۳۰ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۶
کد خبر: ۴۳۹۱۲۹
به بهانه یک سالگی برجام؛

مذاکرات هسته‌ای؛ مواجهه‌ ریشه‌دار بین اسلام و غرب

به نظر می‌رسد برجام هزینه سنگین نظام اسلامی‌‌‌ برای به دست آوردن سرمایه‌ای عظیم در ارتقای فهم و بصیرت سیاسی مردم بود. مردم در جریان برجام به این تجربه گران‌بها دست یافتند که غرب هیچ‌گاه قابل اعتماد نیست و هیچ‌گاه نمی‌توان به آن به عنوان یک دوست و همراه نگریست. از این جهت برجام مانند جنگ تحمیلی است که هر چند سرمایه‌های اقتصادی و انسانی زیادی را از ما گرفت ولی مردم را در صحنه انقلاب حفظ کرد.
برجام

به گزارش سرویس اندیشه خبرگزاری رسا، یکی از مهم‌ترین شعارهای انتخاباتی دولت یازدهم که خود را با عنوان تدبیر و امید در عرصه رقابت‌های سیاسی و رقابت‌های ریاست جمهوری معرفی کرد، برقراری مذاکرات با غرب در فضا و شرایط جدید بود. در شرایطی که افکار عمومی‌‌‌ باز شدن گره‌ها و ارتقای فضای سیاسی و اقتصادی کشور را در افزایش تعامل با غرب می‌دانستند، ریاست دولت یازدهم را جناب آقای دکتر روحانی بر عهده گرفت تا جهان شاهد روابط جدیدی بین ایران و دنیای غرب باشد.

 

مهم‌ترین رکن در این روابط، مذاکرات هسته‌ای بود. دولت در اولین قدم با تغییر متولی مذاکرات از شورای امنیت ملی به وزارت امور خارجه این پیام را مصادره کرد که رویکرد دولت به این مذاکرات امنیتی نیست و قصد دارد با تغییر تعامل ایران و غرب ابعاد سیاسی و اقتصادی کشور را از طریقی دیگر مدیریت و ارتقا دهد. البته در ادامه سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های اعضای مذاکره کننده، دولت این رویکرد را تقویت کرد که مذاکرات هسته‌ای کماکان ابعادی امنیتی داشته است؛ چرا که آن‌ها اعلام کردند مذاکرات را نباید با دیدی اقتصادی و صرفا برای رفع تحریم‌ها مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

 

امروز بیش از دو سال از عمر دولت می‌گذرد و اکنون که بیش از یکسال از پایان مذاکرات هسته‌ای دولت با 1+5 گذشته و ما در دوران پسابرجام قرار داریم، فرصت خوبی است تا دستاوردهای برجام را بررسی کنیم و آنچه را در این مدت گذشته است مرور کنیم. به خصوص این رویکرد را در ترازوی نقد و ارزیابی قرار دهیم که مذاکرات با غرب سودی برای ما نخواهد داشت.

 

رویکردهای کلی قبل از مذاکرات

 

قبل از آغاز مذاکرات دو رویکرد کلی در کشور وجود داشت؛ نخست، مذاکراه با غرب دستاورد مهمی ‌‌‌برای ما نخواهد داشت، زیرا غرب عهدشکن و غیرقابل اعتماد است و ما بیش از آنکه به بیرون از کشور نظر داشته باشیم باید مدلی درون‌زا برای پیشرفت و توسعه خود برگزینیم. اساسا اختلاف ما با غرب سطحی و سیاسی نیست بلکه ابعادی عمیق و ایدئولوژیک دارد.

 

دوم، تا زمانی که با غرب مذاکره نکنیم و ارتباط خود را با کدخدا برقرار نکنیم در این دهکده جهانی نمی‌توانیم تعاملاتی بین‌المللی داشته باشیم حتی آب خوردن ما نیز از این طریق تامین می‌شود. حتی امنیت ما نیز در گرو این مذاکرات خواهد بود.

 

اکنون سخنان در مورد دستاوردهای برجام زیاد است و هر یک از دو طیف فوق نظرات و سخنان بسیار دارند ولی در این نوشتار قصد نداریم از این دو منظر به این موضوع بنگریم.

 

 

در این نوشتار می‌‌‌خواهیم دستاورد کلان برجام را در ارتقای دانش سیاسی و بصیرت بین‌المللی افکار عمومی ‌‌‌بررسی کنیم. به نظر می‌رسد برجام هزینه سنگین نظام اسلامی‌‌‌ برای به دست آوردن سرمایه‌ای عظیم در ارتقای فهم و بصیرت سیاسی مردم بود. مردم در جریان برجام به این تجربه گران‌بها دست یافتند که غرب هیچ‌گاه قابل اعتماد نیست و هیچ‌گاه نمی‌توان به آن به عنوان یک دوست و همراه نگریست. از این جهت برجام مانند جنگ تحمیلی است که هر چند سرمایه‌های اقتصادی و انسانی زیادی را از ما گرفت ولی مردم را در صحنه انقلاب حفظ کرد و آن‌ها را به شعارهای انقلاب پایبندتر کرد و باور آن‌ها را به ارزش‌های انقلاب تقویت نمود.

