؛ امام سال 62 درباره انجمن سخنرانی کرد، اگر تاریخ را اشتباه نکنم، این‌ها اعلام کردند که ما انجمن را منحل اعلام کردیم، در حقیقت دروغ بود.

امام در سخنرانی دربارۀ عافیت‌طلبی و دنیاطلبی سخن گفت و انجمن اعلام تعطیلی کرد ولی فعالیتش را همچنان مخفیانه و زیرزمینی ادامه داد و همچنان هم همان حالت را دارد، حتی چهار سال قبل هم در اصفهان همایشی برگزار کرد که با مخالفت نیروهای اطلاعاتی مواجه شد و تعطیل کردند، اما فعالیت‌های خود را دارند و جلساتی برگزار می‌کنند.

رسا ـ در ابتدای بحث، در مسئله عقل‌گریزی و عقل‌ستیزی به مشهد رسیدیم اما هیچ سخنی از مکتب تفکیک به میان نیاوردید، آیا می‌توان مکتب تفکیک را صورت جدیدی از اخباری‌گری به شمار آورد؟

مکتب تفکیک و استاد محمدرضا حکیمی موضوعی است که برخی را به خطا انداخته است؛ آقای حکیمی بدون تردید یکی از چهره‌های واقعاً درخشان و خوب فرهنگ ما است؛ زندگی فکری آقای حکیمی را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد تا عدالت خدشه‌دار نشود، یکی قبل از انقلاب و یکی از سال‌های 60 به بعد.

آقای حکیمی رجال‌شناس برجسته‌ای است که کمتر مثل او داریم، نسب شناس نه بلکه رجال؛ در مطالعات دینی یک دین‌شناس قوی است؛ اسلام‌شناس خوبی است؛ حدیث‌شناس کم‌نظیری است؛ کتاب‌شناس برجسته‌ای هم هست؛ در مسائل سیاسی هم فهم و درک خوبی دارد. مثلاً طرحی داشت که ما در دانشگاه‌های خود باید کرسی استعمارشناسی داشته باشیم، یا مثلاً در رجال‌شناسی اگر دقت کنید به افرادی مثل سید جمال‌الدین اسدآبادی، شیخ محمد خیابانی، استاد محمد تقی شریعتی، استاد علامه محمد تقی جعفری، شهید آیت الله مرتضی مطهری و چهره‌هایی می‌پردازد که هم در فلسفه، هم در عرفان و هم در مبارزه در متن بودند؛ حتی در کتاب علامه سید شرف‌الدین جبل عاملی در لبنان آنجا نقش سیاسی و انقلابی علامه را مطرح می‌کند و جنایات فرانسوی‌ها که کتابخانه خطی او را آتش زدند برملا می‌کند؛ لذا رجال نویسی‌اش کم‌نظیر است که بیشتر هم تا دهه 60 ادامه دارد؛ البته بعداً تک‌نگاری‌های کوتاهی دارد؛ منظورم تفکر اوست، آدمی که در سیاست فهم دارد وقتی‌که از شیخ محمد خیابانی و سید جمال‌الدین اسدآبادی صحبت می‌کند معلوم است که درک و فهم بالایی دارد و در این دوران کارهایی که انجام داده خیلی خوب است.

رسا ـ حتی کتابی هم دربارۀ امام دارد.                             

بله کتاب تفسیر آفتاب که کتاب بسیار خوبی است، اگرچه یکی دو بار بیشتر چاپ نشد. ایشان قبلاً سه چهار طرح بزرگ در ذهنش بود، یکی رجال نویسی بود که به‌صورت گسترده، یک دائرة‌المعارف در ذهنش بود که به دنبال دائرة‌المعارف نویسی برود، یکی هم اسلام‌شناسی بود که در هیچ‌کدام موفق نشد و نهایتاً بعد از انقلاب طرح کتاب دوازده‌جلدی الحیات را طراحی کرد؛ جلد اول و دوم این کتاب که درباره دین و دین‌شناسی است بخش ضد فلسفه و عرفانش متأسفانه برجسته است؛ اگرچه کتاب خوب است و قابل‌استفاده است چون واقعاً آدم باسوادی است، ولی این برجسته بودن ضدیتش با فلسفه و عرفان جای خاصی پیدا کرده است چراکه تکیه‌اش بر علم و عقل بسیار عالی است؛ شما این مطلب را با مباحث قبل که از اخباری‌گری گفتیم مقایسه کنید؛ اصلاً اصل را بر علم و عقل قرار می‌دهد، البته عادی است که علمای ما -همان‌طورکه در احادیث هست- علم و عقل را ذیل وحی قرار می‌دهند و در برابر وحی قرار نمی‌گیرد.

