۱۶ آبان ۱۳۹۶ - ۱۹:۳۵
کد خبر: ۵۳۶۸۵۷

یادداشت زهرا حسین‌اف بر «گلستان یازدهم»

زهرا حسین‌اف، مترجم «گلستان یازدهم» به زبان آذری، در یادداشتی درباره شخصیت‌های اصلی این اثر معتقد است: آنها شاگردان ممتاز معدل بالای مدرسه کربلا بودند.
کتاب «گلستان یازدهم»

به گزارش خبرگزاری رسا، «گلستان یازدهم»، نوشته بهناز ضرابی‌زاده دربردارنده خاطرات زهرا پناهی‌روا، همسر شهید علی چیت‌سازیان است. این اثر در سال گذشته به متانتشارات سوره مهر منتشر و تقریظ مقام معظم رهبری بر آن رونمایی شد.

کتاب از سال گذشته تاکنون همواره یکی از آثار پرفروش انتشارات سوره مهر معرفی شده است.

ضرابی‌زاده در این اثر، با نثری شیرین و جذاب و روایتی داستانی، خاطرات پناهی‌روا از زندگی مشترک با شهید چیت‌سازیان را در قالب کلمات بیان کرده است. این اثر، نشان‌دهنده زندگی یکی از زوج‌های دهه شصتی است که جنگ بر زندگی آنها آوار شد.

«گلستان یازدهم» اخیراً از سوی یک گروه خودجوش فرهنگی به زبان‌های مختلف از جمله آذری با الفبای لاتین ترجمه و در کشورهای مقصد توزیع شده است. زهرا حسین‌اف، مترجم این کتاب به زبان آذری است که معتقد است در زمان ترجمه «گلستان یازدهم» با آن زندگی کرده است. در ادامه متن دل‌نوشته او درباره این اثر و شهید چیت‌سازیان منتشر می‌شود:

پروردگارا ! آنان را به بهشت‌هایی همیشگی که وعده‌شان داده‌ای درآور و از پدران و همسران و نسلهایشان کسانی را که شایسته ورود به بهشت‌اند، به آنان ملحق کن! (سوره غافر آیه ۸)

چند ماه بود که پدرم این کتاب را برای ترجمه به من داده بود ولی نمیدانم چرا ماه مبارک رمضان ترجمه کتاب آغاز شد. با خود فکر کردم در طول روز این کار خسته کننده خواهد بود؛ برای همین بهتر است بعد از افطار را برای ترجمه انتخاب کنم، غافل از اینکه طوری وابسته کتاب خواهم شد که گذر زمان را احساس نخواهم کرد.

کمکم احساس کردم من این کتاب را ترجمه نمی‌کنم بلکه زندگی میکنم. تمام احساسات خانم زهرا پناهی را به خوبی حس میکردم؛ وقتی حالش خوب بود من هم خوب بودم، وقتی نگران بود من هم نگران میشدم و با او گریه میکردم.

فکر میکردم باید چند روز دیگر ساک همسرم را آماده کنم و او را راهی جبهه کنم. اما چطور؟ آنچه برایم عجیب بود عشق این دو نفر نبود، قدرت ترجیح عشق الهی بر عشق زمینی مرا فوقالعاده متعجب کرده بود.

قهرمانانی مثل علیآقا در طول تاریخ بوده‌اند ولی ما فقط قهرمان بودنشان را شنیده‌ایم. قهرمانان این چنینی شاید بیشتر از جنگ سردشان، با نفس و شیطان جنگیده‌اند تا پیروز شده‌اند ولی ما فقط ظاهر قضیه را دیده‌ایم و بس! این کتاب به من و امثال من که شاید  از این قبیل حرف‌ها خیلی گفته یا شنیده‌اند، فرصت احساس با تمام وجود میدهد.

کسی که در میدان جنگ فرمانده است و همه از شجاعتش سخن میگویند، در خانه همسرش را «گُلُم» صدا میزند و تحمل ناراحتی فرشته‌اش(زهرا خانم) را ندارد. دشمن از او میترسد، ولی ماهی شب عید سفره زهرا خانم میشود تا او تبسّم کند، هر روز بیشتر از روز قبل به هم وابسته میشوند هر لحظه عاشق‌تر از قبل! لحظه‌لحظه باهم بودنشان، انگار روزی قطره قطره باران امتحان خواهد شد، هم زمان با عشق به همدیگر، عشق الهی‌شان نیز افزون میگشت!

