۲۱ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۰
کد خبر: ۴۸۶۴۶۹

گزارش رسا از همایش بررسی وضعیت علوم عقلی در حوزه مشهد

در نشستی علمی« وضعیت آموزشی علوم عقلی در حوزه های علمیه» در مدرسه علمیه سلیمانیه مشهد مقدس با حضور صاحبنظران و اندیشمندان حوزه بررسی شد.
همایش بررسی وضعیت آموزش علوم عقلی در حوزه های علمیه در مشهد همایش بررسی وضعیت آموزش علوم عقلی در حوزه های علمیه در مشهد

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، نخستین پیش نشست همایش «بررسی وضعیت آموزشی علوم عقلی در حوزه های علمیه» پنجشنبه 19 اسفندماه در سالن همایش های مدرسه علمیه سلیمانیه مشهد مقدس برگزار شد.

لزوم تقویت باورمندی جامعه نسبت به مفاهیم دینی

در ابتدای این نشست عباس جوارشکیان، دبیر علمی این همایش و دانشیار گروه فلسفه دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی با بیان این که «بررسی وضعیت آموزشی علوم عقلی یکی از ضروری ترین مسائل جمهوری اسلامی و جهان اسلام است»، اظهار کرد: این برنامه، مطابق معمول همه همایش ها، پیش نشست تخصصی برای آماده سازی افکار عمومی در راستای برگزاری همایش «بررسی وضعیت آموزشی علوم عقلی در حوزه های علمیه» است که در نیمه دوم سال آینده برگزار می شود.

وی در ادامه به بیان دیدگاه های خود نسبت به موضوع همایش پرداخت و گفت: معارف و اعتقادات دینی پشتوانه تمام معارف اخلاقی، آموزه های عملی و احکام و دستورات دینی و شرعی است و اگر این جایگاه در اندیشه باورمندان به دین محکم نشود امیدی به تحقق تعالیم و دستورات شرعی نخواهد بود.

جوارشکی خاطرنشان کرد: اساسا دعوایی که امروز در دنیا در عرصه تقابل دین با جریان های دین ستیز وجود دارد، نه در عرصه دستورات و تعلیمات، بلکه در عرصه میزان باورمندی به این تعالیم است. اگر دین ما را دعوت به تقوا کرده و دستورات اخلاقی مفصلی را در اختیار ما قرار داده اند، در چه فضایی از اندیشه و اعتقاد، اتفاق می افتد؟ اگر باور به جهان غیب نباشد، در کدام فضا امکان تحقق آن فراهم می شود؟

دبیر علمی همایش «بررسی وضعیت آموزشی علوم عقلی در حوزه های علمیه»، یادآور شد: در دنیایی که هیچ چیزی بر عمل انسان شهادت نمی دهد و اساسا عمق و باطن ندارد و نظام آن عادلانه و حکیمانه و احسن نیست، چگونه می توان زندگی اخلاقی داشت؟ روشن است که ما در فضای باورهای دینی و با اعتقاد به جهان غیب و ماورای طبیعت دعوت به دین داری شده ایم.

وی ادامه داد: اگر قرار باشد جامعه را دعوت به التزام به احکام شرعی کنیم، تنها راهش امر به معروف و نهی از منکر در شعائر دینی نیست؛ کار اصولی، تحکیم باورها در اندیشه مخاطبان ماست. این باورها باید تعمیق و معقول شده و به فاهمه روشنفکران و صاحبان اندیشه در کشور برسانیم تا کسانی که می خواهند کار آموزشی و پژوهشی کنند، این باورها در اندیشه شان تحکیم شود.