خلاصه اینکه جلد اول و دوم الحیات متأثر از آموزه‌های مرحوم میرزا مهدی غروی اصفهانی و ضدیتش با فلسفه و عرفان است؛ اما از جلد سوم به بعد بحث اقتصاد را مطرح می‌کند که اگر بی‌نظیر نباشد کم‌نظیر است. واقعاً نسخه درمان هم زندگی فردی و هم اجتماعی و هم حکومتی ما است.

رسا ـ یعنی مشی آقای حکیمی به‌مراتب متفاوت‌تر از تفکرات آقای غروی اصفهانی است؟

اینکه نامی بر سر زبان‌ها و کتاب‌ها به نام «مکتب تفکیک» افتاده، این یک شوخی است؛ اشتباه است اگر این مکتب تفکیک را با تفکر است میرزا مهدی غروی اصفهانی یکی بینگاریم. در مکتب مرحوم غروی این چیزها پیدا نمی‌شود؛ مطالبی که از آقای حکیمی گفتیم، منهای فلسفه و عرفان، در جایگاه علم، جایگاه عقل، بحث سیاسی، بحث استعمارشناسی، تجلیل از بزرگانی که برای جامعه نهضت‌های اسلامی تلاش کردند اصلاً در آن مکتب پیدا نمی‌شود؛ بحث اقتصادی و این‌ها هم که اصلاً در آن مکتب معنی ندارد؛ یعنی شما هیچ‌کدام از این‌ها را که گفتم در دومی ندارید. با تمام اخلاص و خلوصی که در مرحوم آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی، مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی قزوینی، آیت الله میرزا علی آقای فلسفی و... سراغ داریم، ما شاهد چنین مسائلی در تفکر آن‌ها نبودیم.

بیراه نیست اگر بگوییم که این مطالب چیزی است که آقای حکیمی پدید آورده است، حالا دو برادرش علی آقا و آقا محمد هم کمکش کردند و بعد از ایشان کسی نیست که ادامه دهد و اصلاً معنای تفکیکی آقای غروی در میان نیست؛ گرچه ضدیت با عرفان و فلسفه را به معنایی که عرض کردم در خود دارد.

رسا ـ آقای حکیمی در نوشته‌های متأخرش به مسئلۀ عدالت و تعهد نسبت به اجتماع، حساس و متمرکز شده است.

یکی از مسائلی که ایشان به آن خوب می‌پردازد و قوت آقای حکیمی است عدالت اجتماعی است؛ اصلاً دغدغه ایشان عمدتاً همین مسئله‌ است و کار صحیحی هم هست و همان ندای حضرت امیر(ع) و قرآن و اسلام است که باز در متفکران قلبی چیزی ازاین‌دست نمی‌بینید: جایگاه مبارزه با استبداد، استعمار، استثمار، جهل و ظلم. همچنین جایگاه انسان مسلمان، متعهد و مسئول است و خدمت به مردم، خدمت به دین، خدمت به مستضعفان و فقیران و ضعیفان، در آثار آقای حکیمی برجسته و روشن است.

آنچه استاد حکیمی می‌نویسد با آنچه به میرزا مهدی غروی اصفهانی نسبت می‌دهند تعارض دارد. اگر مکتب تفکیک را دارای یک مؤسس و یک عضو در نظر بگیریم و آن هم استاد حکیمی باشد، دیگر نه عضوی دارد و نه استمراری. امید است در آینده به صورت تفصیلی در اینباره صحبت کنیم./۹۲۱/گ۴۰۱/س

گفت و گو از محمدمهدی زارع

ارسال نظرات