۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۵
کد خبر: ۴۹۳۹۶۹

گعده طلبگی در فضای مجازی/ کار کردن یا نکردن؛ مسأله این است

روحانی خیاطی که پشت چرخ خیاطی نشسته و بر پارچه ای کوک می زند تا لباسی تولید شود و شیرینی کار بر تن خسته اش بنشیند.
طلبه ای از جنس مردم

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، داستان از یک عکس شروع شد؛ طلبه ای از جنس مردم!

روحانی خیاطی که پشت چرخ خیاطی نشسته و بر پارچه ای کوک می زند تا لباسی برای هم لباسی هایش تولید شود و شیرینی کار بر تن خسته اش بنشیند.

دز ذهن تصویری از روحانیانی که علاوه بر تبلیغ، کارهای دیگری مانند کشاورزی، باغداری، خیاطی، تولید عسل و هزاران شغل نظیر آن را انجام می دهند مرور می شود.

در گیر و دار رفت و برگشت به حافظه تصویری و صندوقچه خاطرات هستم که طلبه ای پیامی ارسال می کند؛ «علما و اساتید حوزه که ممحض در امور طلبگی هستند از جنس مردم نیستند؟؟»

این سؤال تلنگری می شود برای همه اعضای گروه و آغازی بر یک گعده طلبگی؛ گعده ای با طعم بحث و استدلال، ساده و بی تعارف.

صحبت های متفاوتی رد و بدل می شود و لحظه های همنشینی اگرچه در فضای مجازی هم باشد، حس با هم بودن و مراوده دوستانه را به ذهن متبادر می کند.

مجید که سؤال اول را پرسیده ادامه می دهد:«فقط با کارگری می شود یک روحانی از جنس مردم باشد؟ این واژه برای عکس مناسب نیست»

طلبه ای در مقام پاسخ بر می آید، اسمش حسین است و پاسخ می دهد«اثبات شیء که نفی ماعدا نمی کند، خیلی ها تصور می کنند که روحانیان در یک گوشه نشسته اند، پول می گیرند و بدون هیچ کاری زندگی خوشی دارند، این گزارش و گزارش های شبیه آن در تغییر نگاه مردم به روحانیت مؤثر است»

مجید که خود را مخاطب سخن دیده پاسخی می فرستد و می گوید:« اگر طلبه ای حقیقتا بخواهد به وظیفه خطیر طلبگی عمل کند هیچ وقت فرصت خیاطی و بیل زدن پیدا نمی کند، البته بحث مشکلات مالی موضوع دیگری است که مجبور می شوند کار کنند»

محسن نام طلبه ای است که وارد بحث می شود و موضوع را گرمایی مجدد می بخشد«لحن حضرتعالی در مورد مشاغلی که میشود از آنها کسب حلال کرد مناسب نیست»

بحث حالتی جدی تر به خود می گیرد و گعده دوستانه به محل بحث و تبادل نظر تبدیل می شود، در ذهنم لحظات دلنشین بحث در حجره های طلبگی تداعی می شود و این بار فضای مجازی حجره ای شده برای این بحث ها.

در گیر و دار سفر ذهنی به حجره هستم که حسین بحث را ادامه می دهد:« عرض ما این نبود که منحصر در این قبیل کارها است. اما مگر می توان در تأثیر این قبیل کارها در نوع نگاه مردم به روحانیت تردید داشت؟»

منتظر شنیدن پاسخ سؤال حسین هستم که طلبه ای با نام کاربری تراب وارد بحث می شود و مخالف این عکس است، می گوید:« یعنی انتظار مردم از طلبه این است که مشاغل خدماتی داشته باشند مثل اینکه از مهندس ساختمان یا یک دکتر انتظار غیر شغل شون باشد»

بحث داغ روحانی مردمی، داغتر می شود؛ حسین که خود را طرف بحث می بیند، سعی می کند پاسخی به مسائل مطرح شده بدهد، می گوید:« مردم انتظار دارند روحانیت همچون خودشان باشد. از آنها، در آنها و برای آنها، حالا هر کاری که متناسب با شأن روحانیت باشد می تواند نوع نگاه مردم را تغییر دهد»

بین دو راهی قبول یا رد این عکس مانده ام، هنوز دلیلی نیافته ام تا قانعم کند که نظرِ یک طرف بحث را بپذیرم، منتظر می مانم و نظاره گر بحث، تا شاید سؤالاتی که همچون قطار در ذهنم رژه می رود پاسخی بیایند.