 

در ادامه برای این‌که جایگاه این تجربه را به خوبی درک کنیم ابتدا نگاهی اجمالی به مراحل مواجهه غرب و جهان اسلام خواهیم داشت و سپس در ادامه بیداری اسلامی ‌‌‌را به عنوان یکی از مهم‌ترین تجربه‌های سیاسی معاصر در ارتباط با تجربه مواجهه با غرب مرور می‌کنیم.

 

تحلیلی بر مراحل تاريخی مواجهه تمدنی اسلامی‌‌ و غرب

 

سابقه رويارويي اسلام و غرب به صدر اسلام باز مي‌گردد، آنجا که مسلمانان به مسائل دنياي اطراف خود توجه نموده و جنگ ايران و روم را پيگيري مي‌کردند و خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «غلبت الروم»(1) البته اين موضوع صرف يک مسأله خبري و نزاع جغرافيايي نيست بلکه حاکي از مسائل مهم‌تري در حوزه تمدني است.(2)

 

نامه‌هاي پيامبر اسلام(ص) به فرمانروايي‌هاي بزرگ جهان در آن زمان نيز در اين راستا قابل تحليل است.(3) پس از پيامبر(ص) نيز فتوحات مسلمين در ايران و روم عرصه جديدي از رويارويي را ايجاد کرد(4) که با ورود اسلام به اندلس در سال 95 ـ 92 هجري(714 ـ 711 ميلادي) و حاکم شدن تمدن اسلام در اروپا ابعاد جدیدی پیدا کرد.

 

به طور کلي تعامل غرب و دنياي اسلام فراز و فرودهايي را پشت سر گذاشته است که مي‌توان با رهيافي تاريخي ـ نظري آن را در مراحل زير خلاصه کرد؛

 

مرحله نخست، در قرون اوليه اسلام، مسلمانان متوجه فرهنگ و فلسفه يوناني شدند و اساساً علوم ساير حوزه‌ها مانند علوم چيني و هندي را فعالانه به جهان اسلام عرضه کردند. اين فرآيند اختياري و بر اساس انديشه و تفکر مسلمانان انجام شد. در نتيجه هيچ‌گاه مسلمانان در داشته‌‌ها و ذخاير خود شک نکردند البته تعامل مسلمانان با غرب در اولين مرحله خود به طور طبيعي و بدون فزون‌خواهي و توسعه‌طلبي غرب انجام شد و در حوزه خواص و انديشمندان تاثيرگذار بود و هرگز به صورت تفکر عامه مردم در نيامد.(5)

 

مرحله دوم، در اين مرحله تلاقي اسلام و غرب به طور عمده از جنبه‌ علمي و فرهنگي فراتر رفت و به مخاصمات سياسي و نظامي و جنگ‌هاي صليبي منجر شد. اين جنگ‌ها به شناخت اندک مسلمانان از غرب و تاثير بيشتر مسلمانان بر اروپاييان منجر شد.(6) از اين‌رو مي‌توان جنگ‌هاي صليبي را مقدمه‌اي بر رنسانس اروپا دانست.(7) در اين مرحله مسلمانان نظم‌هاي اجتماعي نيرومندي داشتند و غرب هيچ جاذبه‌اي براي آنان نداشت. از اين‌رو آحاد مردم مسلمان به شکلي جدي و چالش برانگيز از تاثير فرهنگي و يا سياسي غربيان به دور بودند.

 

مرحله سوم، در اين مرحله که دوران مدرنيته غربي است، ‌غرب به شکلي جديد و يکپارچه خود را بازيابي کرد در حالي که سه امپراطوري بزرگ اسلامي(صفويه، عثماني و گورکاني) در يک جبهه واحد سياسي نبودند. از اين رو با شروع انقلاب انگليس و سپس فرانسه از قرن هفدهم و هيجدهم ميلادي و به آرامش رسيدن نسبي هر چه بيشتر رنسانس از يک سو و تزلزل و انحطاط در نظام‌هاي مدني و اجتماعي مسلمانان از سوي ديگر، کم کم کفه تعادل اين ترازو به هم خورد و نفوذ پيدا و پنهان غرب در جهان اسلام آغاز شد.

 

 

اين نفوذ نه به طور طبيعي بر اثر تماس علمي و فرهنگي بلکه در سايه سياست‌هاي استعماري(8) غربيان بود که آثار اقتصادي و تجاري خاصي را به دنبال داشت. نمونه بارز و مرحله اوليه استعمار را مي‌توان در حمله نظامي و اشغال سرزمين‌هاي اسلامي دانست. ورود ناپلئون به اسکندريه در سال 1792 آغاز اين ماجرا بود(9) و تأسيس اسرائيل در سال 1948 پس از سقوط امپراطوري عثماني در سال 1924 را نيز مي‌توان پاياني بر اين مرحله دانست. بدين سان بود که اين مرحله از تعامل غرب با دنياي اسلام نه فقط بر نخبگان بلکه بر زندگي و آداب و رسوم و سنن مردم عادي کوچه و بازار هم تأثير داشت.(10)