جوارشکی در تبیین نقش اثرگذار علوم عقلی در باورمندی آحاد جامعه نسبت به مفاهیم دینی اظهار کرد: علوم عقلی است که جهان بینی دینی، روانشناسی دینی و جامعه شناسی را ترسیم و تبیین می کند. بی جهت نیست که فرموده اند معارف فقه اکبر و فقه رایج در حوزه ها فقه اصغر است. ما نیاز مبرم داریم که به عرصه معقولات دینی بپردازیم و این همان عرصه ای است که بدون هیچ گونه هزینه ای اندیشه خود را در آن به اثبات می رسانیم تا آرمان های جمهوری اسلامی به خصوص در افق تمدن سازی که رهبر معظم انقلاب ترسیم فرموده اند، دست پیدا کنیم.

دانشیار گروه فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه فردوسی افزود: وقتی وضعیت حوزه های علمیه را می بینیم، کاستی ها و نقایص گسترده ای را در این عرصه درک می کنیم و در ابعاد مختلف نیاز به برنامه ریزی و تجدید نظر و الگوهای کارآمد داریم تا علوم عقلی از این حالت مردگی، خمیدگی و کمرنگی خارج شود.

وی تأکید کرد: علوم عقلی را نمی توان به دانشگاه سپرد. کسانی که متولی تبیین، تحقیق و تعمیق و تولید علم دینی هستند، باید در عرصه علوم عقلی پیش قدم باشند. نمی خواهم بگویم به جای بدی سپرده ایم، می خواهم بگویم جای آن دانشگاه نیست و کسانی باید متولی امر شوند که به نگاه اجتهادی به عرصه دین مجهز باشند.

جوارشکی در ادامه خاطرنشان کرد: امروز گستره علوم عقلی بسیار وسیع شده است و دیگر منحصر در فلسفه و کلام سنتی نیست و ده ها دانش دیگر وجود دارد که جزو علوم عقلی هستند و فلسفه علم، فلسفه سیاست و حتی فلسفه فقه عرصه های جدیدی است که حوزه های ما باید بینش دینی را در این عرصه ها پیاده کنند تا علم دینی تولید شود.

دبیر علمی همایش «بررسی وضعیت آموزشی علوم عقلی در حوزه های علمیه» هشدار داد: امروز الگوی آموزی تعریف شده ای برای علوم عقلی در حوزه علمیه نداریم و اساسا برنامه آموزشی برای ارائه این علوم نداریم و روش روشن و مشخصی را برای علوم عقلب تعریف نکرده ایم.

بررسی سیر تطور علم فلسفه اسلامی

سخنران بعدی این نشست، حجت الاسلام والمسلمین عبدالحسین خسروپناه بود که در ابتدای سخنان خود به مرور سیر تطور علم فلسفه پرداخت و گفت: در حکمت متعالیه که اولین بحثش اصالت وجود است، تحلیل های مختلفی وجود دارد و تفاسیر در آن متفاوت است. این همان چیزی است که به عنوان فلسفه در حوزه ها تدریس می شود که البته کار ارزشمندی است. ما فکر می کنیم امروز با نیازهای جدیدی مواجه هستیم و با توجه به این نیازها، کتب درسی فلسفه اسلامی باید تغییر پیدا کند.

رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه افزود: وقتی از «نگرش تاریخی به فلسفه» یاد می کنیم، چند معنا می تواند داشته باشد. گاهی شخص محور به فلسفه می نگریم. مثلا کتاب هایی که تحت عنوان تاریخ فلسفه نوشته شده، در فلسفه اسلامی از کندی، فارابی و ابن سینا شروع می کنند و به فلاسفه معاصر می پردازد. این نگاه «فیلسوف محور» است.

وی ادامه داد: گاهی نگرش تاریخی «مکتب محور» است و مثلا مکاتبی چون هلنیسم یا عقل گرایان را بررسی می کند و روی این مسأله متمرکز نمی شوند که دکارت و پاسکال چه گفته اند. در فلسفه اسلامی برای نمونه می گویند ابتدا مکتب مشاء شکل گرفت و پس از آن مکتب متعالی اسلامی.

حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه اظهار کرد: سومین شیوه نگرش به فلسفه، شیوه « روش محور» است و برای نمونه در فلسفه اسلامی، به این مسأله می پردازند که اولین روش که روش عقل گرایی بود و سپس عقلی نقلی شد. چهارمین نگاه نیز نگاه «مسأله محور» است؛ به این معنا که وقتی یک مسأله فلسفی می خواهد مطالعه شود، روی یک موضوع تمرکز می کند.

رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در جمع بندی بخش نخست سخنان خود، بررسی تاریخ فیلسوفان را ساده تر دانست اما اهمیت بررسی این سیر تطور را بر مبنای تاریخ آن قلمداد کرد و گفت: آن چه تاریخ فلسفه اسلامی نشان می دهد، این است که ابتدا فلسفه از یونان ترجمه شد و از قرن دوم ترجمه ها آغاز شد. فلسفه اسلامی در زمان مأمون عباسی توسعه پیدا کرد و بیشتر علم طب و نجوم بخشی از علم فلسفه بود و سپس مسائل متافیزیکی مطرح شد.

فارابی؛ مؤسس فلسفه اسلامی

وی افزود: فلسفه اسلامی سپس به دست امثال کندی، فارابی و ملاصدرا رسید اما در حقیقت باید مؤسس فلسفه اسلامی را فارابی دانست. این افراد مسائل را گزینشی بررسی کردند و مشخص است عقلانیتی در پس این گزینش وجود داشته است. برای نمونه گفتند به جای فلسفه از واژه حکمت استفاده کنیم.کار مهم این فلاسفه، تولید بود. کافیست الهیات شفای بوعلی را با متافیزیک ارسطو مقایسه کنید تا ببینید 80 درصد آن جدید است و تنها 20 درصد آن مشترک است و در واقع فلسفه مشاء این گونه شکل گرفت.

حجت الاسلام خسروپناه در تبیین تلاش کندی، فارابی و ملاصدرا برای فلسفه اسلامی، خاطرنشان کرد: حاصل تلاش این بزرگان یک فلسفه گزینشی بومی سازی شده از فلسفه یونان باستان است که زایش پیدا کرده است. در نتیجه این که می بینید غزالی برخی انتقادات را به فلسفه ابن سینا وارد می داند اما به فلسفه ارسطو نه؛ یک امر طبیعی است.

رئیس مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، با بیان این که انتقادات متکلمان اشعری به فلسفه اسلامی پس از این دوره مطرح شد، گفت: غزالی می گوید آن چه می تواند دین را به ما نشان دهد، تصوف است؛ نه فلسفه. یعنی در آغاز قرن ششم، شیوه جدیدی از فلسفه می آید و در برابر فلسفه قرار می گیرد. این اشکالات که باعث شد فلسفه و تصوف بر سر یک سفره ننشینند، توسط غزالی مطرح شد و البته فخر رازی هم به آن دامن زد.

وی یادآور شد: امثال خواجه نصیر و ابن رشد به این اشتباهات پاسخ دادند اما در گام سوم شاهد یک چهره جدید فلسفی هستید به نام شیخ شهاب الدین سهروردی که کار اصلی او این است که بگوید فلسفه و تصوف را می توان جمع کرد و قرائت و تقریری از یک شیوه عقلی ارائه می دهد که در بر دارنده هر دو این هاست و بدین شکل حکمت اشراق شکل پیدا می کند.

حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه ادامه داد: در گام بعدی شاهد معرفی نظام معرفتی جدیدی به نام «نظام عرفان نظری» هستیم که محی الدین عربی و شاگرد قوی او صدرالدین قونوی و شاگردان او به آن پرداختند. نظام عرفان نظری یک نظام فکری فلسفی با روش شهود است و به زبان بی زبانی، حق را به جانب غزالی داد که «مگر نه تصوف است که می تواند دین را به ما معرفی کند؟»

عرفان نوعی روش دین شناسی است

رییس مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، اظهار کرد: برخی خیال می کنند عرفان دانشی در عرض فلسفه است اما عرفان در واقع یک روش دین شناسی است که هم فقه دارد، هم اخلاق و همه چیز در آن وجود دارد. وقتی ابن عربی فتوا می دهد یعنی عرفان یک دین شناسی به معنای کامل است؛ نه فقط در حوزه مسائل عرفان نظری که ما با آن آشنا هستیم. ایشان در واقع نظام دیگری را مطرح کرد.

