۱۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۶:۰۹
کد خبر: ۴۸۹۶۸۶

مجموعه چهارجلدی قصه های پیامبر و کودکان منتشر شد

مؤسسه علمی و فرهنگی دارالحدیث مجموعه چهارجلدی قصه‌های پیامبر و کودکان را چاپ و روانه بازار کرد.
مجموعه کتاب های قصه های پیامبر و کودکان مجموعه کتاب های قصه های پیامبر و کودکان مجموعه کتاب های قصه های پیامبر و کودکان مجموعه کتاب های قصه های پیامبر و کودکان

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، مؤسسه علمی و فرهنگی دارالحدیث مجموعه چهارجلدی قصههای پیامبر و کودکان را به قلم زهرا عبدی در سال 1395چاپ و روانه بازار کرد.

مجموعه چهار جلدی قصه های پیامبر و کودکان با عنوان های «چند دانه گردو»، «خواب آرام»، «مثل پدر» و «نان خوش مزه» منتشر شده است و نویسنده در معرفی کتاب آورده است: «زندگی امامان، سرشار از درس هایی آموزنده است و لازم است کودکان با بزرگان دین آشنا شوند تا از اخلاق و رفتار خوب آنها الگو بگیرند.

در این کتاب سعی شده تا ارتباط پیامبر با کودکان به زبانی ساده، شیرین و در قالب طرحی نو و متفاوت ارائه گردد، تا برای کودکان جذاب و دلنشین باشد».

چند دانه گردو

در این کتاب چنین آمده است: «روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به طرف مسجد می رفتند. بچهها جلو آمدند تا با او بازی کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله، دوستش بلال حبشی را به خانه فرستاد تا برای بچه ها هدیهای بیاورد. بلال رفت و کمی بعد با خودش چند گردو آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله گردوها را بین بچه ها تقسیم کرد و بعد به مسجد رفت.

تا آن موقع گردو ندیده بودم؛ آن را روی زمین انداختم؛ قِل خورد و رفت؛ به دنبال گردو رفتم؛ آن را برداشتم و دوباره پرتاپ کردم. گردوبازی خیلی خوب بود؛ چون دیگر حوصله ام از تنهایی سر نمی رفت. آن گردو چه بوی خوبی می داد!».

خواب آرام

مؤلف در این جلد چنین آورده است: «... اولین بار است که او را می بینم. بوی خیلی خوبی می دهد؛ مثل بوی گل. از او خجالت نمی کشم؛ انگار خیلی وقت است او را می شناسم؛ مثل مامان و بابام. به من نگاه می کند و لبخند می زند. وقتی شروع به حرف زدن می کند، صدایش مثل لالایی است.

دلم می خواهد با خیال راحت بخوابم. یک دفعه مثل وقتی که مامان پاهایم را می شوید، خیس آب می‌شوم! آن مرد مهربان میخندد و سرم را نوازش می کند؛ اما رنگ مامان و بابا سرخ می شود و سرشان را پایین می اندازند... آن مرد مهربان می گوید: ناراحت نباشید! بگذارید راحت باشد.

... گاهی که نوزادی را به پیامبر صلی الله علیه و آله می دادند تا برای او دعا بخواند و یا نام قشنگی برایش انتخاب کند، کودک لباس ایشان را خیس می کرد؛ اما پیامبر صلی الله علیه و آله که بچه ها را دوست داشت، از این اتفاق ها ناراحت نمی شد و از پدر و مادرها هم می خواست آرام باشند».

مثل پدر

همچنین نویسنده  در جلد سوم با عنوان مثل پدر، گفته است: «... از دور آن مرد را دیدیم، مامان گفت: او مثل یک پدر، مهربان است. نزدیکتر که رفتیم، دیدم او با مهربانی با بچه ها حرف می زند، دوست داشتم مرا بغل کند؛ اما بدون اینکه چیزی بگویم، به او خیره شدم.

چیزی نگذشت که آن مرد مرا دید. اول لبخند زد، بعد خم شد و بغلم کرد. انگار توی آسمان بودم... روی ابرها! او بوی گل می داد. او را بوسیدم؛ او هم مرا بوسید. مرد مهربان خندید و به دوستانش گفت: با بچه ها مهربان باشید. آن وقت موهایم را نوازش کرد و مرا به مادرم داد.

... وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه دوستان‌شان از سفر برمی گشتند، همه بچهها اطراف ایشان جمع می شدند. پیامبر صلی الله علیه و آله و دوستانش هم با مهربانی بچه های کوچک را در آغوش می گرفتند و یا آنها را نوازش می کردند».

نان خوش مزه

در چهارمین جلد مجموعه کتابهای قصههای پیامبر و کودکان نیز نویسنده چنین نوشته است: «... همان طور که داشتم نان می خوردم. نی نی را دیدم. نی نی، آن طرف صف نماز نشسته بود. او همین طور به من نگاه میکرد. از خودم پرسیدم: چرا او این قدر به من نگاه میکند؟ دوباره کمی از نانم را خوردم. نی نی دستش را به طرفم دراز کرد و گفت: به‌به به‌به! فهمیدم او هم دلش نان می خواهد.

... نی نی می خواست چهار دست و پا به طرف من بیاید. من هم می خواستم به طرف او بروم؛ اما خوب بلد نبودم چهار دست و پا راه بروم. کمی که جلو رفتم، خسته شدم و دوباره نشستم. نی نی هم خسته شد و سر جایش نشست. او این بار گریه کرد. صدای گریه نی نی در مسجد پیچید... نان را به طرف مادرم گرفتم، نی نی را نشان دادم. مادرم مرا بوسید؛ نان را نصف کرد و به نی نی داد.

... توی راه مامان پرسید: چرا امروز پیامبر، نماز را زودتر از همیشه تمام کرد؟ بابا جواب داد: ما هم از پیامبر صلی الله علیه و آله همین سؤال را پرسیدیم. او گفت: چون صدای گریه بچه را شنیدم، نماز را زودتر تمام کردم. مادر به من نگاه کرد و لبخند زد. دلم می خواست فردا همراه بابا بروم و پیامبر را ببینم. می دانستم نی نی هم دوست دارم آن مرد مهربان را ببیند».

آشنایی با نویسنده

زهرا عبدی، متولد 1363 و کارشناس علوم اجتماعی(پژوهشگر) است که در حال حاضر در قالب داستان با نشریات سنجاقک، پوپک، سلام بچه ها، باران، انتظار نوجوان، روزهای زندگی بچهها، جوانه، هفته نامه افق حوزه، امیدان و…همکاری دارد و «تقسیم شعله»، «امیر کبیر»، «چراغ ابدی»، «اوقاف» و «زيباترين سرزمین دنیا دارالحدیث» از آثار منتشر شده این نویسنده است.

مؤسسه علمی و فرهنگی دارالحدیث مجموعه چهارجلدی قصه های پیامبر و کودکان را با شمارگان 3000 نسخه و به قیمت 40000 تومان چاپ و روانه بازار کرده است./907/پ202/ش

ارسال نظرات