 

البته اين پايان ماجرا نيست. در برابر اين صورت مسأله و با مفقود شدن و ضعف و سستي نظام‌هاي مدني و اجتماعي اسلامي بر اثر اين نفوذ فرآيند، دنياي غرب نوعي «بيداري اسلامي» و سپس «نهضت‌هاي بيدارگرايانه اسلامي» ظهور کرد که مقاومت ذاتي و دروني دنياي اسلام را شامل مي‌شد. در حقيقت در اين مرحله بيداري اسلامي و سپس در مرحله تکامل يافته‌تر، نهضت‌ها و جنبش‌هاي اسلامي جبران کننده فقدان و يا ضعف مدنيت و نظام‌هاي سياسي و اجتماعي بومي و اسلامي شدند.

 

البته غرب هيچ گاه اسلام را به عنوان يک تمدن و فرهنگ پويا به رسميت نشناخت و بيشتر انتظار داشت مسلمانان هژموني غرب را بپذيرند و به عبارت جهان سومي باقي بمانند.(11) نمونه بارز اين رويکرد را مي‌توان در جريان شرق شناسي مشاهده کرد.(12) غرب از هيچ کوششي براي ناکام گذاردن خيزش اسلامي، مقابله با آن، سرگرم ساختن آن و وارد آوردن انواع تهمت‌ها از قبيل عقب ماندگي و ارتجاع، افراط گرايي و بنيادگرايي، خشونت و تروريسم، فعاليت‌ عليه دموکراسي و آزادي و ضربه زدن به حقوق بشر و... فرو گذار نکرد.(13)

 

غرب با فروپاشي امپراطوري عثماني سعي کرد وجود سياسي اسلام را از بين ببرد و در همين احوال يورش فرهنگي غرب نيز فزوني يافت و ادعاهاي صليبي جديدي مطرح شد. فونه اين برخوردها را مي‌توان در نظرات لرد کرومر(14) در سال 1908 در کتاب «المصر الحديثه»(15) دانست که اسلام را مرده يا در آستانه مرگ مي‌دانست. در سال‌هاي اخير نيز نظريه جنگ تمدن‌هاي‌‌ هانتينگتون در همين راستا قابل بررسي است.(16)

 

تمدن غرب به اين دليل مانع اعتلاي تمدن اسلامي است که اين تمدن مي‌خواهد در همه ابعاد تماميت خود را نشان دهد و اجازه نمي‌دهد که چيزي بر خلاف مسير حرکت تمدن غرب اظهار وجود کند. به عبارت ديگر تمدن غرب تماميت خواه است و از اين جهت مانع بروز و ظهور تمدن اسلام است.(17)

 

به عبارت دیگر غرب براي خود اصالت تمدني قائل است و بقيه تمدن‌ها را فرعي مي‌داند. از اين‌رو مي‌خواهد اصول و مباني خود را بر ساير فرهنگ‌ها تحميل کند.(18) حتي در رويکرد اقتصادي جهاني شدن، غرب قصد استحاله فرهنگ‌ها و نظام‌هاي سياسي سراسر جهان و استخدام آنها در خدمت نظام دموکراسي ليبرال سرمايه‌داري را دارد.(19)

 

استعمارگري غرب، عامل بيداري اسلامي

 

يکي از مهم‌ترين مباحث در موضوع غرب و بيداري اسلامي اين است که عملکرد غرب در مقابل جهان اسلام سبب ايجاد نوعي خيزش و انقلاب در مقابل غرب شد. به عبارت ديگر عملکرد خصمانه، سلطه‌گر و استعمار گرانه غرب در قبال مسلمانان سبب شد آن‌ها براي اعاده حيثيت و منافع خويش به پا خيزند.

 

در متون سياسي معاصر يکي از عوامل تحولات فکري و اجتماعي دو سده اخير جوامع مسلمان و همچنين بيداري اسلامي را رو به رو شدن مسلمانان با فرهنگ و تمدن جديد غربي و پي بردن آنان به عمق عقب ماندگيِ خود در برخي زمينه‌ها در برابر غرب دانسته‌اند. در واقع اين پديده واکنشِ دينيِ انديشمندان جوامع مسلمان در برخورد با فرهنگ و تمدن غربي است. به اين ترتيب تحولات مربوط به بيداري اسلامي از اوايل سده 13 ق/ 19 م با کوشش براي سازگار کردن اسلام با تمدن جديد آغاز شد.(20)

 

مسلمانان پس از مواجهه با تمدن غرب و ضعف تمدني خود در مقابل آن ياد روزهاي عزت و اقتدار خود در قرن‌هاي پيش افتادند و عزمشان را براي دست‌يابي به آن دوران جزم کردند به اين ترتيب مواجه مسلمانان با غرب آنها را از خواب غفلت بيدار کرد.(21) جستارهای تاريخي نشان داده است که حضور قدرت‌هاي استعماري شرق و غرب در جهان اسلام با گسترش و نوع حرکت‌ها و جنبش‌هاي اسلامي رابطه مثبت دارد.(22)

 