این استاد برجسته حوزه و دانشگاه در ادامه به شکل گیری «مکتب شیراز» اشاره و خاطرنشان کرد: پس از شکل گیری مکتب شیراز، شخصیت هایی در این مکتب ظاهر شدند که دغدغه های الهیاتی به مکتب فلسفه داشتند. در همین دوره ای که من از عرفان نظری سخن گفتم، اشاعره ای بودند که می خواستند فلسفه را تابع کلام کنند و همان راهی را که فخر رازی طی کرد، بروند.

حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه گفت: فخر رازی فلسفه داشت اما فلسفه اش تابع کلام بود. کتاب «المواقف» قاضى عضد الدين ايجى را ببینید؛ این کتاب کاملا بحث های فلسفی دارد اما فلسفه ای که تابع کلام است و اینجاست که در مکتب شیراز، «دوانی» ظهور پیدا می کند که نمی خواست فلسفه اش تابع کلام باشد و در عین حال قصد داشت مسائل الهیاتی را حل کند.

رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران اظهار کرد: پس از مکتب شیراز شاهد شکل گیری مکتب اصفهان هستیم که عمدتا سه شخصیت مهم دارد؛ شیخ بهایی، میرداماد و میر فندرسکی که هر سه هم استاد ملاصدرا بودند و هم استاد ملا رجبعلی تبریزی، که این دو با یکدیگر رقیب بودند.

تبیین شیوه تلاش شیخ بهایی در فلسفه اسلامی

وی افزود: شیخ بهایی در شرایطی از جبل عامل آمده بود که مکتب شیراز شکل گرفته و در دوره تمدنی شاه عباس اول قرار داشتند. عقیده من این است که شیخ بهایی در کنار خواجه نصیر الدین طوسی بهترین مدل ها برای تمدن امروز ماست. ایشان از همان فلسفه اسلامی که در طی قرن ها شکل گرفته، استفاده می کند و همچنین از عرفان ابن عربی نیز بهره می برد. یعنی ملاصدرا که خیلی معلوم نیست عرفان را از کجا گرفته، بر سر سفره شیخ بهایی نشسته است.

حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه خاطرنشان کرد: شیخ بهایی یک حکمت ایمانی و میرداماد نیز حکمت یمانی را تأسیس کرد، اما میرداماد خیلی دغدغه شهود نداشت. دغدغه میرداماد بیشتر این بود که چگونه بتواند یک تبیین عقلانی مدلل از مفاهیم دینی داشته باشد. به نظر بنده ملاصدرا اصل را بر دستاوردهای عرفا، مخصوصا ابن عربی گذاشته و لذا هرچه در حکمت متعالیه گفته از عرفان ابن عربی بیرون می آید. البته ملاصدرا نظام جدیدی ارائه کرد و مدعیات را مدلل کرد که این کاری سنگین بود.

رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: پس از مطرح شدن مکتب شیراز و اصفهان، مکتب فلسفی تهران، شهر هزار حکیم، شکل گرفت که علی آقای حکیم و آقای قمشه ای و نسل های بعدی مانند آشتیانی ها و مرحوم علامه شعرامی مطرح شدند که امروز از آن نسل هزار حکیم فقط آقایان سید رضی شیرازی، مصطفوی و طبرستانی باقی مانده اند.

علامه طباطبایی نیز مکتب فلسفی قم را احیا کرد که برخی از شاگردان ایشان، مانند اساتید ما، علامه حسن زاده آملی و آیت الله جوادی آملی شاگردان مکتب تهران بودند. این اصطلاحات مکتب فلسفی شیراز، تهران و اصفهان را اولین بار «هانری کوربر» به کار برد اما از مکتب فلسفی نجف نام نمی برند؛ در حالی که به نظر من نجف هم مکتب فلسفی داشته است.