مجید دوباره وارد بحث می شود، او را منتقد سرسخت این عکس می بینم، می گوید:« بهترین چیزی که نگاه مردم را درست می کند، طلبگی کردن در لباس طلبگی است»

این استدلال به دل محسن نمی نشیند، می گوید:« طلبگی کردن یک مفهوم کلی است، توضیح بدهید طلبگی کردن چیست؟»

مجید طنز را دستمایه صحبتش قرار می دهد و حرفش را در یک جمله خلاصه می کند، جمله ای که مفهوم زیادی در آن نهفته است:« از جامع المقدمات شروع می شود»

بحث در پرسش و پاسخ های دوجانبه خلاصه نمی شود و طلبه های دیگر نیز وارد بحث می شوند، طلبه ای که شهرتش حسنی است به دفاع از این عکس می پردازد و می گوید:« نظر بسیاری از علمای قبل از انقلاب این بود که کسی که می خواهد طلبه شود، ابتدا باید مسأله مالی و اقتصادی خود را برطرف کند و بعد طلبه شود، کار کردن هیچ منافاتی با درس و امور طلبگی ندارد بلکه طلبه را به مردم نزدیک تر می کند و سبک زندگی اسلامی را به صورت عملی به مردم آموزش می دهد»

استدلال جالبی به نظر می رسد اما نه در آن حد که ذهن پرسشگرم را مجاب به پذیرفتن کند، بحث را پی می گیرم و منتظر می مانم تا دیگر طلبه ها نیز وارد بحث شوند.

بالاخره انتظارم به پایان می رسد و طلبه ای با نام بهروز وارد بحث می شود، مخالف ورود طلاب به دیگر کارهاست، می گوید:« مردم از یک طلبه انتظار دارند، طلبه باشد نه کارگر، اگر می بنید در وهله نخست تعریفی می کنند که احسنت این آخوند مثل خودمان است، تنبل نیست؛ دلیل نمی شود که این آخوند را باز هم آخوند بدانند او را دیگر مثل خودشان میدانند...کار کردن منافاتی با درس طلبگی ندارد، می شود یک کارگر دروس مکاسب را هم بخواند همانطور که بازاری های قدیم تهران اکثراً مکاسب خوان بودند، ولی کار کردن با شأن یک آخوند منافات دارد، باید فرق گذاشت بین طلبه و آخوند، گاهی حتی طلبه ای بدون عمامه هم جایگاه یک روحانی دارد و گاهی یک روحانی با لباس، در حد یک طلبه هم مقبولیت علمی و تخصصی ندارد.»

می گوید که مردم یک روحانی را که در طریق طلبگی باشد بیشتر قبول دارند تا روحانی که به کار دیگری مشغول است: «اگر برای دینشان کسی را بخواهند، حتی المقدور نزد کسی می روند که ممحض در تحصیل و تبلیغ باشد، آخوند واقعی باشد اگر نبود، پیش آخوند خودمانی یا همان کارگر روحانی می روند»

حسنی که گویا جدی تر به این موضوع نگاه می کند، سعی دارد پاسخ بهروز را بدهد، با نگاه انتقادی به مطالب وی، پاسخی می فرستد: « متأسفانه این نگاه شما همان نگاهی است که دین را از سیاست جدا می داند و قائل است که طلبه ای که در سیاست وارد شود دیگر مورد قبول مردم نخواهد بود، این نگاه کاملا اشتباه است در حالی که دین نه از امور سیاسی و نه از امور اجتماعی جدا نیست ولی متأسفانه برخی چیزی از دین انتظار دارند که حتی ائمه ما هم آن را نگفته اند. ما طلبه ها وظیفه عمل بر اساس دین داریم نه عمل بر اساس مفهومی به نام زی طلبگی که برخی برای جدایی روحانی از جامعه آن رو  عامدانه و یا جاهلانه وارد ادبیات حوزه های علمیه کردند.»

با این صحبت آخر، احساس می کنم بحث جدی تر شده است و نگاه ها به این موضوع عمیق تر. حالا منتظر پاسخ دیگر طلبه ها هستم که آنها چگونه این موضوع را پاسخ می دهند، مسأله ای که از یک عکس شروع و به نظریه جدایی دین از سیاست رسید.

«فقط در قالب مثال عرض می کنم؛ علمای دین در مسائل پزشکی عامی هستند و پزشکان در فقه عامند...اینکه نوشتم طلبه ای هم رنگ عوام، نه بدین جهت بود که طلبه بهتر از مردم باشد و این طلبه ی کارگر هم رنگ افرادی اسفل از خودش شده!!! بلکه نگاه من به این بود که این طلبه با چنین شغلی مانند بقیه مردم شده و دیگر مثل سایر روحانیان در مقام پاسخ به سوالات دینی مردم نیست شاید بهتر بود اینطور بگویم؛ طلبه ای که همرنگ مردم شده است؛ مردمی عوام در مسائل فقه و اعتقادات» این پاسخ بهروز است به اعتراض یکی از طلاب به موضوع عامی خطاب کردن دیگر قشرها.