جنبه فرهنگي و نوين حضور استعمار در کشورهاي اسلامي نيز از ابعاد و جهات اجتماعي بيداري اسلامي حکايت دارد. به طوري که بسياري از انديشمندان تحولات اخير خاورميانه و شمال آفريقا را شورش بر مدرنيته وارداتي قلم‌داد کرده، نفوذ گسترده کشورهاي غربي در شکل دادن به امور داخلي کشورهاي عربي را پايه خشم و ناآرامي در اين سرزمين دانسته‌اند.(23)

 

 

برنارد لوئيس در اين موارد مي‌گويد: اين خود به اندازه کافي براي مسلمانان ناخوشايند است که ببينند پس از قرن‌ها ثروت و قدرت، رهبري‌اي را که حق خود مي‌دانند از دست بدهند و به نقش دنباله رو غرب تنزل يابند.(24) حضور گسترده نظامي غرب خصوصاً آمريکا در جهان اسلام تلاش آن‌ها براي ترويج فرهنگ غربي براي ايجاد تغييرات بنيادين فرهنگي، سياسي و اجتماعي همچنين حمايت گسترده از رژيم‌هاي غرب‌گراي اين مناطق در ذهنيت مسلمانان احساس نوعي تحقير همراه با تلاش براي کسب هويت اسلامي و ايجاد جامعه‌اي عاري از نفوذ و سيطره غرب ايجاد کرده است که در قالب جنبش‌هاي اسلامي، ضد غربي و ضد حکومت‌هاي غرب‌گرا آشکار مي‌شود.

 

شهيد مطهري نيز بيداري اسلامي را عکس العملي در مقابل هجوم استعمار سياسي و اقتصادي و فرهنگي غرب مي‌داند.(25) براي فهم اين موضوع که چرا امروز بیدرای اسلامی‌‌‌ در تقابل با غرب مورد توجه واقع شده است، مي‌توان گفت مسلمانان سال‌هاست به خاطر نفوذ قدرت‌هاي استعمارگر از زندگي و حيات اسلامي همه جانبه خود محروم شده و در هر برهه از تاريخ، بخشي از شخصيت و مسلماني خويش را گم کرده‌اند.(26) استعمار حاکميت و استقلال کشورهاي اسلامي را تضعيف و ماهيت مناسبات مسلمانان و غرب از روابط بين دو بازيگر مساوي به رابطه‌اي بين حاکم و تابع تبديل کرد. اين استيلاي اقتصادي و سياسي ضربه رواني شديد بود که به مسلمانان وارد آمد و آنها را به بررسي علل و راه برون رفت از اين اوضاع کشاند.(27)

 

در بررسي تاريخچه روابط اسلام و غرب، مفهوم «استعمار» بسيار پررنگ و پرکاربرد است. براي تبيين اينکه عملکرد غربیان يکي از مهم‌ترين عوامل بيروني بيداري اسلامي است، انواع و کارکرد روابط استعماري غرب را بررسي مي‌کنيم. استعمار که يکي از مهم‌ترين عوامل بيروني عقب ماندگي جوامع اسلامي است در لغت به معناي آباد کردن و در حوزه مسائل سياسي به معناي حاکميت گروهي از افراد بر مردمان و سرزميني خود است. اما حضور قدرت‌هاي استعماري در يک منطقه بدون توجيه حضور آن‌ها و تغييرات لازم تداوم نمي‌يافت.(28) لذا پديده استعمار ابعاد گوناگون زندگي کشورها را دگرگون مي‌کرد تا تداوم حياتش را تضمين کند. بنابراين استعمار انواع و شگردهاي گوناگوني يافت؛

 

نخست، استعمار سياسي: استعمار سياسي را مي‌توان نفوذ و دخالت يک کشور بيگانه در کشور ديگر دانست؛ تا آن‌جا که حاکميت کشور مستعمره تابع اراده کشور استعمارگر قرار گيرد. استعمار سياسي مقدمه استثمار منابع طبيعي و انساني بود.(29)

 

دوم، استعمار فرهنگي: استعمار فرهنگي را مي‌توان وادارکردن يک جامعه براي پذيرش تمدن، ايدئولوژي و فرهنگ جامعه ديگر دانست که تغيير زبان و حتي گرايشات مذهبي کشورهاي استعمار زده وسيله‌اي براي تحقق آن است.(30) به اين ترتيب استعمار با تحميل تمدن خود بر کشور استعمارزده او را به مرحله بيگانگي از خويش مي‌رساند و از اين طريق امکان هر گونه تحول داخلي را از ميان برمي‌دارد.(31)

 

سوم، استعمار اقتصادي: پيچيده‌ترين و قوي‌ترين بعد استعمار دخالت و نفوذ آن در اقتصاد کشورهاي استعمار زده است؛ تا آن‌جا که حاکميت و اقتدار سياسي آن متزلزل مي‌شود. استعمارگران پس از ورود به کشورهاي مستعمره صنايع داخلي را نااميد و وابسته به خود مي‌کنند تا آن‌ها فقط محصولات خام توليد کنند و محصولات کشورهاي استعماري را با ارزش افزوده بخرند.