هر بار که میگفت برای شهادتم دعا کن ، صدای لرزش قلب زهرا را به خوبی میشنید ولی عشق الهی علیآقا را مست کرده بود! خیلیها در پرواز معنوی‌شان نمی‎‎توانند با هر دو بال پر بزنند، با خدایشان عشق و حال دارند ولی با همسرشان رابطه خوبی ندارند. علی آقا یاد میدهد که هر دو بال پرواز را دارد. میشود عاشق بود ولی عاشقتر رفت!

در ماشینش آواز برادر غرق خونه سر داده، (این آواز بعد از ترجمه زینت‌بخش ماشین ما هم شد) و در قلب کوچکش عشق به ملت، عشق به وطن، عشق به زهرا را با عشق به خدا خلاصه کرده و جا داده!

همینطور که ترجمه میکردم با خودم میگفتم علی آقا چرا اینقدر عجله داری برای شهادت؟ امروز دنیا چقدر نیازمند وجود آدمهایی مثل تو است؟ فقط فرشته‌ات(زهرا خانم) را تنها نگذاشتی همه‌مان بدون تو ماندن را حس کردیم! بعد با خود جواب میدادم او هم مثل شهید چمران خسته شده، جسمش از بی خوابی‌ها، از سرما، از گرما، از دردها و روحش هم از جداییها از هجر یاران خسته شده، برای همین عجله دارد. میخواهد برود. ولی فرشتهها تنها خواهند ماند، من فکر او بودم. اگر مراسم امیر برای فرشته اینقدر سخت گذشت، هجر یارش با او چه خواهد کرد؟ گاهی بغض گلویم را طوری میگرفت که حتماً باید گریه میکردم تا راحت شوم. به  یاد حضرت زینب(سلاماللهعلیه) میافتادم، به یاد همسران شهدای کربلا! تازه بعد از شهادت اسیر هم شدند. واقعاً شنیدن و گفتن خیلی کار راحتی بوده و ما نمی‏‌دانستیم. فرشته خانم یکی از مصداقهاست که من از نزدیک او را احساس و سنگینی بارش را حس کردم.

آخرین خداحافظی علی آقا سخت‌ترین متن ترجمه بود. گریه امان نمی‌داد که بنویسم. با خود گفتم اول یک دل سیر گریه کنم، بعد راحت بنویسم ولی باز هم با گریه نوشتم. آن نگاههای آخر علی آقا را که از آینه ماشین به فرشته‌اش یادگار گذاشت! چه صبری داشته‌اند هر دو و چه ایمانی! اینها شاگردان ممتاز معدل بالای مدرسه کربلا بودند به نظرم! امتحان دادههای این مدرسه و مهم‌تر اینکه عالی دادند امتحان را !

اواسط کتاب بود که شروع به جستجوی عکسها و سخنرانیهای علی آقا کردم. سخنرانی او در مراسم برادرش امیر را یافتم، چقدر عجیب بود صدایش! زخمی ولی با عزم راسخ سخن میگفت: ذره‌ای پشیمان نبود هیچ، با افتخار و با حسرت شهادت!

یاد زهرا خانم افتادم زیر درختی نشسته کنار مادرش و حالش هم خوب نیست، ولی صدای علیآقا آرامش میکند. عکسهای بعد از شهادتش را دیدم، فرشته خانم او را آنطوری دیده؟ عشق الهی او را چنان آرام کرده که در مراسمش آن چنان سخن گفته! اگر چه در این جهان فانی زهرا خانم دلتنگ تو خواهد بود ولی در جهان باقی همیشه و آسوده باهم خواهید بود.

پرودگارا ! آنان را به بهشت‌هایی همیشگی که وعده‌شان داده‌ای درآور و از پدران و همسران و نسل‌هایشان کسانی را که شایسته ورودشان به بهشت‌اند به آنان ملحق کن! (سوره غافر آیه ۸).۹۹۸/ د ۱۰۲/ش

ارسال نظرات