۰۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۳۳
کد خبر: ۵۰۰۶۰۹
مَخلصی ارادتمندانه از دیدار با خانواده دو شهید فتح خرمشهر؛

شهیدی که در آغوش سیدالشهدا آرام گرفت/ کبوتری که از پروازش خبر داد

عصر سومین روز خرداد همراه با امام جمعه، فرماندار و جمعی دیگر از مسؤولان شهرستان دامغان به قصد عرض ارادت میهمان بیت شهید پرور دو لاله پرپر عملیات آزاد سازی خرمشهر شدیم تا باغبانان این دوسرای صبر و فداکاری برایمان از نورانیت فاتحان شهید خونین شهر بگویند.
دامغان دامغان دامغان

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در دامغان، عصر روز حماسه آفرینی فاتحان خونین شهر، بیش از هزار کیلومتر دورتر از دیار 36 میلیونی خرمشهر، در خطه‌ای که کبوتران خونین بالش هم راوی قصه‌های دفاع هشت‌ساله از اروند تا بلندی‌های کله قندی، از مجنون تا چارزبر بوده‌اند؛ به دیدار باغبانان دو لاله پرپر عملیات بیت المقدس رفتیم، آنچه می‌خوانید برشی کوتاه از حلاوت نقل عاشقانه آنها است.

شهید محمد رضا خطیب زاده/ تولد: سوم خرداد 1339/ شهادت: 20 اردیبهشت 1361 خرمشهر

... صفا و صمیمیت رنگ قالب خانه بود، مادر بزرگوار و مهربان و برادر شهید به گرمی از میهمانان استقبال کردند، تصویر محمد رضای شهید روی دیدار رخ نمایی می‌کرد و مادر هر لحظه نام او را عاشقانه بر زبان جاری می‌ساخت، عکس قاب خاطرمان وقتی عطرآگین‌تر شد که دریافتیم، کبوتر هجرت کرده این خانه، سوم خرداد به دنیا آمده تا در خلق حماسه سوم خرداد 61 سهیم باشد و مادر هر سال جشن تولد او را همزمان با سالروز آزاد‌سازی خونین‌شهر جشن می‌گیرد.

... سینه مادر گنجینه ای از خاطرات ناب شهید محمدرضا بود، بسیجی داستان ما وقت شهادت 22 سال داشت، حاجیه خانم هوشمند می‌گفت: محمدرضا و برادرش از دبیرستان دیر به خانه می‌آمدند، پیگیر شدم دلم آرام نگرفت، پنهانی از درب مدرسه آنها را تعقیب کردم، متوجه شدم تا نمازش را در مسجد نخواند و با خدای خود راز و نیاز نکند به خانه نمی‌آید.

... نگاه ناظر شهید خطیب زاده از توی قاب عکس روی دیوار، انگار داستانی متفاوت را نقل می‌کرد، مادر شهید می‌گفت: محمد رضا چند روز قبل از سفر بی‌‌بازگشتش بی‌مقدمه خود به عکاسی رفت و این عکس را گرفت تا یادگاری ماندگار برای ما از نگاه شیدایی‌اش باشد.

... مادری که جز فراق فرزند شهیدش بیش از 10 سال از پدر شهید که یعقوب‌وار چشمهایش را از دست داده بود پرستاری کرد، اما یوسف این خانه‌ی باصفا را گرگ‌های بعثی به حقیقت دریده بودند و نوید حیات دنیوی او را امیدی نبود تا شاید چشمهای پدر را شفا بخشد، مادر می‌گفت: "وقتی پدر را بعد از پنج ساعت عمل جراحی از اتاق عمل بیرون آوردند، دیدم که محمد رضای شهیدم یک سر تخت پدر را گرفته است." و معلم اخلاق ناب محمد رضا  اکنون دو سال است که از دنیا به نزد او شتافته است.

... مادر شهید 22 ساله خرمشهر از اخلاق حسنه محمد رضا، توجه روز افزون او به ارزش‌ها و اعتقادات، انجام واجبات و دوری از محرمات و به ویژه روحیه انقلابی او برایمان گفت و اضافه کرد: در سال‌های نزدیک به پیروزی انقلاب ساکن شاهرود بودیم و محمد رضا علاقه شدیدی به حضرت امام(ره) داشت، از نخستین کسانی بود که عکس ایشان را به شیشه ماشینش چسباند، چندین مرحله دستگیر شد و کتک خورد اما دوباره عکس را چسباند و این علاقه و رهروی راه ولایت در وصیتنامه او نیز مشهود است.

... در طول این دیدار ارادتمندانه، بارها اشک در چشمهای مادر شهید و میهمانان جلوه‌گری کرد، بالاخص آنگاه گه مادر گفت: "در روزها و ماه‌های ابتدایی شهادت محمدرضا بسیار ناراحت و پریشان خاطر بودم تا آنگاه که در خواب فرزند شهیدم را دیدم، به من گفت مادر جان اینقدر برای من ناراحت نباش، من به محض تیر خوردن در آغوش آقایم امام حسین(ع) افتادم و حتی بدنم روی زمین هم نیفتاد."

شهید جلال زرین پور/ تولد: 28 دیماه 1339/ شهادت 18 اردیبهشت 1361

... دومین یل شهید 22 ساله شهرستان دامغان در جریان زاده شدن حماسه ماندگار آزاد‌سازی خرمشهر، جلال جمیل خانواده با صفای زرین پور بود، به خانه‌ای رفتیم که در آن جز کلام شیرین پدر و سکوت عابدانه مادر، گل‌های رنگارنگش جلوه‌گری می‌کرد، گواهی بر حقیقت وجود صبور و سیرت نیکوی باغبانان صدیق این بیت شهید پرور.

... حاج علی اصغر، پدر شهید بزرگوار میزبان ما، بازنشسته خدوم نیروی امنیت آفرین انتظامی بود؛ برایمان از شخصیت سرشار از معنویت شهید جلال گفت، تربیت دینی که علاوه بر پدر و مادر بزرگوارش، برگرفته از وجود پدر بزرگ عالم و دایی روحانی این لاله پرپر فتح خرمشهر بوده است.

... پدر آقا جلال داستان ما می‌گفت: "پسرم وقتی دیپلم گرفت با اصرار فراوان و یادآوری مکرر لزوم انجام وظیفه برای حفظ اسلام، انقلاب و کشور به جبهه رفت" درکلام پدر مشهود بود که جلال اذان گوی مناره بصیرت بوده است، جوانی نوشکفته که اذان گفتن و نماز اول وقت او خاطره ای ماندگار در ذهن خانواده او است.

... حاج علی اصغر زرین پور با اشاره به حضور شهید جلال در دو عملیات مهم شکست حصر آبادان و سپس آزاد سازی خرمشهر، اضافه کرد: تنها چند روز پس از رفتن جلال پیکر پاکش را برای ما آوردند، آن روز یکی از دوستان نزدیکش در حالی که عاشقانه اشک می‌ریخت، گفت: " جلال نوید شهادتش در این عملیات را پیش از اعزام به ما داده بود."/200/977/ب1

گزارش از جواد رمضانیان 

ارسال نظرات