 

به دنبال اين جريان مرکانتيليسم(سوداگري) که شامل ديدگاه‌هاي اقتصادي استعماري بود از سده پانزدهم تا هجدهم بر اروپا حاکم شد.(32) امپرياليسم نيز که ابعاد گوناگون سياسي، فرهنگي و اجتماعي دارد، عمدتاً در استعمار اقتصادي متبلور است.(33) سرآغاز استعمارگري اروپاييان پيشرفت در صنعت دريانوردي بود که توانستند به سرزمين‌هاي دوردست برسند به خصوص که رنسانس افزون‌بر تحولات اقتصادي و صنعتي، اروپاييان را از تنگناهاي فکري خارج و به کشف دنياي جديد تشويق کرد.(34)

 

در اين بين خليج فارس به مثابه منطقه‌اي مهم در آسيا از ديد استعمارگران پنهان نماند به خصوص که کشف نفت سرمايه عظيمي را در اين منطقه فراهم ساخت.(35) پس از جنگ جهاني دوم و استقلال کشورهاي حوزه خليج فارس زمينه‌اي براي پيشرفت‌هاي اقتصادي و اجتماعي آن‌ها فراهم شد(36) ولي ابر قدرت‌هاي استعمارگر کماکان حضور خود را به عنوان تيم در منطقه حفظ و به نوعي آن‌ها را بين خود تقسيم کردند.(37)

 

استعمارگران در آفريقا نيز حضوري گسترده و عميق داشتند به طوري که تجارت برده از تجارت طلا اهميت بيشتري يافت و انسان با ارزش‌ترين صادرات آفريقا شد.(38) استعمارگران در ساير نقاط جهان اسلام مانند جنوب شرق آسيا(مالزي، اندونزي، مالايا و فيليپين) نيز حضور داشتند.(39)

 

هر چند پايان دهه 1960 را مي‌توان عصر مرگ استعمار ناميد اما پس از اين نفوذ اقتصادي و سياسي جهان توسعه ‌يافته بر جهان عقب مانده باقي ماند زيرا کشورهاي استقلال يافته هر چند ظاهراً استقلال سياسي يافتند ولي وابستگي اقتصادي آن‌ها حفظ شد. از اينجا تاريخ «استعمار نو» آغاز(40) مي‌شود که از طريق غير مستقيم و نيروهاي بومي مزدور خودفروخته انجام مي‌شد.

 

 

پس از اين مرحله استعمار مرحله جديدي را آغاز کرده که «استعمار فرا نو» نام گرفت. در اين مرحله استعمار استقلال فکري ـ فرهنگي جوامع اسلامي هدف قرار داد.(41) جهان اسلام به رهبري علما و نخبگان فرهنگي و سياسي خود در مقابل اين سطح از استعمار که برخي از آن به جهاني شدن ياد مي‌کنند(42) نيز مقاومت و ايستادگي کرد. به اين ترتيب مي‌توان گفت جهاني شدن به دنبال تحميل فرهنگ و نظام ارزشي و معرفتي غربي و سکولار بر ساير فرهنگ‌هاست و بيداري اسلامي واکنش جهان اسلام در مقابل ابعاد اقتصادي(43)، سياسي(44) و فرهنگي(45) جهاني‌سازي است که با هدف غربی سازی جهان خطر بزرگی برای اضمحلال هویتی امت اسلامی ‌‌‌به حساب می‌آید.

 

به عبارت ديگر همان طور که در استعمار کهن و استعمار نو رهبران مذهبي به دنبال استقلال جغرافيايي و سياسي بودند، در استعمار فرانو نيز به دنبال استقلال فکري، فرهنگي و هويتي جهان اسلام و بازگشت به سرچشمه‌هاي اصيل تفکر اسلامي و گشودن افق‌هاي پيشرفت‌ اجتماعي بر اساس تعاليم اسلامي هستند. از اين‌رو تحولات اخير جهان اسلام نه تنها در راستاي جهاني شدن و فرهنگ سياسي مدرن نيست بلکه حرکتي کاملاً هوشمندانه و استقلال‌طلبانه در مقابل آن و برای تقویت هویت اسلامی ‌‌‌است.(46)

 

در حقيقت از همان زماني که سرزمين‌هاي اسلامي مورد تهاجم نظامي و فرهنگي مغرب زمين قرار گرفت، بزرگاني برخاستند و در برابر برتري‌طلبي‌هاي فرهنگي و تمدني فرنگيان بر طبل بيداري اسلامي زدند. بيداري و بازگشت مجدد به مباني شريعت، در حقيقت انعکاسي از پايداري و ايستادگي امت اسلامی‌‌‌ در برابر سلطه‌طلبي و جهان‌شمولي ايدئولوژي تمدن غرب است. هدف اساسي و بنيادين اين ايستادگي را بايد طرد سلطه‌طلبي اين جهان‌بينی و اثبات توانايي شريعت اسلامي براي حل چالش‌هاي حيات اجتماعي مسلمانان توصيف کرد.(47)

 