وی با تأکید بر سیر تطور فلسفه اسلامی، خاطرنشان کرد: مکتب فلسفه ای که امروز تحت عناوین بدایه و نهایه می خوانیم، دفعتا واحده نزول پیدا نکرده و سیری داشته تا به اینجا رسیده است. آیا ما می توانیم بدون توجه به این سیر بگوییم فلسفه را فهمیده ایم؟ پاسخ من منفی است. فلسفه مانند فیزیک نیست که بگوییم اگر کسی فیزیک قدیم و فرق هیأت و نجوم را بلد نبود، امروز می تواند فیزیک اختر بداند؛ بلکه مانند فیزیک کلاسیک نیوتون و فیزیک کلاسیک نسبیت و فیزیک کوانتوم است.

فلاسفه نیازهای زمان خود را با بهره مندی از فلسفه حل کردند

رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در پاسخ به این پرسش که «فلاسفه اسلامی در طول تاریخ چه کرده اند؟»، اظهار کرد: اگر دقت کنیم، می بینیم همه فلاسفه اسلامی، فلسفه را برای یک کار خاصی انجام دادند. یعنی این طور نبوده که بگویند «فلسفه بخوانیم و فلسفه بیاموزیم و یک ژست فلسفی بگیریم.« بلکه می خواستند نیازی از نیازهای زمان را حل کنند.

حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه در تأیید سخن خود به معرفی نمونه هایی پرداخت و گفت: برای نمونه فارابی از فلسفه متافیزیک و فلسفه محض برای نظریه سیاسی خودش استفاده کرده است و ابن سینا نیز از فلسفه متا فیزیک برای نظریه پزشکی و طبیعیات خود استفاده کرده است. از دیگر سو، شیخ اشراق از فلسفه برای نظریه تصوف خود بهره برده است تا گرهی را باز کند.

عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: دغدغه مکتب شیراز، دغدغه الهیاتی بود و این دغدغه از مکتب شیراز به مکتب اصفهان آمد اما این گونه نیست که فلسفه این مکتب تابع الهیاتش باشد، بلکه الهیات آن تابع فلسفه اش بود. الهیات به معنای اخص تابع مباحث متافیزیک و امور عامه است. در آن زمان فرقه های صوفیه وجود داشت اما تصوف و عرفان نظری هم بود؛ متکلمین، اخباری مسلکان و حکمت مشاء هم بودند. پس چرا ایشان حکمت متعالی را تأسیس کرد؟ آیا صرفا می خواست مباحث انتزاعی محض را بیان کند؟ مباحث انتزاعی لازم است اما سعی کرد گره هایی که در عصر خودش بود را حل کند. از همین رو من همیشه می گویم «همیشه هر نظام فلسفی فرزند زمان خودش است.»

رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران یادآور شد: علم کلام و همه دانش های دیگر نیز همین گونه اند. شما ببینید ساختار کلامی که جناب شیخ مفید دارد با ساختار کلام شاگردش، سید مرتضی متفاوت است. الآن باید نظام جدیدی برای علم کلام داشته باشیم. با وجود این که مباحث گذشته در جای خود محفوظ است، ساختار فلسفه هم باید تغییر پیدا کند. همه فلاسفه در عصر خودشان برای حل نظریه هایی از فلسفه استفاده کردند.

نظریه ولایت فقیه امام راحل ابعاد فلسفی دارد

حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه با بیان این که «علاوه بر فلاسفه، مکاتب فلسفی نیز دغدغه هایی را حل کرده اند»، گفت: در قم علامه طباطبایی(رض) از فلسفه برای خیلی از مسائل اجتماعی استفاده کرد. یعنی نظریه اجتماعی علامه طباطبایی یا بحث اعتباریات را ایشان برای اولین بار در فلسفه و معرفت شناسی می آورد. این کار را ایشان برای باز کردن گرهی انجام دادند.