اما این تمام پاسخ بهروز نیست، او که خود را مخاطب سخن حسنی می بیند، سعی می کند پاسخ او را نیز بدهد و به دفاع از نظر خود بپردازد: « نمی دانم چرا چنین نتیجه ای گرفتید و چنین قیاسی کردید، شفاف تر عرضم را تکرار  می کنم؛ داخل همین مجموعه کوچک خودمانی نگاه کنید، اگر کسی سوالی تخصصی در زمینه فقه یا اعتقادات داشته باشد و فقط یک گزینه از بین این افراد را بتواند انتخاب کند، آن روحانی ای رو انتخاب میکند که مداوم و همیشه مشغول به کار دیگری است یا کسی که عمده وقتش را در حال تحصیل علم است؟ البته در مثال مناقشه نیست. و امیدوارم به هیچ یک از بزرگواران برنخورد، فقط خواستم اهمیت رعایت شؤون را گوشزد کنم. در ضمن باید میان مراجعات حقیقی و کذایی مردم تفاوت قایل شد، هر تحویل گرفتنی، دلیل نمیشود که آن مخاطبان ذوق زده واقعا خود را نیازمند علم روحانی باحال مدنظرشدن ببینند»

بحث حالتی دو طرفه به خود گرفته، یکی اشکال می گیرد، دیگری پاسخ می دهد و اشکال جدیدی مطرح می کند تا دیگری را مجاب به پذیرفتن استدلال ها کند.

این بار نوبت به حسنی می رسد تا پاسخ دهد: « اگر چنین که شما می فرمایید هم باشد این یک فرهنگ غلطی است که روحانیت به مردم القاء کرده اند که روحانی و عالم واقعی کسی است که ممحض در تحصیل باشد، در حالی که قرآن برای مردم و روحانیان، پیامبر(ص) و ائمه(ع) را الگو قرار داده و در روایات زیادی بیان شده است که این معصومین(ع) از راه ممحض در تحصیل بودن امرار معاش نمی کردند و مانند سایر مردم عادی کار می کردند.

اگر چه که عده ای اندکی از اهل علم باید با بودجه بیت المال در جهت کسب علم فعالیت کنند و دغدغه مالی نداشته باشند ولی باید اکثر روحانیت مانند سایر اقشار جامعه فعالیت اقتصادی و اجتماعی داشته باشند.

از باب مثال پدر خود بنده نزدیک به 30 سال هست که در منطقه خودمان روحانی هستند و با این که مانند سایر مردم از طریق کشاورزی امرار معاش می کنند ولی با وجود حوزه علمیه در شهرمان، مردم هنوز هم بیشتر از گذشته برای سؤالات شرعی به ایشان مراجعه می کنند و هر روحانی که در منطقه ما به قول شما شأن خود را حفظ کرده و کار را عار می داند به هیچ وجه مردم نگاه خوبی نسبت به او نداشته اند و بعد از مدت کوتاهی مجبور به مهاجرت شده است.»

سؤالات زیادی به ذهنم می رسد که هنوز پاسخی نیافته اند، در حال فکر کردن به این سؤالات هستم که پیام بعدی رشته افکارم را پاره می کند، بهروز پاسخی می فرستد « نظر بنده این است که آخوندی که درس نمیخواند و چندان سوادی ندارد، چه بهتر که لباس دین نپوشد، اتفاقا خیلی هم خوبه است که با سواد طلبگی شاغل باشد... مثل بازاری های قدیم تهران، بحث  بر سر آخوندی بود که سواد دارد و  لباس دین به تن دارد، قطعا بیکاری و بی خیال فعالیت علمی شدن، مفسده اش بسیار و واضح است، اما چه کسی گفته کار کردن بهترین گزینه است؟ کار کردن یک مرحله بین بیکاری و فعالیت علمی است»

تراب بحث را از حالت دو جانبه خارج می کند و می گوید:« وقتی صنفی جایگاه اجتماعیش و هویت و قدرش مجهول باشد نظرات عجیب هم درباره اش تعریف می شود. صنف روحانیت مثل بسیاری از اصناف اجتماعی دیگر دارای سطوح مختلف است، درک درست این سطوح کمک فراوانی به شناخت از روحانیت می کند، اینکه طلبه ای با سطح سواد رساله در بخشی از جامعه تاثیرگذاره حرف بدی نیست گرچه حرف کاملی هم نیست اما در نظر گرفتن اینکه تخصص در بخشهای مختلف دین نیازی به کار علمی گسترده هم داره شناخت این صنف را دقیق تر می کند. در صنف پزشکان، دکترهای عمومی مراجعات فراوانی دارند ولی آیا دکتر عمومی پاسخگوی بیماری های تخصصی هم هست؟؟ در صنف مهندسین نقشه کشان ساختمان مراجعات فراوان تری دارند آیا مهندسین با سطوح تحقیقاتی بالاتر کارشان بیهوده است و بی ارزش؟