بنابراین بيداري اسلامي هم پديده‌اي اثباتي و هم واکنشي است. هجوم غرب به جهان اسلام به گونه‌اي بود که به هويت جهان اسلام ضربه مي‌زد. در مقابل مسلمانان به اين انديشه افتادند که از شخصيت‌، هويت و استقلال فکري خود دفاع کنند.(48)

 

در يک جمع بندي کلان در سطح نظام بين الملل مي‌توان ريشه اسلام سياسي نوين و جنبش‌هاي اسلامي متکي بر آن را  در تغيير و تحولات بنيادين در سطح نظام جهاني در قرن‌هاي شانزدهم ميلادي به بعد جست‌وجو کرد. شرايط نوين اقتصادي و اجتماعي جوامع غرب مسيحي به خصوص اروپا تأثير زيادي بر ارتقاء جايگاه اقتصادي و سياسي آن‌ها در جهان گذاشت و آن‌ها را در موقعيت برتري از جهان اسلام قرار داد. اين برتري در مواجهه نظامي جهان اسلام با غرب خود را نشان داد و شکست‌هايي را بر سه قدرت جهان اسلام يعني امپراطوري عثماني(49)، ايران(50) و هند وارد کرد. اين برتري نظامي، سياسي،‌ اقتصادي و فکري غرب نوعي بحران هويت در ميان متفکران اسلامي ايجاد کرد و آن‌ها را براي چاره‌جويي واداشت.(51)

 

جالب اينجاست که مقابله و واکنش اسلام در برابر استعمار مد نظر انديشمندان غربي نيز بوده است و به نوعي آن‌ها بيداري اسلامي را پيش بيني مي‌کردند. آرنولد توينبي(مورخ معروف انگليسي) در بررسي تمدن‌ها مي‌گويد: پان اسلاميزم خوابيده است اما اگر مستعضعفين جهان بر ضد سلطه غرب شورش کنند و تحت يک رهبري قرار گيرند، اين خفته بيدار خواهد شد و بانگ اين شورش، ممکن است در برانگيختن روح نظام اسلام موثر افتد و اسلام بار ديگر براي ايفاي نقش تاريخي خود، قيام کند.(53)

/993/703/ر

 

نگارنده: محسن محمدی ـ دکتری مطالعات انقلاب اسلامی

..............................................

پی نوشت؛

1 ـ روم:1

2 ـ ر.ک: ذيل تفسيرات آيات 7ـ1 سوره  روم در کتاب الدر المنثور به نقل از احمد ترمذي، نسايي، ابن ابي حاتم، بيهقي و ديگران.

3 ـ ر.ک: مکاتيب الرسول، ‌علي احمدي ميانجي، ج 2، ص 316 ، 388 و 390، دارالحديث، قم، 1376.

4 ـ براي نمونه ر.ک: حرکة الفتح الاسلامي في القرن الاول، شکري فيصل، دارالعلم للملايين، بيروت، 1974م.

5 ـ براي مطالعه بيشتر ر.ک:‌ ايران معاصر و غرب جديد: در آمدي تاريخي ـ فلسفي بر ريشه‌هاي انقلاب اسلامي (مجمومه مقالات)، گردآوري موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران. موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، تهران، 1384.

6 ـ ر.ک: مدارس و دانشگاه‌هاي اسلامي و غربي در قرون وسطي، زير نظر کريم مجتهدي، پژوهشکده علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1379.

7 ـ براي نمونه ر.ک: نگاهي به ابعاد گوناگون جنگ صليبي غرب با اسلام، علي ابوالحسني (منذر)، پيام آزادي، تهران، 1360، تاريخ جنگ‌هاي صليبي، استيون رانسيمان، ترجمه منوچهر کشف، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1371.

8 ـ براي نمونه ر.ک: اسلام سياسي در کشاکش هويت و تجدد، رضوان السيد، ترجمه مجيد مرادي، ص 17، مرکز بازشناسي اسلام و ايران، تهران، 1383.

9 ـ موسوعة تاريخ العلاقات بين العالم الاسلامي و الغرب، سمير سليمان، المجمع العاليم، للتقريب بين المذاهب الاسلاميه، تهران، 1388 ش ـ 1430 ق؛ الاسلام و الغرب، اشکاليه التعايش و الصراع، سمير سليمان، دار الحق، بيروت، 1377 ش ـ 1417 ق.

10 ـ براي مطالعه بيشتر در اين مورد ر.ک: پرسش از ماهيت مدرنيته در ايران، موسي نجفي و ديگران، شرکت انتشارات سوده مهر، تهران، 1387؛ چالش‌هاي اجتماعي ـ فرهنگي سنت و مدرنيته در ايران، محمد عي محمدي، دانشگاه آزاد اسلامي، تهران، 1389؛ در آمدي بر مباني و فرايند شکل گيري مدرنيته، مهدي مشکي، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1388؛ مدرنيته سياسي، موريس باربيه، ترجمع عبدالوهاب احمدي، تهران، آگه، 1383.

11 ـ براي نمونه ر.ک: آينده اسلام و غرب: برخورد تمدن‌ها يا همزيستي مسالمت آميز؟ شيرين هانتر، نشر پژوهش فروزان روز.