وی افزود: علامه طباطبایی فلسفه اسلامی را در عرصه های اجتماعی بسط داد. حتی نظریه ولایت فقیه امام راحل، تنها یک نظریه فقهی نیست و دیدگاه حکمی امام(ره) کاملا در نظریه ولایت فقیه جایگاه دارد و ایشان از فلسفه کمک می گیرد و استفاده می کند.

رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با اشاره به اهمیت بررسی مکتب فلسفی نجف، گفت: کار مهم و عظیمی که در نجف انجام گرفت این بود که فلسفه در علم اصول بسط پیدا کرد. شما مباحث اصولی وحید بهبهانی و شاگردان ایشان مثل میرزای قمی را ببینید، بعد بیایید رسائل شیخ انصاری را ببینید. شیخ انصاری که بهره فلسفی برده، فلسفه در اصولش نمایان است. از دیگر سو، مرحوم آخوند خراسانی در بسیاری از موارد می گوید «این جا معیارمان عرف است؛ نه عقل» اما همین جناب آخوند خراسانی از مباحث فلسفی استفاده کرده است.

حجت الاسلام والمسلمین خسروپناه در بخش پایانی سخنان خود به تشریح رسالت امروز طلاب نسبت به فلسفه اسلامی پرداخت و گفت: امروز باید دو کار انجام دهیم. اولا باید سیر تطور اندیشه فلسفی را تدوین کنیم و طلاب ما که می خواهند فلسفه بخوانند، با این سیر تطور یک دور فلسفه بخوانند. البته لازم است درس فلسفه را نیز بخوانند اما باید به این سیر نیز توجه داشته باشند.

وی تصریح کرد: امروز باید از فلسفه هم در علوم طبیعی استفاده کرد، هم در علوم انسانی، هم در مهندسی و هم در هنر و معماری. فلسفه اسلامی باید کاربرد خود را در تمدن اسلامی نشان دهد. تمدن هم مؤلفه هایی دارد که مهم ترین مؤلفه آن علم است. این که رهبر معظم انقلاب می فرمایند «فلسفه باید امتداد سیاسی اجتماعی پیدا کند»؛ این که می فرمایند «فلسفه اسلامی را باید برای کودکان بنویسیم»، با توجه به همین مسائل است.

رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در پایان اظهار کرد: وقتی از تحول علوم انسانی سخن به میان می آید، بخشی از آن مبانی است و بخش دیگر روش است. نقش فلسفه نسبت به این مبانی که علوم انسانی به آن احتیاج دارد، چیست؟ حال اگر ما صرفا در حوزه ها بدایه و کفایه تدریس کنیم، با وجود این که لازم است، کافی نیست.

تأمل در شیوه آموزش علوم حوزوی موجب بصیرت افزایی می شود

حجت الاسلام سید یدالله یزدان پناه سخنران دیگر این نشست بود که در ابتدای سخنان خود گفت: در آموزش های حوزوی به طور کلی هرچه تأمل کنیم، آن چه از این تأملات حاصل می شود می تواند برای کار جدی تر راهگشا باشد و از سوی دیگر موجب بصیرت افزایی می شود. طلابی که در فضای طلبگی با بصیرت ویژه درس می خوانند معمولا موفق هستند چرا که می دانند هدف شان چیست. برخی از طلاب را دیده ام که از همان ابتدا می دانند می خواهند چه کنند اما برخی سال ها دچار تحیر هستند.

وی افزود: متونی که در فلسفه داریم، نوعا کتاب های درسی ماست و عمدتا در فلسفه از ابن سینا، ملاصدرا، شیخ اشراق، خواجه نصیر و این دست بزرگان سخن در میان است. چرا این گونه گزینش انجام شد؟ یکی از امور بسیار درست فضای متن محوری حوزه علمیه، همین مسأله است و تلاشش این است که متن هایی را که از برجستگان یک رشته بر می آید و مشکلی را حل می کند، محور قرار می دهد./820/ز503/ج

 

ارسال نظرات