تنگ نظری نسبت به صنف روحانیت و بزرگ نمایی عیوبی که همه ی اصناف دارا هستند ثمره ای به جز تخریب بیشتر دین مردم ندارد، کاری که روشنفکران دو دهه است به شکل ویژه در موردش فعالیت هم دارند.»

مقایسه طلبگی با دیگر مشاغل موضوعی است که تراب بر روی آن دست گذاشته و استدلال های خود را بر پایه آن ارائه می دهد، موضوعی که شاید از نظر خواننده جالب توجه باشد، اما حسنی نظر دیگری دارد، او این گونه پاسخ می دهد:« این که یک عده باید ممحض در تحصیل باشند برای سطوح بالای علمی، جای شک نیست ولی این که وقتی یک روحانی مشغول به یک کار اجتماعی مانند سایر افراد جامعه بشود هیچ منافاتی با روحانی بودن او ندارد بلکه جایگاه اجتماعی او بالاتر هم می رود و به عقیده بنده کار کردن مانند سایر اقشار جامعه نه تنها دون شأن روحانی نیست بلکه کاملا مطابق با شأن روحانیت است و اگر چنین نباشد عیب است. به نظر بنده اگر یک روحانی کار کند ولی با رعایت تقوا، شأن خود را در میان مردم حفظ کند کاملا مطابق با شأن طلبگی و روحانیت است.»

حسنی حرف آخر خود را می زند و نشان می دهد که به هیچ وجه از موضعش کوتاه نمی آید، او حضور طلاب در مشاغل دیگر مانند افراد جامعه را عاملی در ارتقای جایگاه روحانیت می داند و استدلال های دیگر طلاب نیز نمی تواند او را نسبت به نظرش منصرف کند.

احساس می کنم این بحث در همین پیام ها به خاتمه می رسد، جواب تراب به عنوان آخرین مطلب در این مورد در گروه ارسال می شود و حسن ختامی می شود بر بحث سه روزه ای که ذهن ها را به خود مشغول کرده بود. او می گوید:« هیچ کسی از روحانی مسجد و مبلغ انتظار بیل زدن یا کار اداری کردن ندارد چنان که از پزشک عمومی نیز این انتظار را نخواهد داشت، مگر طلبه ای که برای برنامه تبلیغی و تعلیمی خودش در منطقه برنامه و حرکتی نداشته باشد یا آنقدر فرصت خالی در روزمره اش دارد که میتواند برای مشغله غیر حوزوی خودش برنامه ی مازاد تعریف کند.

با توجه به گستردگی عرصه تبلیغی خیلی خطاست که طلبه ی مبلغ و امام مسجدی به جای رونق و تقویت بار تربیتی و علمی و عقیدتی وقتش را به کارهایی اختصاص بدهد که دیگران یا از او بهتر یا مساوی اند.

این نگاه هویت زدایانه هیچ کمکی به پررنگ تر شدن نقش روحانیت و مردمی شدن آنها نخواهد کرد.

حاصل این هویت زدائی از روحانیت و تخفیف کار علمی ترویجی، خالی شدن عرصه ی تبلیغی و مسجدی و خلوت شدن مساجد و همچنین بی انگیزگی بسیاری از طلاب از تلبس و اشتغال به امور کاملا بی ربط به طلبگی و متاسفانه حضور افکار موازی منحرف و نادرست بوده و هست.»

این بحث شیرین با شنیدن صحبت های دوستانه و برگزاری گعده طلبگی مجازی تمام شد، اما حضور روحانیان در عرصه اجتماعی تمام شدنی نیست و شاید بخشی از حرف های هر دو طرف بحث قابل پذیرش باشد اما نکته ای که در این میان وجود دارد، حضور پر رنگ روحانیانی است که در عرصه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصاد مقاومتی و سیاسی فعالیت دارند و هرکدام توجیهی برای حضورشان در این عرصه ها.

با خود می گویم که اگر این گعده ها و هم نشینی ها روز به روز بیشتر شود، شاید بسیاری از سؤالات ذهنی پاسخ داده شود و این حضور طلاب در بحث ها می تواند نظرات جدیدی را به وجود آورد./872/ز۵۰۳/ج

ارسال نظرات