12 ـ ادوارد سعيد در کتاب شرق شناسي (ترجمه عبدالکريم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1377)، به خوبي و به دشت اين جريان را نقد کرده است.

13 ـ بيداري اسلامي، چشم انداز آينده و هدايت آن، جمعي از نويسندگان، ج 1، «غرب و خيزش اسلامي»، محمد علي تسخيري، ص 57.

14 ـ لرد کرومر مستشار مالي و رئيس بانک انگليس در مصر است که در زمان سيد جمال الدين اسد آبادي در مصر حضور داشته و تلاش زيادي براي توقف حرکت‌هاي سيد جمال و از جمله توقف انجمن وطني مصر نموده است.

 15 ـ لرد کرومر در اين کتاب معتقد است مسلمانان براي پيشرفت راهي جز همراهي با مدرنيسم و کنار گذاشتن اسلام ندارند. مصطفي غلاييني، نقدي بر اين کتاب نوشته است، ر.ک: الاسلام روح المدنيه، مصطفي الغلاييني، المکتبه العصريه، بيروت، 1339 ش/ 1380 ق/ 1960 م.

16 ـ ر.ک: برخورد تمدن‌ها و بازسازي نظم جهاني، ساموئل هانتينگتون، محمد علي حميد رفيعي، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي، تهران، 1378؛ استراتژي نظامي آمريکا، ساموئل هانتينگتون، جمشيد سرمستاني، دانشکده فرماندهي و ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، تهران، 1382.

17 ـ تمدن برتر: نظريه تمدني بيداري اسلامي و طرح عالم ديني، موسي نجفي، ص 79 و 78 و 205 و 207.

18 ـ ر.ک: تمدن برتر: نظريه تمدني بيداري اسلامي و طرح عالم ديني، موسي نجفي، ص 72 ـ 50.

19 ـ ر.ک: جهاني شدن و مسائل آنع ژزف استيگليتز، ترجمه حسن گلريز، ص 148، نشر ني، تهران، 1382.

20 ـ پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران (از رکود تا بيداي اسلامي)، علي اکبر ولايتي، ج 2، ص 1169.

21 ـ به اعتقاد خورشيد احمد (براي مطالعه نظريات خورشيد احمد ر.ک:

"The nature of The Islamic Resurgence", in: John L. Eslosito (ed), Voice of Resurgent Islam, Khurshid Ahmad, New York: oxford university, 1983.

محقق پاکستاني و عضو جماعت اسلامي پاسکتان سياست استعماري چهار اثر بر جوامع اسلامي به جا گذاشت: 1. غير مذهبي (سکولار) کردن؛ 2. غربي کردن؛ 3. قطب بندي آموزشي بر محور نهادهاي آموزشي سنتي و نهادهاي آموزشي نوين و پيدايي نخبگان جديد بيگانه با مردم بومي؛ 4. بحران رهبري در اثر نابودي سازمان يافته رهبري سنتي جوامع اسلامي و تحميل رهبري سياسي بدون برخورداري از پشتوانه مردمي. (ر.ک: جامعه شناسي سياسي جنبش‌هاي اسلامي، حميد احمدي، ص 26.

22 ـ ر.ک: بيداري اسلامي، علي اکبر ولايتي، ص 12ـ 9، بي نا، اجلاس بين المللي بيداري اسلامي، تهران، 1390.

23 ـ ر.ک: «بهار عربي: شورش بر مدرنيته وارداتي»، حسين دهشيار، ص 9، اطلاعات سياسي اقتصادي، سال 25، بهار 1390، شماره 283؛ «جهان عرب: بنيادهاي داخلي و بين المللي؛ بي ثباتي پر دامنه»، همان، ص 16.

24 ـ مشکل از کجا آغاز شد؟ تأثير غرب و واکنش خاورميانه، برنارد لوئيس، ترجمه شهريار خواجيان، ص 220، نشر اختران، چاپ اول، تهران، 1384.

25 ـ ر.ک: نهضت‌هاي صد ساله اخير، مرتضي مطهري، ص 13، انتشارات صدرا، چاپ بيست و پنجم، تهران، 1377.

26 ـ نظريه بيداري اسلامي براساس انديشه سياسي حضرت آيت اله العظمي خامنه‌اي، موسي نجفي، ص 7، نشر نهضت نرم افزاري، تهران، 1391.

27 ـ ر.ک: آينده اسلام و غرب، شيرين هانتر، ص 137 ـ 121.

28 ـ ر.ک: پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران (از رکود تا بيداري اسلامي)ع علي اکبر ولايتي، ج 2، ص 1013 ـ 1011.

29 ـ ر.ک: فرهنگ روابط بين الملل، جک سي پلينو و روي آلتون، ترجمه و تحقيق حسن پستا، ص 50، فرهنگ معاصر، تهران، 1375.

30 ـ ر.ک: همان، ص 34و 32.

31 ـ ر.ک: چهره استعمارگر، چهره استعمارزده، آلبر ممي، ص 121 ـ 119.

32 ـ ر.ک: پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران (ار رکود تا بيداري اسلامي)، علي اکبر ولايتي، ج 2، ص 1021 ـ 1016.

33 ـ ر. ک: درآمدي بر روابط بين الملل، رابرت جکسون و گئورک سورنسون، ترجمه مهدي ذاکريان و ديگران، ص 236، نشر ميزان، تهران، 1383.

34 ـ ر.ک: تاريخ سده‌هاي ميانه، گ.م. دنسکوي، ا.و. آگيبالووا، ترجمه رحيم رئيس نيا، ص 245 ـ 253، پيام، تهران، 1355؛ تاريخ جهان: تحول انديشه،‌ تمدن و فرهنگ جهان، زير نظر ماروين پري، دبير: هوارد ار. اندرسون، ترجمه عبدالرحمن صدريه، ص 286 ـ 274،‌ فردوس، تهران، 1377؛ تاريخ تمدن، هنري لوکاس، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، ج 2، ص 44، تهران، کيهان، 1368.

35 ـ ر.ک: خليج فارس در عصر استعمار، ر. وادالا، ترجمه شفيع جوادي، ص 45 ـ 39 و 69 و 68؛ سلطه جويان و استعمارگران در خليج فارس، اسکندر دلدم، ص 101 ـ 95.

36 ـ ر.ک: مسائل سياسي ـ اقتصادي جهان سوم، احمد ساعي، ص 69.

37 ـ ر.ک: جغرافياي سياسي خاورميانه و شمال افريقا، آلاسدير درايسدل و جرالد اچ. بليک، ترجمه دره مير حيدر، ص 73 ـ 71.

38 ـ ر.ک: کشف و استعمار آفريقا، خسرو سرمد، بنياد، تهران، 1350؛ تاريخ جوامع اسلامي، اير ام. لاپيدوس، ترجمه محمود رمضان زاده، ج 1، ص 692 ـ 689، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1376.

39 ـ براي مطالعه بيشتر در مورد تاريخ استعمار در جنوب شرق آسيا ر.ک: سياست و حکومت در آسياي جنوب شرقي، بهزاد شاهنده، ص 15 و 14، 58 و 57، 69 ـ 67، سمت، تهران، 1374.

40 ـ ر.ک: فهم سياست جهان سوم، برايان کلايو اسميت، ص 196؛ مسائل سياسي ـ اقتصادي جهان سوم، احمد ساعي، ص 158 ـ 156.

41 ـ ر.ک: مجموعه مقالات همايش، استعمار فرانو، گروهي از نويسندگان، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، قم، 1387؛ استعمار فرا نو: نطام سلطه در قرن بيست و يکمع جواد منصوري، امير کبير، 1385؛ شناخت ماهيت استعمار فرا نو، محمد رحيم عيوضي، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران،‌ 1391.

42 ـ ر.ک: استعمار فرا نو، جهاني سازي و انقلاب اسلامي، احمد واعظي، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، 1387.

43 ـ ر.ک: جهاني شدن و استعمار دوباره، علي محمدي، نشر ني، تهران، 1387؛ جهاني کردن فقر و فلاکت: استراتژي تعديل ساختاري در عمل (مجموعه مقالات)، احمد سيف، آگاه، تهران، 1380.

44 ـ ر.ک: استراتژي سلطه، احمد واعظي، سروش، تهران، 1383.

45 ـ ر.ک: جهاني شدن و فرهنگ، تام لينسون، ترجمه محسن حکيمي، دفتر پژوهش هاي فرهنگي: مرکز گفت و گوي تمدن ها، تهران، 1381؛ جهاني شدن و فرهنگ هويت، احمد گل محمدي، نشر ني، تهران، 1381.

46 ـ ر.ک: مقالات برگزيده همايش بيداري اسلامي در انديشه سياسي حضرت آيت الله العظمي امام خميني و حضرت آيت الله العظمي خامنه‌اي، «نسبت بيداري اسلامي با جهاني شدن»، محمد علي رنجبر، ص 1061 ـ 1029.

47 ـ ر.ک: تاملاتي سياسي در تاريخ تفکر اسلامي (مجموعه مقالات)، ج 3، به اهتمام موسي نجفي, «مدخلي بر جنبش‌هاي اسلامي معاصر»، مظفر نامدار، ص 96، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1377.

48 ـ انقلاب فرا مدرن و تمدن اسلامي (موج چهارم بيداري اسلامي)، موسي نجفي، ص 20، موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، تهران، 1387؛ تمدن برتر: نظريه تمدني بيداري اسلامي و طرح عالم ديني، موسي نجفي، ص 199 و 197.

49 ـ ر.ک:  قرون عثماني، لرد کين راس، ترجمه پروانه تساري، تهران، انتشارات کهکشان،  1373.

50 ـ ر.ک: عصر بي خبري يا تاريخ امتيازات در ايران، ابراهيم تيموري، تهران، اقبال، 1363.

51 ـ ر.ک: سير تحول جنبش‌هاي اسلامي، صص 30 ـ 26.

52 ـ تمدن در بوته آزمايش، آرنولد توينبي، ترجمه ابوطالب صارمي، ص 53، نشر امير کبير، تهران، 1353.

ارسال نظرات